bg
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/30
12

من از خودم بریدم
با صد هزار سودا
یا شاهد کل نجوا
در هر شبی سرودم
با شادی و طراوت
یا شاهد کل نجوا.
دل از فراغت آمد
هر لحظه در تلاطم.
فریاد من برآمد
یا شاهدکل نجوا.
دل از فراق لرزید
در هر مسیر تاریک.
بازم سراغت آمد
یا شاهد کل نجوا.
در این شبان غمناک
شمع امید پیدا
بازم شکایت آرم
یا شاهد کل نجوا.
درموسم نیازیم ،
برخوان تو نشستیم.
با شادی توسل
یا شاهد کل نجوا.
از روزن مشیت
در هر فضای تاری .
روشن شود دوباره
یا شاهد کل نجوا.
این جان خسته ام را
آرامشی عطا کن.
مرهم نما تو زخمم
یا شاهد کل نجوا.
در سایه حضورت،
امید جان بگیرد.
نوری ز مهر یارا
یا شاهد کل نجوا.
شاعر به شوق کویت
شعر وفا سروده است
بر لب دوباره دارد
شیرین ترین صلا را
یا شاهد کل نجوا
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/16
2

چشم‌های وفا

چشم‌هایت چشمه‌ی نور وفا بود
چشم عالم را ز چشم تو صفا بود

چشم بر هم زد و تاریخ، گوا بود
چشم‌هایت در شب تار فنا بود

چشم در چشم حسینش(ع) دوخت، عباس
چشم دنیا چشمی از نقش و نما بود

چشم دشمن از خجالت چشم پوشید
چشم تو بر فرق دشمن، آشنا بود

چشم‌هایت پر ز خون، اما نه از بیم
چشم بر آب زدن، این‌جا خطا بود

چشم در راه تو، ای ماه بنی‌هاشم فروماند
چشم بردارد ز دنیا، هر که را بود

بیست چشم از چشم‌هایت شرح دادم
چشم تو در کربلا، نور هدا بود
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/12
12

اندیشۀ بازگشت و بقای پیام
(
۶۱
خاک آرام است
اما خون
در واژه‌ها می‌جوشد

---

۶۲
هر شهیدی شد
جرقه‌ای در فانوس
راه آیندگان

---

۶۳
کربلا ماندست
نه برای خاک،
برای صدا

---

۶۴
عاشورا یعنی
در دل تردید بودن
و بلند ایستادن

---

۶۵
هر قدم یعنی:
با توأم ای سایه‌ها،
من چراغم، نه

---

۶۶
دستِ افتاده
از زمین برمی‌خیزد
در دل انسان

---

۶۷
خطبه‌ی زینب
هنوز از منبرِ دل
می‌تپد، می‌ریزد

---

۶۸
از صدای سر
نسل‌ها شعر آفریدند
با زبانِ نور

---

۶۹
دشمنان رفتند
اما بر خاک مانده
پرچمی روشن

---

۷۰
تا جهان باقی‌ست
کربلا یک راه است، نه
فقط یک حادثه

---

۷۱
کودکی پرسید:
آیا هنوز می‌شود
با عطش رفتن؟

---

۷۲
و جهان گفت: آری
اگر با عشق باشد
خون، چراغِ راه

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/12
13

کاروان اسارت (زینب‌نامه)


---

۵۱
دست‌ها بسته
ولی صدا بازتر
از دروغِ شهر

۵۲
کاروان می‌رفت
با سکوتی سنگین و
چشم‌هایی باز

---

۵۳
نعل‌ها افتاد
روی داغی که هنوز
در دل است و شب

---

۵۴
نیزه با سر گفت:
حقیقت را باید برد
تا طلوع خاک

---

۵۵
در نگاه زینب
آفتابی بود، اما
سایه‌ها کورند

---

۵۶
خطبه می‌بارید
از دهانِ خسته‌ای
با صدایی سبز

---

۵۷
خیزران پرسید:
از کجایید، ای صدا؟
و لبان، روشن

---

۵۸
چشمِ دشمن هم
در سکوتِ خطبه‌ها
تر شد از انصاف

---

۵۹
شامِ بی‌خورشید
با نگاهِ دختران
رو به خانه رفت

---

۶۰
راه دور افتاد
اما ایمان مانده‌ست
در غبارِ پا
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/12
22

شام غریبان
---

۴۱
ماه خاموش است
و در آن‌سویِ آتش،
سایه‌ای تنها

---

۴۲
خیمه بی‌لبخند
و زنی در باد—ایستاده
مثل فانوس‌گردان

---

۴۳
آتش آرام
بر عبای کودک افتاد
مثل یک بوسه

---

۴۴
چشمِ خاکی‌دشت
در تماشای غروب
پُر زِ آه و اشک

---

۴۵
کودکی می‌پرسد:
بوسه کجاست امشب؟ و
لب، نمی‌لرزد...

---

۴۶
صورتِ زینب
نقشه‌ای از کهکشان
در دلِ تاریکی

---

۴۷
غم در آیینه
چهره‌ی معصومِ شب
با ستاره گریست

---

۴۸
باد، آرامش
را به دامن‌ها دوخت و
اشک را برداشت

---

۴۹
صوتی از آتش
به دعا مبدّل شد
دست بالا رفت

---

۵۰
کوچه‌های شب
سرفه می‌کردند انگار
با صدای سر
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/12
10

شهادت‌ها (هفتاد و دو قطرهٔ نور)

---
۳۱
یک نفر افتاد
اما از ردّ قدم
ماه برخاست

---

۳۲
با دلی روشن
در دل شب ایستاد
و خودش رفتن

---

۳۳
سینه‌اش آتش
از صدای "هل مِن ناصر"
پاسخش شمشیر

---

۳۴
اسب بی‌صاحب
پیشِ خیمه گریه کرد
مثل کودکی

---

۳۵
دستِ او افتاد
اما علم با صاحبش
ایستاده‌ست

---

۳۶
در نگاهش عشق
در دهانش آیه‌ها
در زمین پَرپر

---

۳۷
پیرمردی رفت
با دو ابروی سفید
در مسیر خورشید

---

۳۸
قاسم آرام
با همان لبخند گفت:
عشق می‌ماند

---

۳۹
اکبر ای خورشید
قد کشیدی تا رسید
تیرِ بی‌رحمی

---

۴۰
رقیه تنها
بر لبی که خونی بود
بوسه می‌پرسد
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/12
8

ظهر عاشورا

۲۱
وقتِ اذان شد
اما مؤذن این‌بار
با صدای تیغ

---

۲۲
کودک از زخم
روی دستان پدر
چشم برداشت… رفت

---

۲۳
سایه‌ای افتاد
بر قدِ خورشید؛ بلند
مثلِ آتش بود

---

۲۴
چشم‌ها لب‌تشنه
دل‌ها در گودیِ خون
خاک در حیرت

---

۲۵
اسب، بی‌سوار
بر زمینِ تشنه ماند
با رکابِ داغ

---

۲۶
سیب افتاد و
عرش لرزید از سکوت
باغ می‌سوختن

---

۲۷
باد با آتش
در کمرگاهِ غدیر
رازها می‌گفت

---

۲۸
تیرها آمد
پیش از آنکه وا شود
لب، برای آب

---

۲۹
دست می‌افتد
اما پرچم مانده‌ست
در دلِ نیزه

---

۳۰
ظهرِ خون‌آلود
سایه‌ای نیست، جز آه
بر مزارِ نور

---
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/12
9

ورود به کربلا
---

۱۱
اسب‌ها آرام
بر زمینِ آشنا
بوی دلتنگی

---

۱۲
دستِ خورشید است
که بر این خاک افتاده
گرم و بی‌واهمه

---

۱۳
آسمان می‌خواست
پرده‌ای باشد برای
بغضِ گل‌ها، نه

---

۱۴
در نگاهِ آب
نقش می‌بستند آهسته
گام‌های نور

---

۱۵
باد در گیسو
چادری از راه رسید
دشت می‌لرزید

---

۱۶
کربلا می‌گفت:
آمدی‌ای عشق؟ خوش
آمدی، اما...

