شاید گمان کردی که شخصی ناتوانم
اما پشیمان می شوی از امتحانم
در مرز احساسات من پا می گذاری
باید ببینی ضربه ی تیر و کمانم
آماده ام اکنون که با سختی بسازم
تو می نویسی قصه را من قهرمانم
در انتظار برگ ریزانم نشستی
غافل که کاجی سربلند و بی خزانم
تو خان ده بودی ستم هایت زبانزد
من نیز دهقانی درون آن زمانم
جنگیده ام در یک نبرد نابرابر
زخمی شدم با ضربه ی همسنگرانم