bg
حتي به درد گوشه اي مردن نميخورد !!
شاعر :‌ ایمان خضرائی
تاریخ انتشار :‌ 1393/04/17
تعداد نمایش :‌ 221

دیگر دلم به درد شکستن نمی خورد

حتی به درد گوشه ی مردن نمی خورد

 

این شمعِ نیم سُخته ی(1) خاموشِ گوشه گیر

دیگر به هیچ کار شب من نمی خورد

 

آنگونه سنگ شد دلم کز دست روزگار

حتی به آن حماسه ی آهن نمی خورد

 

دیگر به چشم هایِ خود آتش نمی دهم

دیگر دلم میِ نگه ، لا ، لن .. نمی خورد!

 

دودی که زآتشِ غمِ دلبر به آن نشست

شستم ولی به کاسه یِ شستن نمی خورد

 

بی یار و دلستان و غزلهای آتشین

این دل به دردِ لحظه ای بودن نمی خورد!..

 

(1) سُخته : مخفف سوخته                                 

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
عباس حاکی
0
0

خانم ایمان خضرائی عزیز - به غزلسرا خوش آمید . مهمان وبلاک شما بودم . خانم با ذوقی هستید و خوب دارید جلو می روید.البته اگر مطالعات ادبی و خصوصا شعری داشته باشید  پیشرفت بهتری خواهید داشت. احتمالا هنوز به طور جدی به مطالعه اشعار شاعران بزرگ نپرداختید چون گاها به وزت شعر و مضمون پروری مسلط نیستید چنان که بعضی اشتباهات کوچک وزنی در اشعارتان دیده می شود. این هایی را که  به نام رباعی معرفی کرده اید فقط اولی رباعی است آن هم اوزان سه مصراع اولش اشتباه دارد و فقط مصراع چهارمش در وزن رباعی درست ساخته شده است.

این غزلی را هم که در این جا وارد کردیدچندتا ایراد کوچک دارد که به راحتی از عهده اصلاحش بر می آیید :

در مصراع 2 - کوشه ای  - باید گوشه ی  شود تا وزنش درست باشد.

در مصراع 3 - سوخته را به ضرورت وزن به  سُخته  مخفف کردید . اصلا فارسی نیست  اما به گویش گیلکی دقیقا  به معنتی سوخته است که به  ته دیگ در دیگ پلو می گویند.می توانید این مصراع را چنین اصلاح کنید:                     ابن شمع نیم سوز که در گوشه مانده است...

در مصراع 5 -همان اشکال قبلی است که هجای کوتاه را بلند آورده اید؛ و بعد از دال از دل، باید هجای کوتاه بیاید شما بلند آوردید( لم)- دلم کز -  باید باشد د لم از ( با تلفظ دِ لَ مَز) که در اصطلاح عروض به آن  حذف همزه می گویند.

در مصراع آخر هم « لحظه ای»  اشنباه وزنی دارد . « ای» ، یک هجای بلند است  در آن جا باید هجای کوتاه بیاید بنا بر این می توانید آن مصراع را چنین بگویید : این دل به هیچ لحظه ی بودن نمی خورد.

و آخر این که در مصراع 8  - نگه ، لا ، لن...چه نوع می است که به رمز نوشته شده و نمی خورند؟...

شما هنوز در آغاز هستید اما بی اغراق بگویم که بسیار پر استعداد می باشید  اطمینان دارم که به زودی از شاعران برجسته ایران خواهید شد. اما به شرطی که اشعار شاعران بزرگ را دقیقا مطالعه کنید و ببینید آن ها چه و چگونه گفته اند.

 

user image
ایمان خضرائی
0
0

از راهنمایی ها وپندهایتان بی نهایت سپاسگزارم.. غزل را یک بار دیگر بررسی میکنم .. وزن عروضی را چند ماهیست یاد گرفته ام ، آن هم در حد تقطیع هجایی پس اگر اشکالی هست مقصر جوانی است و بی تجربگی !! اما مصرع هشتم : بیشتر از رمز بودن لا..لن برای تاکید بر نخوردن می است ، آن هم می نگاه که شدیدا سکرآور است!!!