---

۱۷
گندمستان‌ها
خوابشان آشفته شد
از صدای زخم

---

۱۸
کودکِ بی‌تاب
بغض را گم کرده بود
روی خاکِ تر

---

۱۹
شاخه‌ها خشکید
پیش از آن‌که تیرها
از کمین برخیزند

---

۲۰
آسمان آرام
چیزی نگفت، فقط رنگ
اشک پوشیدش

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/12
8

حرکت از مدینه
۱
چشمِ مادرها
در مسیرِ کوچ، آرام—
پر از پرسیدن

---

۲
بارِ کجا رفت؟
از میانِ سینه‌ها
دل جدا می‌شد

---

۳
بر لبِ کودک
نامِ آب افتاده بود
پیش از تشنگی

---

۴
کوه در دل داشت
کودکی که با نگاه
بدرقه می‌کرد

---

۵
ماه بر نیزه؟
نه هنوز... این آغاز
روشنِ پایان

---

۶
در دلِ راهی
هر سکوتی می‌دواند
زخمِ تاریخ است

---

۷
خون در آیینه
پیش از جنگی بی‌صدا
فصلِ رفتن شد

---

۸
کاروانِ نور
بی‌امان‌تر می‌گذشت
از غروبِ ما

---

۹
مادری لبخند
را برای شب گذاشت
بغض را پوشید

---

۱۰
شام در راه است
اما مدینه هنوز
چای می‌ریزد
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/12
9

ادبیات آیینیِ فارسی، قرن‌هاست که ریشه در جانِ ملت دارد. از مراثی محتشم کاشانی تا غزل‌های نالۀ سوگ، همواره شعر، رسالتِ ثبتِ حقیقت عاشورا، روایتِ پایداری و تصویر مظلومیت را به دوش کشیده‌است.
در میانهٔ این میراث گرانبها، شکل‌هایی از شعر کهن بر صحنه مانده‌اند؛ اما امروز، نیاز داریم نگاهی تازه و بی‌پیرایه به سوگ بیاندازیم—بیانی موجز، مینیمال، و اندیشه‌ورز.
هایکو، کوتاه‌ترین شکلِ شعر ژاپنی، سال‌هاست در شعر فارسی تجربه می‌شود؛ اما بیشتر در طبیعت، فصول، یا تأملات فلسفی. در این میان، آن‌چه غایب است، پیوند میان این فرم جهانی با روح ایرانی و باورهای آیینی ماست.

ما بر این باوریم که هایکوی آیینی، شکلی نو و خلّاقانه از بازتابِ سوگواری و بیداری‌ست:
- هایکویی که با سه سطر و سکوت، کوهی از معنا را حمل می‌کند
- هایکویی که با واژگان اندک، مرزهای زمان و مکان را می‌شکند
- هایکویی که با زبان امروز، به آیین دیروز وفادار می‌ماند

چرا هایکوی آیینی؟
زیرا نسل امروز، به شعری نیاز دارد که کوتاه باشد اما کوبنده
ساده باشد اما عمیق
و در همان سه سطر، هم عزاداری کند، هم اندیشه بیافریند

ما معتقدیم که این جریان نوپا، می‌تواند آغاز یک ژانر تازه در شعر آیینی معاصر ایران باشد. گامی به سمت جهانی‌سازیِ معنویت، از طریق ابزاری جهانی و بی‌واسطه.

و اشعار زیر، نور چراغ این مسیر است...
هایکوی آیینی
۱.
نی می‌نالد نرم،
در دل شبِ ساکتِ راز
دل گم می‌شود

۲.
ردای باران
بر دوشِ خاک می‌افتد—
وقت نیایش است

۳.
ذکر روی لب، و
نور بر تسبیحِ نم‌دار—
صبحِ تجلی

۴.
پا برهنه‌رو
در صحنِ سکوتِ کهن
سنگ‌ها دعا

۵.
سایه‌ی گنبد
در آب چاه می‌لرزد—
دل نیز چنین
سید محمد حسین شرافت مولا
1402/08/12
146

Translator
 
 
Translator
 
 
Translator
 
 

بسمه تعالی

تقدیم به پیشگاه مقدس امامزاده یحیی بن موسی الکاظم (ع)

آن سپیدار در میدان سرخ می ماند

آن پراحساس , چون سار های خونین مانَد

 

آن چکاوک با چشم های سرخ , مانا هست
بی ریا ,  در سوزش ها بسا والا هست

 

چون پرستو در خون های بسیار , مستی
با هزاران آه , طاوس خونین هستی

 

در سرشک ها با یحیی بن موسی (ع) مانیم

راه راستش را مانای سرخ می دانیم

بوسه ها با ایمان , با سرشک می ماند
در حرم بر پیمان ,  با سرشک می ماند

از همین خون ها همواره شرمسار هستیم
در همین آستان همواره سوگوار هستیم

خاک آستان تا اکسیر ِ ما می سازد
چشم خون آلود را توتیا می سازد

تا امام مهدی , خونخواه این جانان است
چشم ( بستان ) خون آلود این آستان است

متخلص به :  بستان

سید محمد حسین شرافت مولا
1402/02/22
143

 

                                                         بسمه تعالی

چاپ شده در روزنامه خبر جنوب _ سال 1401

و

نمایه شده در وبسایت : سیویلیکا _ سال 1401

 

                                         اندیشه توحیدی محتشم کاشانی

 

 

 

             

چکیده

 

سرشت خداوند, آفریننده ی بی نیاز, زنده ی جاودان, برترین, عارف ترین و داناترین وجود هستی است. محتشم, عرفان و دانش جزئی ِ افراد ِ آفریده را قطره ای از منبع بی پایان عرفان و دانش الهی می داند. نیز , ذات خداوند, از مادّه نیست و اگر در جهان مادّه , به جستجوی معمّای چیستی وجود خداوند باشیم, به حقیقت نمی رسیم. و باید از طریق وحی فرستاده ی الهی, خداوند را شناخت. و همواره فرد باید,  خشنودی و خواست الهی را در نیّت, گفتار و کردار, الگو کند. تا در حیات دو جهان به سعادت الهی رسد.

 

کلمات کليدي: محتشم کاشانی , اندیشه الهی

 

مقدمه

شمس الشّعرا کمال الدّین علی محتشم کاشانی , قلّه ی شکوهمند مرثیه سُرا های عاشورایی در ادبیات پارسی است . ایشان ,  در قرن دهم هجری قمری در شهر کاشان پا به جهان گذاشت . ایشان  , در چند قصیده ی با شکوه و استوار ,  به ستایش و نیایش و حکمت ناب حضرت خداوند درخشان می پردازد . در زیر , اندیشه ی استاد فرزانه محتشم کاشانی را در اشعار الهی ایشان , بررسی می کنیم

متن

 

گشود شب در صندوق آبنوس از صبح
وز آن نمود زری سکه اش به نام خدا
...
چه سکه است بر این زر که نیستش کاری
به کار خانه ی تغییر تا به روز جزا

 

سرشت ِ وجود حضرت خداوند ,  تنها آفریننده و مالک و والاترین موجود دو جهان است . و بدون تغییر تا روز قیامت , به خاطر توانایی بی پایان و خواست مطلق و بی چون و چرای ذات الهی ,  تنها به اسم و به افتخار خداوند درخشان ,  پس از زمان شب سیاه رنگ , زمان صبح سپید و طلوع خورشید زرّین , مانند سکّه ی زرد رنگی که از صندوق سیاه رنگ بیرون آورده می شود ,  رخ می دهد .
پس ,  ما بنده های خداوند درخشنده ,  که جزئی از آفرینش بی کران حضرت خداوند هستیم ,  باید در زندگی ,  خواست بی چون و چرا و مطلق خداوند را به خواسته های خویش در زندگی , ترجیح دهیم . و عمل کنیم . تا در دو جهان به سعادت الهی برسیم .

کشنده ی طبقات نه آسمان بر هم
به هر یک از جهتی سیر مختلف فرما

آفرینش حضرت خداوند که تنها صاحب دانش بی کران و صاحب اسرار بی پایان تمام علوم است  , عالمانه ی بی پایان  و بسیار پیچیده و عجیب است . و آسمان های نه گانه , طوری آفریده شده است که  , روی هم قرار دارند . و هر کدام  , سیر و حرکت در جهت های گوناگون می کنند .  امّا به خاطر دانش و  توانایی بی پایان و خواست مطلق وجودی حضرت خداوند  , اشکال و خطایی در وجود و عمل آنها پیش نمی آید .

