bg
شامگاه عمر
شاعر :‌ عباس حاکی
تاریخ انتشار :‌ 1396/02/18
تعداد نمایش :‌ 449

شامگاه عمر

 

بـه  شـامگاه  عمـر مـن چه  تلخ  می رود  زمان

کـه  لحظـه ای  نـدارم  از عـذاب  زنـدگـی  امـان.

 

در انتخاب  راه  خود  به  حیرتـم  ز سـرنـوشـت

چنان شد  اختیار گـم  که  کـس  نمـی  برد  گمان.

 

ز سـوز  شاعـری  نشد  جز  آتشی  بـه  نسل  ما

کـه  امتـداد  دود  مـن ، رسـانــدم  بــه  دودمـان.

 

قرار ما کشیده شد که؛ این خط است و این نشان.

هنوز هم  همان  خط  است  زندگـی، نشان همان.

 

بـه  سـر نـوشـت  مـن  نشد  نوشته  سـر فشانیَم

کـه  تابِ  ترکشم  به  سوی  تو کم آمد  از کـمان.

 

چه  ارزد  ایـن  تفاله جسم  من  که  بعـدِ  مردنم؛

بـه  خـاک   تـیره اش   نهـند   یـا  برنـد  آسمـان.

 

به  دشمنی  و خشم  و کینه  ره  نبرده  قهـر من

چه  بهره  می برم  اگر شوم  به  خشم  قهرمان.

 

ز دوستـان  و یـاوران  کسـی  نمـانـده  بـر قـرار

 به وحشـت از جدائیم  نـرو، تو پیش من  بمان.

 

چنـان  شدیـم  حاکیـا یکـی، کـه  بعـدِ  مـرگ  مـا؛

بـرنـد   نـام  خـویـش  را  اگــر   کنـند   یـادمـان.

 

 

تعداد تشویق کننده ها : 1
افرادی که تشویق کرده اند

اکبر شیرازی -
ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
زهرا رابونیک
1
0

سلام و عرض ادب .بسیار اشعارتان نغز و شیواست.خواستم از این طریق به یاد سالهای دور به مناسبت هفته معلم خدمت شما استاد بزرگوار.این ایام را تبریک گفته باشم.البته اگر از گذشته ها و دانش اموزان قدیم چیزی در خاطرتان بوده باشد.اردتمند شما زهرا رابونیک

user image
عباس حاکی
0
0

بله شما را به یاد دارم . اما این نوشته را بغد از نزدیک به ۴ سال از نوشته اش خواندم.شنیدم که شما هم شعر می سرایید. دوست داشتم برام بفرستید.