لطفاً
درغزل بعدی ات
دریارا
باآرزو
هم قافیه کن
سازراباآرزو
باران را
ابر،
تمام شالیزارهای مازندران را
باغهای شیراز...
من حواس همه راپرت می کنم.
جسارت می کنیم
وروز رابه آن سردنیا
اصفهانی
کوک می کنیم.
سیمهای تنبوری شب را
برای قوچانی هایی که
یک غزل سیرنخوابیده اند
باانگشتان لالایی ات
می شکافیم.
من حواس همه راپرت می کنم
حواس قایقرانهارا
هی پارو می زنند
می نوازند
پارو می زنند
می نوازند...
بادبانهاراپایین بکش
کابینت را
درنظام مهندسی تختت
بازسازی کن...
درالفبای عرشه
چند اصطلاح آذری را
می توانی از تنم دربیاوری؟
می توانی لهجه ی ترک موهایم را
باصدفهای بی قافیه
تقطیع کنی،
تا مثل یک زن مازندرانی
شرجی شده
باوزن سماعی
به ییلاق برگردم؟!