در اینجا , این نکته ارزشمند نیز بیان می گردد :


پس, دانش های گوناگون را بیاموزیم . امّا به علم خویش مغرور نشویم . زیرا , دانش ما هر اندازه  هم که باشد در برابر دریاهای بی پایان دانش خداوند والا , قطره  است .  و باید به درگاه حضرت خداوند , توسّل جُست . و دانش بیشتر را درخواست کرد

به امتزاج عناصر ز عالی و سافل
وجود بخش خلایق ز اسفل و اعلا

حضرت خداوند  بر طبق آفرینش , با ترکیب عنصر های گوناگون و بسیار , که این مادّه ها ,  گاه دارای کیفیّت پست و گاه دارای کیفیّت والا هستند , موجود های گوناگون هستی را از پست ترین تا عالی ترین موجود ها می سازد . و آفرینش حضرت خداوند ,  به خاطر دانش بی کران حضرت یزدان و مالکیّت و دانایی ِ کامل الهی بر راز های بی پایان هستی ,  شگفت انگیز بی کران و عالمانه ی بی پایان است .

درون مهد زمین صدهزار طفل نبات
بجنبشند به جنبش دهنده راه نما

در ادامه , محتشم کاشانی به حکمت الهی و قانون علّیت , اشاره می کند :

هر جنبشی در جهان هستی , دلیل بر نیروی به  وجود آورنده ای دارد . و عقل سالم را به سوی آن ,  متوجّه می سازد .
پس برای نمونه :  صد هزار گیاه های تازه روئیده ای که درآغوش خاک  , در حال رشد و جنبش هستند , نیروی خداوند والا ,  نیروی آن جنبش را به وجود می آورد .

در آسمان و زمین کردگار را مطلب
که بی نیاز نباشد نیازمند بجا

حضرت خداوند ,  بی نیاز ترین وجود هستی است . و اصل وجودی ایشان , مانند : جسم ِ مادّه , جامد , مایع یا گاز نیست . و بنابراین ,  در مکان و حتّی در زمان نمی گنجد . و محصور و محدود نیست . 

پس ,  اگر در جهان ِ مکانی ِ مادّه , چه در کره ی زمین  و چه در آسمان و کهکشان ها  , به دنبال معمّای چیستی وجود حضرت خداوند باشیم

به حقیقت نمی رسیم .
و باید ,  با رجوع به وحی فرستاده شده ی خداوند درخشان به رسول های الهی (ع) ,  حضرت خداوند را شناخت . تا به خواست آفریننده و تواناترین و تنها اراده ی هستی به سعادت الهی در دو جهان رسید .

به ورطه ای که شوی ناامید از همه کس
ببین به کیست امیدت بدان که اوست خدا

اگر فرد ,   در شرایط  گرفتاری و بحرانی و نا امیدی کامل از دنیا و مردم قرار بگیرد . ناگهان و به صورت غیر ارادی ,  تنها به حضرت خداوند ,  امید و ایمان قلبی کامل  پیدا می کند . و در آن لحظه ,  عظمت و اهمیّت بی پایان تواناترین و تنها صاحب کائنات و منبع نور دو جهان را در عمل و بسیار ملموس , به صورت کامل , می یابد .  

دهد به شامه آگاهیی که گم نشود
نسیم غنچه و گل بی تفاوتی ز صبا

 

آفرینش حضرت خداوند که سرشت وجود ایشان , دارای دانایی بی پایان می باشد  , بسیار دقیق و عالمانه است . به گونه ای که آفرینش حسّ بویایی انسان به وسیله ی خداوند والا ,  آنچنان با دقّت و قوی است که فرق میان بوی نسیم صبایی را که عطر غنچه را آورده است ,  با بوی نسیم صبایی که عطر گل را می آورد ,  با آگاهی بسیار , تمایز می دهد و می فهمد .

هزار قلعه ی دانش به دست فهم دهد
که گرتهی کند از کنگرش کمند رجا

هزار گنج ز معنی به پای فکر کشد
که خسروان جهان را بر آن نباشد پا

 

اگر فرد , خواهان و جویای دانش های بسیار می باشد ,  باید این را از درگاه حضرت خداوند ,  بخواهد . زیرا به خواست خداوند بزرگ که سرشت وجود ایشان ,  داناترین ِ هستی و دارای دانش بی پایان است ,  هزار گنج دانش و هزار قلعه ی علم هایی که دانشمندها و پادشاه های دنیا , که خودشان نیز بنده و قطره ای از دانش و قدرت آفرینش الهی هستند  , از کسب و درک آن ناتوان و نا امید هستند . و کمند آنها حتّی گوشه ای از آن دانش را به  حلقه ی تصرّف در نیاورده است , به دست خواهد آمد .

آری , به اراده ی الهی در آفرینش , دانش بشر , محدود است .  و نباید به آن , مغرور شویم . و باید , هر لحظه از تنها منبع ِ دانش و دارنده ی دانش بی پایان یعنی وجود خداوند درخشان  ,  به عنوان بنده ی درگاه الهی , شکر گزار و فروتن و خواهان دانش بیشتر باشیم .

 

طلسم دیده چنان بسته کز گشودن آن
شود حباب حقیری محیط ارض و سما

آری , اگر تنها اراده ی دو جهان و داناترین وجود یعنی حضرت خداوند بخواهد  , طلسم شناخت و معرفت ِ  اندک و ناچیز ماسوا , باز می گردد .

 پس حضرت خداوند , عارف ترین وجود هستی است  . و برای به دست آوردن معرفت الهی ,  باید به درگاه خداوند درخشان , توسّل جوییم .  و به وحی فرستاده ی الهی به پیامبر های الهی (ع) مراجعه کنیم . آری , شناخت و معرفت ماسوا , مانند ِ حباب ناچیزی است که به خواست خداوند والا , به دریای بی کران معرفت خداوند تابان ,  که زمین و آسمان را در بر خواهد گرفت  ,  تبدیل خواهد شد .

چه راست داشته یا رب به خویش لنگر او
علی الخصوص در ایجاد چرخ مستعلا

 

آفرینش حضرت خداوند که سرشت ایشان ,  دارای دانش بی پایان و و آگاه ترین بر تمام راز ها است  , بسیار عجیب و بی نهایت عالمانه است . برای نمونه ی ویژه , خلقت بسیار شگفت آور آسمان ِ عالی صفت به وسیله ی حضرت خداوند به گونه ای است که  : گویا لنگری نامرئی , آنرا نگه می دارد . و قرن هاست که  دانش محدود انسان را که به خواست خداوند تابناک ,  قطره ای از دانش بی پایان الهی است  به حیرت  , کشانده است .

نظر به خانه ی زنبوری افکن ای منکر
ببین بنای چنان ممکن است بی بنا

پس این رواق مقرنس ببین و قایل شو
بنایی که نهاده است این بلند بنا

در ادامه , محتشم کاشانی ,لانه ی بسیار منظّم زنبور را برای انکار کنند ه ها , مثال می آورد .  و از نظر عقلانیّت ِ تمام افراد , به یقین و حتم ,  آنرا دارای سازنده , که همان زنبو ها هستند , اثبات می کند  . سپس , به  پیدایش عالمانه تر , شگفت انگیزتر و پیچیده تر ِ بنای مرتفع آسمان که مانند سقف ِ دارای نقش و نگار مقرنس است ,  برای انکار کننده های حضرت خداوند آفریننده ی دانا , اشاره می کند . و با سنجش عقلی ,

به حتم , آنرا دارای آفریننده و علّت سازنده که همان حضرت خداوند داناترین و آفریننده ی هستی می باشد , می داند . و از آنها اقرار می خواهد .

