bg
غزل سرکش
شاعر :‌ علی آهنی
تاریخ انتشار :‌ 1395/06/06
تعداد نمایش :‌ 484

قلم به دست می‌شوم، غزل فرار می‌کند واژه به واژه رخ نهان پشت غبار می‌کند قلم به صفحه رانده‌ام، سپاه واژه از پی‌اش به بند وزن و قافیه مرا مهار می‌کند کمان شعر چون کشم، لرزه به دستم افکند به حیرت و گمان و شک مرا دچار می‌کند فصل بهار چون که دل، هوای شعر تر کند همچو خزان، شعر مرا زرد و نزار می‌کند نسیم مهر چون وزد، شعر خزان هوس کنم شعر شکوفه سر دهد، میل بهار می‌کند چو از نگار دم زنم، چهره به من دژم کند گمانم این ستیزه‌جو حسد به یار می‌کند نخواهمش بخواندم، بخوانمش ابا کند هزار و یک فسونگری بر این مدار می‌کند دور جهان بجویمش، روی ز من نهان کند شهر به شهر و کو به کو ترک دیار می‌کند نفس‌زنان دوان‌دوان کشد مرا به هر طرف برای چند مصرعی، ببین چه کار می‌کند

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
اکبر بهرامی
0
0

برادر خوبم جناب آهنی سلام و علیکم. شعری خواندم با مضونی زیبا احسنت برقرار باشید.

user image
علی آهنی
0
0

بسیار سپاسگزارم جناب بهرامی بزرگوار. شاد و پیروز باشید!

user image
هاشمی
0
0

چو با دلیر آهنی چنین کند نگار شعر به من که هستم از حلب ببین چکار می کند. دروووود بر شما با این شعر زیبایتان.

user image
علی آهنی
0
0

سپاس فراوان جناب هاشمی بزرگوار.

user image
رضا کریمی
0
0

سلام و درود بر شما؛ جناب آهنی عزیز، سروده بسیار زیبا و جالبی است. احسنت. در پناه حق باشید.

user image
علی آهنی
0
0

بسیار سپاسگزارم استاد کریمی عزیز. سربلند و پیروز باشید!

user image
ولی ا...شیخی مهرآبادی(دیوانه)
0
0

جناب آهنی عزیز، سلام علیکم. ................................................. سروده ی زیبایی ست ، خسته نباشید بزرگوار.....

user image
علی آهنی
0
0

سلام علیکم جناب شیخی بزرگوار (بنا بر فرمایشاتن از به‌کارگیر «استاد» پرهیز می‌کنم). از ابراز لطف دلگرم‌کننده شما بسیار سپاسگزارم.