خار بودم خواستم تا گل کنم خوشبو شوم درس خواندم تا که شاید با کسان همسو شوم جوجه اردک بودم و زشت شبیه قصه ها آرزو میداشتم تا لحظه ای یک قو شوم دختر همسایه مان کارش درست و بیست بود غبطه میخوردم به حالش خواستم چون او شوم من دلم میخواست پیش این و آن پیچیده و ... مثل یک مجهول در مجهول ، تو در تو شوم من شب و روزم همه صرف کتاب و درس شد این دلیلی شد که من دور از همه کم رو شوم پیش چشم این و آن من بارها جای کباب !! رد شدم از امتحان تا کتلت و کوکو شوم چشم هایم را دو دستی دادم و اما سرم فسفرش را سوخت تا من عالمی بی مو شوم این غزل حرفش همین است که در عمر گران من چقدر زجر کشیدم تا که دانشجو شوم پ ن : روز دانشجو مبارک