خدایی آن صمدی را رسد که گر دو جهان
بهم خورد نهراسد بقای او ز فنا

 

خدایی ِ دو جهان به وجودی بسیار والا رسیده است که سرشت ایشان , بی نیاز ترین ِ هستی است . و اگر  , جهان های دنیا و آخرت , آسیب شدید خورند . و نابود گردند . باز هم وجود ِ خداوند تابنده  تا ابد , زنده و پابرجا خواهد بود . و آسیب , نقص و کمبودی برای سرشت ِ خداوند ,  نبوده و نیست و نخواهد بود . و وجود زنده و جاودان خداوند درخشان  , ترسی از فنا ندارد .

هوا به هرچه رضا ده شود مشو راضی
خدا به هر چه نه راضی بود مباش رضا

فرد باید , خشنودی نفس امّاره و هوس را که در تمام لحظه ها , فرد را به گناه , که خلاف وحی فرستاده ی خداوند والا است , و موجب ناخشنودی خداوند متعال می گردد ,  نخواهد . و تنها  , رضایت حضرت خداوند را در نیّت , زبان و کردار , الگوی اجرایی ِ تمام لحظه ها قرار دهد . تا در حیات دو جهان , به سعادت الهی برسد .

 

نتیجه گیری

وجود بدون تغییر و جاودان ِ حضرت خداوند , برترین و کامل ترین وجود دو جهان است . و فرد باید در تمام لحظه ها ,  در اندیشه و گفتار و کردار خویش , خواست بی چون و چرا و رضایت الهی را در نظر بگیرد تا در زندگی دو جهان به سعادت الهی برسد . همچنین در روزگار ما ,  در جامعه ی کشور و در جامعه ی جهان ,  که فرقه ها و گروه های فکری ِ انحرافی  و مادّی گرا به وجود آمده است تنها با رجوع و عمل به وحی فرستاده ی الهی  می توان به هدایت و سعادت الهی رسید . 

 

مراجع

 

1.  محتشم کاشانی، کمال الدین علی ؛ دیوان اشعار، انتشارات نگاه، تهران، 1389

 

 

 

نویسنده : سید محمد حسین شرافت مولا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

محمد حیدری دزفولی
1401/09/19
167

پرواز به عرش را نبی می داند
سر چشمه آب هستی را نبی می داند

سرگذشت حور و ملک را نبی می داند
عاقبت کار فلک را نبی می داند

انا انزلنا را به نبی فرمود در آن شب قدر
هم صحبت خدا و ملک بود در آن شب قدر

اسرار آسمان و زمین پیش رویش فاش شد
آن وقت که مهمان خدا بود در آن شب قدر
سید محمد حسین شرافت مولا
1401/08/23
259

 

بسمه تعالی

 

 

پشت دریاهای

اندیشه توحیدی سهراب سپهری

 

 

 

مقدمه :

 

سهراب سپهری از شاعران ماندگار نیمایی سرا در قرن معاصر گشته است . هم چنین عرفان اسلامی و عرفان طبیعت گرای هندی و بودایی در اشعار این عارف ماندگار با استادی بکار رفته است . و لحظه ها و کشف های عارفانه ی سهراب سپهری در جان و اندیشه ی مخاطب شعری او خواهد شکفت . در ذیل به بررسی اندیشه های توحیدی ِ این شاعر و عارف گرانسنگ خواهیم پرداخت .

 

متن :

نهفتیم و سوختیم
هر چه به هم تر , تنها تر
از ستیغ جدا شدیم:
من به خاک آمدم , و بنده شدم
تو بالا رفتی , و خدا شدی

آری خداوند در بالاترین مقامات آسمانی خواهد بود . و بندگان در پیشگاه مقام و عشق او همچون خاک گشته اند. و هر لحظه بندگان حضرت توحید در آتش هجران خواهد سوخت . و وصال آسمانی ِ حضرت توحید را طلب خواهند کرد .

به در آ , بی خدایی ِ مرا بیاگن , محراب بی آغازم شو
نزدیک آی , تا من سراسر " من " شوم

آری , " من " وجودی را بایست با عشق خدا سرشار کرد و به  شکوفایی رسانید. و در عشق حضرت خداوند بایست حجاب نفسانی ِ خویشتن را کنار زد و  در عشق حضرت توحید به یگانگی ِ حضرت حق رسید . و هر لحظه ,  یاد " بی خدائی " بایست در قلب ما از بین رَود .

 

از بی کران تو می ترسم , ای دوست ! موج نوازشی

 

عشق حضرت خداوند بی کران گشته است . و عارف حقیقی , در این راه بی پایان ,  از کم عشق ورزی نسبت به عشق حضرت توحید , در قلب خود نگران و ترس خواهد داشت .
هم چنین نوازش معبود و معشوق ِ توحیدی خواسته ی عارف گشته است ,  حتّی نوازش با درد های ِ عشق یزدانی و به پیشواز موج خروشان امتحانات و بلایای حضرت توحید بایست رفت .   و به  این امواج ِ از جانب حضرت توحید  را , عشق خواهد ورزید و احساس آرامش خواهد داشت !

 

تهی بود و نسیمی
سیاهی بود و ستاره ای
هستی بود و زمزمه ای
لب بود و نیایشی
" من " بود و " تو " یی :
نماز و محرابی

آری , نماز جلوه گاه عشق ورزیدن و مناجات کردن ِ  بر آمده از قلب , با محبوب توحیدی خواهد بود . و حضرت الله جلّ جلاله , نیایش های خالص را خواهد شنید . و لحظات مناجات و نماز , مهم ترین ِ زمان ها گشته است .

شبنم ها بر جا بود
درها باز , چشم تماشا باز, چشم تماشا تر , و خدا در
هر... آیا بود ؟

در اینجا سهراب سپهری ( عارف حقیقی ) در جستجوی خدا ,  سؤال می پرسد و به شک فرو خواهد رفت . اما واقعیت این خواهد بود :
 در لحظه های مناجات ِ قلبی با حضرت خداوند , خداوند در عالَم غیب , عشق خالص ما را خواهد پذیرفت و حتی با بندگان عارف خویش , مُعاشقه خواهد کرد .

 

خورشیدی در هر مشت : بام نگه بالا بود
...
ناپیدا , پیدا بود
" او " آنجا , آنجا بود

چشم خورشید بین به حتم , حضرت توحید را خواهد یافت  . هر چند که با حواسّ ظاهربین ما , پروردگار اعظم ناپیدا ترین ِ وجود ها گشته است .

 

پرتو محرابي ، مي تابي‌. من هيچم‌: پيچك خوابي‌. بر نرده
اندوه تو مي پيچم‌.
تاريكي پروازي‌، روياي بي آغازي ، بي موجي ، بي رنگي ،
درياي هم آهنگي‌!

آری , حضرت توحید همواره پرتو افشانی خواهد داشت و غم های هجران او , عارف حقیقی را به مسیر عشق ِ حضرت توحید خواهد کشید.
باید در تاریکی ها و در شرایط محیط ناامیدی , پرواز کرد . و  اگر در این مسیر دشوار ِ عشق الهی ثابت قدم گردی , به دریای بی کران عشق و رحمت الهی خواهی رسید .

 

باد آمد ، در بگشا، اندوه خدا آورد
...
در خاکی , صبح آمد , سیب طلا , از باغ طلا آورد

 

آری , غم ِ هجران حضرت توحید را بایست به پیشواز رفت . زیرا که این غمِ عشق  , عارف و عاشق حقیقی را به وصال ربّانی خواهد رسید . و در عالَم اخروی به پاداش الهی خواهد رسید .

 

این لاله هوش , از ساقه بچین . پرپر شد , بشود. چشم خدا
تر شد , بشود .
و خدا از تو نه بالاتر . نی , تنها تر , تنها تر .

بایست به حضرت خداوند عشق ورزید و به مادّیات اعتنا نکرد و فناء فی عشق الله را در قلب خویشتن بایست پرورش داد .
آری , اگر در راه عشق حضرت یزدان , فنا خواهی گشت ,  آنگاه قلب حضرت توحید را فتح خواهی کرد .
همچنین خداوند عشق ورزیدن ما را خواهد پسندید و چشم انتظار عشق حقیقی ما در خلوت وتنهائی خویشتن خواهد بود .

 

تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی , همت کن
و بگو ماهی ها , حوضشان بی آب است .

