در این ایام دهشت بار آهسته آهسته
از این موسیقی خش دار آهسته آهسته
از این افسون از این جادوی توخالی می ترسم
از این گوساله ی پروار آهسته آهسته
تمام روز و شب در بند تاریکی با حسرت
نمی جویم به جز آزار آهسته آهسته
تمام بغض دل را در غزل کردم تا شاید
رها گردم از این آوار آهسته آهسته
در این فکر عبث هستم که آوازی درگیرد
سر از زانوی غم بردار آهسته آهسته