bg
گفتن یا نگفتن؟مسئله این است!
شاعر :‌ آرمینا فضل اللهی
تاریخ انتشار :‌ 1395/07/02
تعداد نمایش :‌ 350

دگر خسته ام شعر گفتن هم ز یادم رفت ولی تنها همین گفتن؟ این همه گفتن چه سودی داشت؟ اگر دردی از این دنیا نکاهیدم... اگر چون بقیه من هم در آخر چون از این دنیا برفتم از دل و یاد رفیقان پاک گشتم مشکل از گفتن نبود پس از که بود؟... از نفس های دم آخر که این تقدیر به دست همه افتاده کنج انزوا می زد از همین روزمرگی ها ز اجبار گذر کردن از این جاده اشتباه ما نگفتن بود... سکوت کردن... سکوت ما برای جان به در بردن از این گرداب،کافی بود؟ گاه فریاد کشیدن لازم است... تا دیگران بیدار شوند دست و پامان،بسته شاید فکرها،خسته آنچه باید باز گردد محبس اندیشه ی نورسته!

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
احمدرضاخانمحمدی(الف.راهی)
0
0

سلام بر شما خانم آرمینا . زیبا بود . خوش باشید و خوش بسرایید

user image
آرمینا
0
0

سپاس جناب خانمحمدی.موفق باشید.

user image
عنایت اله کرمی
0
0

درود بر شما کار زیبایی است خانم آرمینا پاینده باشید

user image
آرمینا
0
0

باتشکر از استاد گرامی.پیروز باشید

user image
هاشمی
0
0

درود بر دختر شعر زیبا سروده ای مهربان.

user image
آرمینا
0
0

ممنون که شعرم را خواندید استاد عزیز.

user image
رضا کریمی
0
0

سلام و درود بر شما؛ بانوی گرامی، سروده زیبا و جالبی است. احسنت. ----------------------- گاه فریاد کشیدن لازم است… تا دیگران بیدار شوند ----------------------- در پناه حق باشید.

user image
آرمینا
0
0

موفق باشید جناب کریمی و سپاس گزارم.