آری , عشق به ماسوا الله را به عنوان جلوه گاه عشق الهی , بایست در قلب خویشتن پرورش داد . و تمام موجودات کائنات را باید با دیده ی یاری دادن و عشق حقیقی خواهی نِگریست . و این امر معنوی ,  طبع و همّت والا طلب خواهد کرد . 

باغ می رفت به سر وقت ِ چنار .
من به سروقت خدا می رفتم .

عارف حقیقی تمام موجودات جهان را تنها , وسیله ای برای عشق ورزیدن و وصال حضرت معبود یعنی الله خواهد دانست

باید دوید تا ته بودن .
باید به بوی خاک فنا رفت .
باید به ملتقای درخت و خدا رسید .

عارف حقیقی از وجود خویشتن خواهد گذشت و عشق ورزیدن به مخلوقات ِ حضرت توحید را  نشانه و آیینه ی عشق الهی خواهد پنداشت .

 

باید نشست
نزدیک انبساط
جایی میان بی خودی و کشف .

عارف حقیقی باید در دل ِ غفلت لحظه های حیات خویشتن , به دنبال کشف ِ غیوب حضرت توحید , عشق ورزی خواهد داشت . و فناء فی الله را که همان وصال حضرت توحید گشته است را  مُنتهای خواسته های خویشتن خواهد داشت .

چشم
هوش محزون نباتی را خواهد دید.
پیچکی دور ِ تماشای خدا خواهد پیچید.
راز , سر خواهد رفت .
ریشه ی زهد زمان خواهد پوسید .
سر راه ظلمات
لبه ی صحبت آب
برق خواهد زد .
باطن آینه خواهد فهمید .

هرگاه به محیط طبیعت ِ آفریده ی خداوند اقدس و سپس به حضرت یزدان عاشق خواهد گشت , ناگهان در ظلمات هجران الهی ,  به دور از ریاکاری و زهد دروغین , با امر حضرت ربّ ,  به راز عشق حضرت توحید پی خواهد برُد و حضرت یزدان , قلب او را که مهم ترین بخش وجودی انسان گشته است را همچون آیینه , روشن خواهد کرد .

 

 

خانه دوست کجاست ؟
...

نرسیده به درخت ,
کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است

 

آری , بایست تمام لحظات حیات دنیوی را به کنکاش و جُستن معشوق غیب یعنی حضرت خداوند سِپری کرد . و آفریدگان حضرت یزدان را با قلب عاشق و عمق نگر ,  سرشار ِ از مسیر وصال حضرت توحید بایست دانِست .
وسبزی و معنویت روح حضرت توحید را در تمام موجودات مخلوق ِ الهی را عاشقانه , بایست یافت .
آری , عارف حضرت توحید , سهراب سپهری سُروده است :
تمام ما , رؤیای خدا را در ذهن و قلب می پرورانیم .
اما عشق به مخلوقات خدا و طبیعت , " معنوی " تر و " سبز " تر از رویای خدا را در ذهن خویشتن , پروراندن است . و بدون عشق ورزی قلبی به مخلوقات خداوند , به عشق و وصال حضرت توحید نخواهیم رسید .

 

و در آن عشق به اندازه پر های صداقت آبی است

 

آری قلب و نیّت صادق , بال پروازی پاک به سوی حریم نیلی و سراسر آرامش  ِحضرت توحید خواهد بود .

 

پشت دریاها شهری است
که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است

...

قایقی باید ساخت

 


آری , عارف حقیقی توحید , عشق حضرت الله جلّ جلاله را در این دنیا انتظار خواهد کشید و به خواست قلب الهی در عالَم اخروی , آن جلوه ی عشق را خواهد نِگریست .

آری , بایست غفلت را کنار گذاشت و در عالَم اُخروی با توشه ای که در مسیر ِ سهل ِ ممتنع دنیای مادّی , مهیّا خواهی کرد  , به آرمانشهر پنهان حضرت خداوند خواهی رسید . 

نتیجه :


سهراب سپهری , عاشق و عارف حضرت خداوند گشته است . و با عاطفه ی شعر عرفانی خویشتن , مخاطب را به معرفت طبیعت شناسی خواهد کشید . و مخاطب عرفانی سهراب سپهری , از این عشق سرشار به مسیر عشق ِ حضرت توحید خواهد شکفت . همچنین , کشف لحظات عرفان توحیدی با تصاویر شعری ماندگار سهراب سپهری , مخاطب را به سفرقلبی ِ سبز و عاشقانه ی الهی خواهد کشید .

 

منبع :

هشت کتاب و اشعار ترجمه شده سهراب سپهری __ انتشارات : بهزاد  __ 1389

نویسنده : سید محمد حسین شرافت مولا

 

 

سید محمد حسین شرافت مولا
1400/01/08
282

بسمه تعالی

تقدیم به پیشگاه مقدس حضرت قمر بنی هاشم (ع)

 

 

 پرتو های خورشید خواهد تابید و صبح ِ میلاد عباس (ع) خواهد آمد . نوزاد ام البنین (ع) ,  تبسّم خواهد کرد و عاشق خدا و معشوق جهانیان خواهد گشت . شب های سرد با خورشید الهی و عباسی (ع) خواهد مُرد ! و مشک های بی آب شیعه , سرشار از قطره های ایثار خواهد گشت . آری جهان ,  معنای ایثار و عشق را خواهد شکفت .و خورشید حسین (ع) و دریای زینب (ع) , کوه ایثار عباس (ع) را خواهند نِگریست . و اشک های بی تابی خواهند ریخت . در روز ولادت خورشید ِ ابوالفضل (ع) , سنگ ها آه خواهند کشید و نور مظلومیت عباس (ع) پایان نخواهد داشت .  و زائران ِ بین الحرمین , چشمان ستاره مانند ِ ابوالفضل (ع) را مجسّم خواهند کرد و در حسرت ِ لحظه ای که  یک کلمه از زبان دریای تاسوعا را بشنوند ,  در دنیا و در صحرای قیامت , اشک شوق خواهند ریخت . و عشق ماه نینوا , تمام دنیا را مجنون خواهد کرد و شهدای تمام ادیان الهی , بر مشک نورانی او بوسه خواهند زد . و بی تاب ِ ماه خاندان حسین (ع) خواهند گشت .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سید محمد حسین شرافت مولا

 

 

 

محمد هوشمند
اورک چرپنماسی
1399/07/30
461

آرزوی زیارت اربعین
ساقیا بیرجام  وئر  اولسون  عنایت دن  دولی
دل یانیر خوشدور اولا پیمانه شربت دن دولی

بیر نئچه مدت دی کی هجران اودیلا یانمیشام
آهیم اوج ائیلور سمایه سینه محنت دن دولی

اولسا گر ممکن یازام اوز بختیمه بیر نامه من
گوزیاشیلا   یوللارام   اما  شکایت دن دولی

یاریمیله وار ازلدن عهد و پیمانیم منیم
اولموشام  دیدارینه مشتاق  همت دن دولی

یاریمین واردور آدیندا بیر مقدس جذبه سی
گوزلری افسون ائدیر خلقی ملاحت دن دولی

هر نه حکم ائتسه منه اجراسی واجب دور بلی
اولسا گر اجراسی حتی رنج و زحمت دن دولی

اربعینه آزقالیر یارب اوزون قیل بیر نظر
گویلوم اولموش بیر نئچه گوندور که حسرت دن دولی

بو بلانی قورتار الله جانه گلدوخ رحم ائله
ائیله دنیانی خدا سِلم و سلامت دن دولی

روسیاهم   بی پناهم رحم   قیل شرمنده یم
نامه اعمالیم اولموش جرم و  غفلت دن دولی

هر کیم اولسام ، هر نه اولسامدا حسینه عاشقم
آند اولا عشقه اولوب عشقیم  صداقتدن دولی

