من امشب چون غنچه ای زردم
نمی پرسی از غم و دردم
به شب های دلخوشی سوگند
به اشکی کز دیده آوردم
به فریاد قلب خونینم
ببخشا گر با تو بد کردم
مرا که عهد شکستم قفس سزایم بود
زبان بخشش و ناله به هر نوایم بود
بیا و بگذر از این دل اگرچه عهد شکست
امید وصل و رهایی به ناله هایم بود
بیا تا امشب در آغوشت
به ایام رفته برگردم
درنگی کن بر سر خاکم
نظر کن بر پیکر سردم
من امشب چون غنچه ای زردم
ببخشا گر با تو بد کردم