حال آن کاو سرنوشتم می نگارد دیدنیست اشک او آندم که زخمم می شمارد دیدنیست غم مسلح آمده تا خانه ی احساس من پای دردی را که بر در می فشارد دیدنیست صبحدم صبحانه را شیطان مهیا میکند کنج فنجان ، قند غفلت می گذارد دیدنیست عشق خنجر می کشد بر گردن پاک غزل شعر جز تسلیم گفتاری ندارد دیدنیست خانه باشی ، زیر سقفی تو و دلدارت -فقط- سقف باشد باز هم باران ببارد دیدنیست هر که وصفم را شنید از غصه آتش شد دلش حال آنکو سرنوشتم می نگارد دیدنیست ..