تشنه یم آب فراته بیر نولار دعوت گله
چرپنیر قوش تک اورک عشق و محبت دن دولی

بیر نولار اولسام پیاده کربلانین زاییری
هر طرف اولسون گوروم  سیل جماعت دن دولی

کربلا جنت دی عشاقه بونی عالم بیلور
گورمه سم یانام اولار قلبیم جراحت دن  دولی

دفتر عشق و صفادور کربلانین یوللاری
کلمه کلمه، جمله جمله، پند و حکمت دن دولی

مسجد کوفه دوشور یاده واریدیق بیر گونی
گون قبافینده، اورک،  شوق عبادت دن دولی

مسجد حنانه ده، قیلسام جماعتله نماز
نامه اعمالیمی ائیلر   شفاعت دن دولی

کربلا گر قسمتیم اولسا سورونم شوقیدن
عاشقانه آغلارام گوزلر رضایت دن دولی

حضرت عباس صحنین ده گر آلسام دستماز
مشکی ساللام یاده که اولدی خجالت دن دولی

ببرده گورسم آلتی گوشه قبره مهمان اولموشام
سجده شکر ائیلرم شور ولایت دن دولی

الله الله سن حسینین خاطری احسان ائله
بیر ده اولسون کربلا شور قیامت دن دولی

کربلا بازارینه دوشسه یولوم نذر ائتمیشم
ائیلییم سوغاتیمی مهریله تربت دن دولی

بیر نولار یولدا قابار چالسا ایاقیم اینجسه
شامی سالام یادیمه اولام حکایت دن دولی

بیلمیرم بو داغی قلبیمده نئجه پنهان ائدیم
اولموشام مدهوش جان، جانیم حلاوتدن دولی
# مدهوش
#هوشمند


سید محمد حسین شرافت مولا
1399/03/04
453

بسمه تعالی

 

 

برای تو ای خداوند بزرگ

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پروردگار اقدس از تو گفتن چه دشوار است در حالی که اشتیاق تو قلب مرا می شکفد و روز های آفتابی خواهد آمد ! در اوج آسمان ها خانه کردی و الطاف نورانی خویش را بر ماسوا سایه افکنده ای .
در فراز نیکی ها منزل گزیدی و عاشقان بی شماری در صف پیامبران و اولیا چشم انتظار یک جرعه از جام زرین تو خواهند بود .
کبوتر ها و آهوان برای اوج نورانی تو اشک خواهند ریخت و ماهیان رود تا دریای نیلگون و بی کرانه ی تو در تکاپو خواهند بود . جز تو پناهی نیست و جز برای تو نوری نیست ! چشم های هزاران مخلوق شب ها به عشق رحمت تو بسته می شود و صبح برای نیایش به درگاه تو عاجزانه می گریند .
چشم تمام عالم تنها و تنها به نور توست نوری که پایان ندارد  ! نوری که سرچشمه ی تمام خوبی هاست
و برای درک گنج هایش گنجایش فهم ما کم بوده و خواهد بود اما تو ای ارحم الراحمین و تو ای ذو الجلال و الاکرام لذت بندگی را از ما مگیر .
 عظمت ترا نتوان سنجید آنگاه که حکم کردی همان خواهد شد و آنگاه که لطف کردی جهان سرشار از پرتو های تابنده خواهد شد .
رودهای خروشان به سوی دریای اعظم الهی در جریان است ! تکاپوی موج های اقیانوس از برای توست . کیمیای زندگانی تنها نور اعظم الهی خواهد بود و هرکه از نور یزدانی سر باز زد گرفتار ظلمت های بی پایان خواهد بود هستی التماس دیدار ترا خواهد کشید آنگاه که به موسای کلیم الله گفتی : لن  ترانی یا موسی ! او را در تکاپویی همیشگی افکندی و عشق او را سرشار تر کردی .
 حکمت تو کلید تمام گنجینه هاست تمام سؤال های بی جواب را تو با یک اشاره سرشار از جواب خواهی کرد . حکیمان الهی در درگاه تو صف کشیده به نادانی خود معترف گشته اند ! اما تو با گنجینه ی زرین حکمت خویش آنان را از درگاه خویش نراندی و با نور خود آنان را خیره تر و حیران تر کرده ای .
عرفان تو خورشید عالمتاب است عارفان به سوی اسم اعظم حضرت پروردگار سالیان بی شماری را با سوز جان و با قلب آتشین طی کرده اند آنگاه از خویش پرسیده اند : اسم اعظم الهی کدام است ؟ و تو در عمق قلب نورانی خویش راز عرفان را همچون گنجینه ای نا متناهی حافظ گشته ای !
آیا کرم ترا و نور تو را کرانه ای هست ؟
آیا شب های طولانی عارفان به وصال ربّانی حضرت ا... خواهد رسید ؟
آیا در ظلمات کهکشان ها خورشید نورانی یزدان را خواهند نگریست ؟
در هنگام مرگ که امید بهشت تو سایه می افکند آیا پس از سالیان طولانی عمر  امر تو ای حضرت نور  ادخلوها بسلام آمنین خواهد بود ؟
عارفان در افق های سبز در کشف تو سرگردان اند و متحیر از بیان عظمت حضرت پروردگار گشته اند
تمام ستارگان در آرزوی چشیدن جرعه ای نور از خورشید عالمتاب تو خواهند بود .
دریای بی پایان در انتظار یک لحظه نگاه نیلی توست .

 

 

 

 

 

 

سید محمد حسین شرافت مولا

 

 

 

 

 

 

سید محمد حسین شرافت مولا
اشعار آیینی و عاشورایی
1399/01/05
688

 

 

بسمه تعالی

 

 

روزنامه خبر جنوب , 25 مهر 98 .

 

 

 

 

 

 

 

غزلیات فیض کاشانی و عرفان توحیدی

 

 

 

 

 

مقدمه :


استاد علامه ملا محسن فیض کاشانی از شاعران , عارفان , محدّثین ,  مراجع تقلید , مفسّرین کتاب نورانی خداوند قرآن مجید , مهدویت پژوهان ِ قرن یازدهم هجری قمری و از مفاخر و بزرگان ِ تمام ادوار عالمان اسلامی گشته است . ایشان در غزلیات عرفانی از پیروان نامدار ِ لسان الغیب خواجه شمس الدین محمد حافظ گشته است . و غزلیات شیوا و فصیح ایشان سرشار از عرفان اسلامی گشته است . در ذیل عرفان توحیدی در اشعاراستاد  فیض کاشانی را بررسی خواهیم کرد .
متن :
آن که پنهان است از چشم کسان , پیداست کیست
در دل هر ذره خورشید نهان پیداست کیست

آری , حضرت توحید معشوق پنهان ِ جهانیان خواهد بود و هر آفریده ی جهان , نشانه ای از  وجود ِ مخفی اوست . همچنین , نور بی کران توحیدی که چشم معنوی و غیب بین خواهد نِگریست در تمام کائنات و در بطن هر آفریده , خواهد بود .


ظاهر باطن نما و باطن ظاهر نما
در عیان پنهان و در پنهان عیان , پیداست کیست

آری , جهان هستی , نشانه و آیینه ای برای وجود حضرت خداوند و  صفات الهی گشته است . در حالیکه حضرت خداوند از تمام مخلوقات , در حجاب گشته است . هم چنین تمام مخلوقات حضرت حق , در تمام لحظات عاشق و جستجو گر آن وجود پنهان خواهد بود .

آن که او پیداست چون خورشید نزد عارفان
در نقاب از دیده ی نامحرمان پیداست کیست

علامه فیض کاشانی به نکته ای عمیق اشاره کرده است :
افرادی که به مقام عارف توحیدی نائل گشته اند , وجود الهی  و حضور نور حضرت خداوند را در تمام لحظات به وضوح ,  حس خواهند کرد . همچنین افراد غیر عارف و غیر عاشق , در وجود ِ حضرت یزدان به تردید و شک خواهند نِگریست و حجاب همیشگی خداوند را که خویشتن موجب آن گشته اند ,  در اندیشه و قلب خویش خواهند داشت .

آن که حسن خوبرویان پرتوی از حسن اوست
هر جمیلی می دهد از وی نشان پیداست کیست

آری , حضرت حق زیبا ترین وجود ِ کائنات و تنها منشأ زیبایی بخش به ماسوالله تعالی گشته است . و هر زیبائی ِ کائنات , نماد و نشانه ای از جمال بی پایان و همیشگی حضرت توحید خواهد گشت .که چشم ها و قلب ها را به حضرت یزدان , متوجّه خواهد کرد .

