امام مهربانی ها ازین عالم سفر کردی
بنای جسم و جانم را چرا زیر و زبر کردی
شدم آواره ی دوران بجان مادرت زهرا
بگو آقا چرا از دیدنم صرف و نظر کردی
گذشتی از کنار من نگفتی بی تو می میرم
نگفتی امتی را در جوانی بی پدر کردی
تویی که منبع لطف و صفا بودی برای ما
چرا یاران خود را از غمت خونین جگر کردی
دلم بعد از تو روز خوش نمی بیند عزیز دل
تو بودی که زمین و آسمان را بارور کردی
خوشی دیگر بسوی مردم ایران نمی آید
تو ایران را زمان کودکی بی بال پر کردی
برآور سر ز خاک تیره احوال مرا بنگر
مرا در بستن بار سفر آماده تر کردی
نمی دانم چرا مرغ سحر دیگر نمی خواند
مگر او را ازین رنج و مصیبت با خبر کردی
زمین و آسمان شد غرق در اندوه در ماتم
مرا با حسرت دیدار رویت دربدر کردی
به موهایت قسم جانی نمانده در تنم آقا
تو بودی که جهان را غرق در نور سحر کردی