پرواز روى خرده شيشه ها... غزل مثنوى تقديمى... - به آرزوى نداشته ام... از دفتر: پرواز روى خرده شيشه ها - لينك دانلود دكلمه ى شعر با صداى خودم و موزيكى از نيكولاس هاتسزو پولوس در انتهاى شعر موجود است. ابرى سياهرنگ، هوا را گرفته است كابوس و دود، خاطره ها را گرفته است انگار جاى خالى تو پشت پنجره... در مه تمام كوچه ى ما را گرفته است حسى كه هر دقيقه مرا ذوب مى كند سر تا سر غروب، فضا را گرفته است قرصى كه بى اثر شده،از فكرهاى تو... دردى كه هيچ وقت، كجا را گرفته است! روشن شده تمام شب از آذرخش ها خوابيده اند در سرم آرامبخش ها حالا شدند تك تك ساعات زوج و فرد زندانى هميشگى سال هاى درد فرياد را به پوچى پژواك مى رسم دارم به راه هاى خطرناك مى رسم هى سعى كرده ام كه به اين زندگى بد... پايان دهم به خاطرت اما نمى شود سهم من از تو چيست، فرار از هميشه ها پرواز، روى پوچى اين خرده شيشه ها بايد تو را يواش عبوريد و بى حواس از يك چراغ روشن قرمز ادامه داد بايد دويد و رفت به جايى كه نيستى بايد تو را رسيد و به "هرگز" ادامه داد بايد تو را غزل غزل از ابتدا سرود بايد تو را به لهجه ى حافظ ادامه داد زيباست رنگ چشم تو...، رنگى كه هيچ وقت... دل بسته ام به روز قشنگى كه هيچ وقت... تلخ است اين حقيقت و بايد قبول كرد... من شيشه ام و قلب تو سنگى كه هيچ وقت... آنسوى خط هميشه تو را بوق مى خورد هى زنگ مى زنم به تو... زنگى كه هيچ وقت... ديگر به خط رفتن خود خو گرفته اند پاهاى بى اراده ى لنگى كه هيچ وقت... لب هاى شعر طاقت گفتن ندارد و... دنيام شوق هلهله در تن ندارد و... ديگر بهار بعد تو هرگز براى من... باور بكن كه حس شكفتن ندارد و... پاييزى و شكسته تر از سال هاى قبل... گل هاى باغ، نرگس و لادن ندارد و... مات نگاه سرد و غريبانه ى توام كه رنگ هاى آبى روشن ندارد و... حتى خيال واهى با هم يكى شدن... تاثير روى حال بد من ندارد و... هى بغض مى كنم به تو و مرد مى شوم روى بهار رفتن تو زرد مى شوم هى فكر مى كنم به دلى كه نداده ام! حالا كه روبروى سقوط ايستاده ام سيگار مى كشى و نفس هاى آخر است پايان من براى تو اينگونه بهتر است سيگار مى كشى و مرا فوت مى كنى دارى مرا روانه ى تابوت مى كنى باور بكن كه گريه ام از روى عادت است دل بستنم به عشق تو ديگر حماقت است بايد تو را سفر كنم و دورتر شوم هى چشم هاى مست تو را كور تر شوم با اين قلم تمام تو را خط خطى كنم با روزهاى خط زده ام جور تر شوم كبريت را به گوشه ى شعرم بگيرم و... با شعله هاى مرگ تو پر نور تر شوم من ساده بوده ام كه به اينجا رسيده ام وقتش رسيده است كه مغرور تر شوم دل كنده ام از عشق تو و فال هاى نحس دارم وداع مى كنم از سال هاى نحس من بيست و هشتمين عدد زخم خورده ام كه سالهاى، بى كسى ام را شمرده ام هر سال، پشت درد همين سوگنامه ها بغض تو را ميان گلويم فشرده ام حرف دلم به روى زبان آمده ست و باز آن را دوباره لحظه ى ديدار خورده ام اكنون كه وقت گفتن حرفم رسيده است در پرتگاه قافيه ها جان سپرده ام من درد مى نويسم و تو سرمه مى كشى بر پلك هاى خيس غزل هاى مرده ام حالا مرا به هر دو جهان تسليت بگو با خاطرات رفته ى از ياد برده ام پك مى زنى و از دهنت دود مى دهم دارم به شهر قلب تو بدرود مى دهم ابوالفضل حبيبى 15 مهر 92 http://www.uplooder.net/cgi-bin/dl.cgi?key=162a25cfcb19617fb003f5c0ec4f831b