مثل مادر
ای که داری روز تا شب بی قراری می کنی
مردم دلخسته را بی وقفه یاری می کنی
مثل مادر می نشینی در کنار تخت ما
پای درد و رنج ما شب زنده داری می کنی
همچنان پروانه می گردی به گرد اهل درد
اشگ هایت را به روی گونه جاری می کنی
اسوه بودی در تمام لحظه های عمر خود
چون که با رنج و مرارت سازگاری می کنی
جان بیماران این مردم به جانت بسته است
پای مردم مثل زینب جان نثاری می کنی
در مصیبت های این مردم چنان پرونه ها
می زنی بر سینه و سر سوگواری می کنی
همنوایی می کنی با مردم صاحب عزا
بر سر سجاده هر دم گریه زاری می کنی
آفرین بر این همه عزم و شکیبایی که باز
چون خزان را با تلاش خودی بهاری می کنی
اکبر بهرامی