bg
زمانه
شاعر :‌ حمیدرضا نادری
تاریخ انتشار :‌ 1394/11/11
تعداد نمایش :‌ 278

دوران پادشاهی جسمم تمام شد ساقی ! مریز باده که پر گریه جام شد از لشکرغرور ، نه ، یک تن نمانده است آن بارگاه آینه بی بار عام شد بانو ! میا به خلوت بی اعتبار من حتی نگاه عشق به چشمم حرام شد اسبی نمانده است بتازم به نیستی فریاد از این زمانه ! که شاهی غلام شد دنیا مرا کشیده به بند خیال خود آری پلنگ سرکش این بیشه رام شد دروازه ها گسسته ، ستون ها شکسته اند گویی درون سینه ی من انهدام شد باران گرفته است مرا از گذشته ها در کار زندگی همه اش انتقام شد لشکرکشی نموده به من روزگار من روزی که من جدا شدم از دل قیام شد

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
رضا کریمی
0
0

سلام و درود بر شما؛ جناب نادری عزیز، سروده زیبا و پر احساسی است. احسنت. در پناه حق باشید.

user image
احمدرضاخانمحمدی(الف-راهی)
0
0

درود بر جناب نادری ...بسیار زیبا

user image
اکبر بهرامی
0
0

جناب نادری عزیز سلام و علیکم . زیباست برقرار باشید

user image
هوشمند
0
0

خیلی زیبا و محکم سروده اید موفق باشید و پایدار