آن که بهر او زمین بی خود , فلک سرگشته است
کوه از او نالان و دریا در فغان , پیداست کیست

آری , یاد حضرت خداوند و عشق به وجود انوار توحید , تمام هستی را شیفته , حیران و بیدل کرده است .

آن که جسم و جان از او پیدا و او از جسم و جان
ذات پاک او بری از جسم و جان , پیداست کیست

آری حضرت خداوند , خالق تمام اجسام و ارواح گشته است اما وجود  استثناء ایشان از جسم و جان نخواهد بود . همچنین شگفت انگیز خواهد بود که مخلوقات مادّی  و روحانی  الهی , نشانه ای از وجود و  صفات ِ حضرت یزدان گشته است .

عارفان را جز خدا با کس نباشد الفتی
عاشقان را غیر ذکر اوست کاری هست ؟ نیست

علامه فیض کاشانی می فرماید :
عشق و عرفان تنها برای معبود و معشوق ِ تمام کائنات , حضرت الله خواهد بود و نه وجود دیگری .  و این نکته را تنها عارفان ِ حقیقی توحید خواهند شکفت .

همچنین , عاشق حضرت توحید همواره در قلب و ذهن خویشتن , حضور عشق توحیدی را فراموش نخواهد کرد .

اختیار خود به او بگذار و بگذر از اختیار
بنده را جز اختیارش اختیاری هست ؟ نیست

در ادامه علامه فیض کاشانی به نکته ای جاودان اشاره کرده است :
آری ,  تمام اختیار های دو جهان به اختیار حضرت توحید وصل گشته است . و بدون اذن و خواست الهی
, اختیار ما در عمل ,  به نتیجه نخواهد رسید . و اندیشه ناب توحیدی , نیایش با حضرت خداوند و طلب کردن خواست و  اختیار و مصلحت اندیشی حضرت یزدان در تمام امور زندگی خواهد بود .

این عبادت ها که عابد در دل شب می کند
گر نباشد خالص , آن را اعتباری هست ؟ نیست

بنابر آیه ی شریفه قرآن مجید , عبادت کردن خداوند اقدس , هدف  از آفرینش انسان ها گشته است .
در ادمه فیض کاشانی خواهد فرمود :
تمام عبادات الهی در روز و شب , بایست با قلب بدون ریا و حضور قلب گردد تا مقبول حضرت خدا واقع گردد . در غیر این صورت , عبادت , ثواب نخواهد داشت .
و عبادت زیاد , معیار جایگاه برتر دینی و الهی نخواهد بود . مگر با حضور قلب عاشق و بی ریا .

ای فیض بس کن زین انین در صنع , صانع را ببین
تا آن زمن کز این زمین افتد برون اثقال ها

عارف کاشان استاد فیض کاشانی در ادامه فرموده است :
شکایت از دنیا را بایست از اندیشه و زبان , بیرون ریخت و به عشق و خواست الهی تسلیم , عامل و قانع خواهی گشت تا در زمان بی چون و چرای ِ محشر  قیامت  , آسوده و مورد رضای حضرت توحید خواهی بود .
آری , ظاهر آفرینش را بایست کنار گذاشت و آفریدگار کائنات یعنی حضرت توحید را بایست شناخت . و از غفلت بایست گذشت که در روز قیامت ,  تمام مادّیات چه بزرگ و چه کوچک , نابود خواهد گشت و تنها توشه ی بندگی و عرفان الهی , خواهد ماند .

نه ایم از تو جدا , موج های بحر وجودیم
نباشد از تو جدایی , نه جسم را و نه جان را

آری , تمام بشریّت از وجود حضرت حق  به وجود آمده است و حیات جاودان خواهد داشت  . و تمام ماسوا الله , چه اجسام و چه ارواح ,   از نور بی کران ِ حضرت یزدان پدیدار گشته است وتا ابد در هر لحظه  به عشق حضرت توحید بی قرار و مجنون خواهد بود .

ای جمالت کعبه ی ارباب شوق
وی کمالت قبله ی نقصان ما

آری , وجود حضرت حق زیباترین ِ موجودات  هر دو جهان گشته است . و تمام ماسوا الله تعالی , شور و شوق برای وصال حضرت خداوند را در وجود خویشتن همواره خواهند داشت .
همچنین تمام موجودات , دارای نقص در نیّت , زبان و عمل گشته است اما یاری و عنایت الهی سایه رحمت کامل را بر موجودات آفریده خواهد افکند . چون حضرت معبود یعنی الله جلّ جلاله , کامل ترین و تنها وجود است که خواهد توانِست ما موجودات ناقص را , کمال دهد .

در لجه ی شهود شهادت غریق کن
از ما بگیر مایی ما در سلام ما

آری , عارفان حقیقی ِ حضرت توحید , با تسلیم جان و داشته های خویش , خالص و به وصال عشق حضرت توحید خواهند رسید

هستی ز هر تمام , خدایا تمام تر
شاید اگر تمام کنی نا تمام ما

آری ,  کامل ترین وجود هر دو عالم , تنها حضرت حق خواهد گشت و در راه بی کران بندگی و عشق حضرت یزدان , ماسوا الله تعالی حقّ ِ بندگی را ادا نخواهند کرد و این ایثار بی کران ِ حضرت الله است خواهد بود که بندگی  ناقص آنان را اجر بهشت عطا خواهد کرد و به کمال خواهد بُرد .

با تو حلال و بی تو حرام است عیش ها
یا رب حلال ساز به لطفت حرام ما

آری , عیش های مادّی و ضدّ دینی , نابود و بی ارزش خواهد گشت ودر پیشگاه حضرت توحید باطل و گناه خواهد بود و تنها عشق به وجود و عرفان حضرت حق , توشه ی جهان جاودان اُخروی و ثواب الهی
خواهد بود . و عارفان حقیقی توحید در نیایش ها از حضرت خدا خواهند خواست تنها به وجود نورانی حضرت ربّ , عشق خواهند ورزید .


بی صدق بندگی , نرسد معرفت به کام
بی ذوق معرفت , نشود عشق رام ما
از بندگی به معرفت و معرفت به عشق
دل می نواز تا که شود پخته خام ما

در ادامه علامه فیض کاشانی به نکته ای جاودان اشاره کرده است :
آری , بندگی ما بایست از روی صداقت ِ نیّت و عمل ما  گردد تا عرفان ِ حقیقی حضرت توحید را خواهیم شکفت . و از عرفان توحیدی بایست به مقام عاشق حضرت توحید رسید تا به کمال و وصال حضرت خداوند خواهیم رسید .

فیض نور خداست در دل ما
از دل ماست نور منزل ما

آری , مهم ترین داشته ی ما ,  قلب ما گشته است که در روز ازل با نور حضرت خداوند که نور الانوار  گشته است , خلق شده است . و تنها نور قلبی , نور حقیقی دو جهان  گشته است .

از تو کام ار نبرم , ره دیگر سپرم
یار فیض است خدا , حسبی الله کفی

آری , حضرت توحید تنها معشوق ِ یاری رسان و کامل ِ هر دو جهان گشته است و توکل به عشق حضرت خداوند , جایگزین تمام انتخاب ها و شکست های عشق مادّی و زمینی خواهد گشت . و بایست دل را به معشوق مادّی نداد زیرا شکننده و آزار رسان گشته است . در حالیکه عشق  به حضرت یزدان بی پایان و نتیجه بخش ِ مطلق خواهد بود .

گر معصیت سزا نبود , معصیت مبین
بیچارگی ببین ز تو این ها غریب نیست

آری , بندگان پُر از گناه و اشتباه گشته اند و هر بنده ای در طول زندگانی خویشتن  , گناه خواهد کرد , اما امیدواری آنان به نور ِ یاری رسان حضرت توحید گشته است . و آنان  به بیچارگی و نیاز مندی مطلق بندگان , به نور حضرت حق اعتراف خواهند داشت .


