دیشب از وحشت بیداری خودم را به خواب زدم قبل مردنم یک بار به تنم گلاب زدم صبح که پاشدم دیدم مرده ام بدون هیچ تعارف قصه ي من تمام شده بود زندگی بر تو صدهزارن تف حال ، من مرده ای سردم روی تخت خویش خوابیدم ساکت و سر به زیر و آسوده نعش خود را به گوشه ای دیدم روح من دست به کاغذ شد تا دو خط وصیتی بکند جای تقسیم مال و اموالم این وصیت نامه شعر بشود مردمان خوب دور و برم حرف هایم را عمل بکنید از اینجا به بعد شعرم را اگر که خیلی به فکر منید کفنم پیراهنم باشد ای شماهایی که بیدارید کاغذ پاره ي شعرم را توی قبر خودم بگذارید شیون و گریه زاری را بگذارید برای بعد موقع عیش و نوش شماست بَه ، به این هوای بد من خودم هم کمی مضطربم کاش میشد که دود میکردم بسته ی بهمنی را که ... بی تو غرق رود میکردم نه نمیتوان برگشت ... کالبد بی حس و عاطفه ام باید اینجا بدون او !! هی به خودم فحش بدهم این چه کاری بود من کردم عقل تو کجاست ای شاعر خودکشی کردی میان شعری که می رود رفته رفته از خاطر باید اینجا به فکر خود باشم مردنم چه لذتی دارد حیف ، نیستی ببینی که ... نعش من چه عزتی دارد روی دست ها می چرخد شاعر خوابیده در تابوتم گویی شوق آسمان دارد قلب صاف و ساده ی شوتم سهمم از تو مردن شد سهمم از جهان غم بود یک نفر گفت زیر تابوتم کره خر چقدر آدم بود کره خر چه نسبت خوبیست خر شدن حال دیگری دارد چون بهشت برای خران یک در دیگری دارد ! مردمان خوب دور و برم مرگ یک حقیقت تلخ است قهوه ای که باید خورد چشم از این جهان باید بست