باز آبروی سینه ام را میبرد شعر مشک سخن های دلم را می درد شعر وقتی که قرآن خامش است از وصف رویت جای شگفتی نیست کم می آورد شعر .. آنقدر دلتنگم و حرف از غیبتت هست .. تنها اگر از بغض کالم بگذرد شعر تا تو بیایی جاده ها را خلق کردیم هر یک به راهی منتظر چون بشمرد شعر؟!.. افکارمان سنگین شده احساسها درد از بس که بی تو روز و شب غم میخورد شعر .. دل نامه های دوریت مانده ست دستم تا یک سحر دست صبایت بسپرد شعر .. مانند گنجشکی که یک سیمرغ دیده .. زین شاخه تا آن شاخه حیران می پرد شعر ..