فیض است و درگه تو , از این در کجا رود
الحاح بر در تو خدایا , غریب نیست

آری , ناله و اظهار بندگی و اِبراز ِ عشق به نور بی کران وجود ِ حضرت توحید , دریای بی کران گشته است و تنها نور حضرت توحید خواهد توانست به ماسوا الله تعالی , وسیله ی نجات و یاری گردد .

از حد خود زیاده اگر می کنم طلب
در حضرت کریم تمنا , غریب نیست

آری , فیض کاشانی به نکته ای جاودان اشاره کرده است :
بندگان , همواره در طمع و زیاده خواهی در پیشگاه حضرت خداوند گشته اند  و شکر گزاری نعمت های
الهی را غفلت خواهند داشت. اما به علّت اینکه  حضرت حق بخشنده ترین موجودات هر دو عالَم گشته است , آنان را از درگاه خود نخواهد راند . 

به دل تخم امید کشتم بسی
بدین کشتزارم سحابی بفرست

آری , رحمت حضرت الله , بی کران خواهد بود و تنها با خواست و لطف ایشان , نیاز های بندگان به نتیجه خواهد رسید . آری ,  انتظارو  امید واری به رحمت حضرت یزدان در قلب تمام ماسوا الله تعالی خواهد بود .

ز دریای غفران و ابر کرم
مرا رحمت بی حسابی فرست

به راستی , تنها ,  سر چشمه ی بی پایان توحید گشته است که وسیله ی حیات دو گیتی گشته است . و رحمت و  بخشش حضرت حق , بی کران خواهد بود .

اگر چه فیض به مقصود , ره نمی داند
ولیک در طلبش نور رهنمایی هست

آری عشق و بی تابی بندگان الهی برای وصال به عشق حضرت یزدان , ارزش بسیاری خواهد داشت و نور امید و راه گشا خواهد بود .

تا مرا از خود رباید , زرد و لاغر داردم
کهربای عشق ایزد , برگ کاهم کرده است

آری , عاشق و عارف حقیقی ِ حضرت توحید از جانب معشوق خویش یعنی حضرت الله جلّ جلاله , آزار و سختی خواهد کشید تا از جسم و نیاز های جسمانی خویشتن دوری خواهد گزید و به وصال عشق حضرت خداوند نایل خواهد گشت . و این خواست حضرت خدا گشته است .

بر نماز و طاعتم دانی که می بندد مدام ؟
آن که روی خویشتن را قبله گاهم کرده است


آری عاشق و عارف حقیقی ِ حضرت توحید چنان آشفته و بیدل و مست گشته است که از روی عشق و اختیار و نه تکلیف دینی , به عبادت و اطاعت همیشگی حضرت یزدان خواهد پرداخت .

هر که ز دنیا گذشت , لذت عقبی چشید
وآنکه ز عقبی گذشت , کام ز جانان گرفت

آری , عارفان حقیقی ِ حضرت نور السّماوات و الارض الله , در جهان دنیوی , از نیاز های مادّی خویشتن خواهند گذشت و انگاه که به بهشت اخروی خواهند رسید , از جمال حقیقی و معنوی حضرت توحید غافل نخواهند گشت و  در آتش دوری و عشق حضرت توحید خواهند سوخت و بهشت نیز مانع از جوشش عشق قلبی ایشان به وجود حضرت توحید نخواهد گشت و انگاه تنها معشوق هر دو جهان یعنی حضرت الله جلّ جلاله , عشق ایشان را خواهد پذیرفت و عشق ایشان  به خشنودی حضرت معبود الله جلّ جلاله خواهد شکفت .

نیست مدح خود که می گویم , ثنای ایزدست
آن که خوار او شدن , عزت پناهم کرده است

آری , بندگان الهی در میدان عمل  , تنها داشته های خویشتن را ستایش خواهند کرد  در حالیکه ستایش شدن ,  تنها برای حضرت یزدان گشته است . اما عارف حقیقی ِ حضرت توحید , به مقام فقر و فناء فی
نور الله خواهد رسید و حضرت یزدان , عشق به بندگی اورا خواهد پذیرفت . و عاشق حقیقی ِ خویشتن را
عزّت جاوید خواهد داد .

خوبی من , همه ز پرتو اوست
گر بدی هست مقتضای من است

آری , عارف حقیقی ِ توحید , تمام خوبی ها و زیبائی ها را تنها از سرچشمه ی نور حضرت خدا خواهد
دانِست . و بدی و زشتی در عرفان توحید راه نخواهد داشت  و سرچشمه ی عنصر " بَدی " تنها از جانب
ماسوا الله خواهد بود.

از خود ار بگذرم رسم به خدا
به خدایی که منتهای من است

در راه عشق حضرت خداوند , بایست از تمام داشته های دنیوی خویشتن , خواهی گذشت . آنگاه به وصال
جاودان حیات و عشق بی کران ِ حضرت یزدان در دنیای آخرت خواهی رسید .

گفت : برخیز ز جا فیض سحر را دریاب
ملک از بام سماوات به پایین آمد

در تعایم اسلامی و عرفانی , عاشق و عارف توحیدی زمان سحر را به نماز عاشقانه و نیایش حضرت توحید
خواهد شتافت و این فرصت را از دست نخواهد داد تا مَقامی والاتر از فرشتگان الهی خواهد یافت و رضایت معشوق یعنی حضرت الله را خواهد شکفت .

یا چو اسماعیل در راه رضایش سر نهیم
خویش را در عیدگاه وصل او قربان کنیم

در ادامه , علّامۀ کاشان , محمد محسن فیض کاشانی به نکته ای جاودان اشاره کرده است :
در راه خواست , خشنودی و تصمیمات حضرت حق ,  بایِست عاشقانه , از تمام داشته های خویشتن خواهی
گذشت .  همچون صادق الوعد حضرت اسماعیل در قربان گاهی که عید بزرگ تمام ادیان توحیدی گشته است .

تا که باشم تا که باشم بر در امید و بیم
در ضمیرم گه ثواب و گه عقاب انداختی
آری , در مسیر بی پایان ِ عشق حضرت توحید , معشوق الهی , حضور همیشگی قلب ما را خواهد خواست . و هدف از بندگی و ادیان الهی , عشق همیشگی به وجود حضرت خداوند خواهد گشت .


نتیجه :


علامه فیض کاشانی ,  در غزلیات خویشتن , از عارفان توحیدی ِ ساده گو و نکته دان گشته است . ایشان ,
نفس انسانی را به تربیت عرفانی و تحمّل سختی های راه عرفان توحیدی فرا خواهد خواند . و حضرت الله جلّ جلاله را تنها معشوق و معبود قلبی و عملی ِ جهانیان خواهد دانِست .  و مقصود نهایی عارفان حقیقی توحیدی را غرق شدن در دریای عشق حضرت الله جلّ جلاله خواهد دانِست تا قطره ای از دریای بی کران  عشق حضرت توحید خواهد گشت.


منبع :

دیوان فیض کاشانی _ ناشر : پیمان _ چاپ اول 1390 .

 

 

 

نویسنده : سید محمد حسین شرافت مولا

 

 

 

 

 

رسول رشیدی راد
ناله های فراق
1398/07/29
541

صدای یک بوسه

 
غزل غزل شده وقفت برای یک بوسه.
شروع شعر من از ابتدای یک بوسه.

اگرچه دفتر شعرم به انتها برسد.
قسم به حق نرسد انتهای یک بوسه.

شده به شوق نگاهت دوباره بارانی.
دو چشم منتظرم در هوای یک بوسه.

همیشه هم که قناعت روا نمی باشد.
رذیله نیست طمع بر گدای یک بوسه.

چه قابل است دلم، جان به پایت افشانم.
که نیست خوف ضرر در ازای یک بوسه.

چه می شود که بمانَد برای من، از تو.
به یادگار همیشه بنای یک بوسه.

به نزد من به خدا عمر جاودانی هم.
دمی به خویش ندارد صفای یک بوسه.

به شوق و شور وصالت چه روز و شبها که.
خیال من زده پرسه، رهای یک بوسه.

قسم که از کف پای تو بر ندارم لب.
اگر شود لب من آشنای یک بوسه.

لبم شود مُتِبَرِّک به خاک پای شما.
وَ، چشم های ترم توتیای یک بوسه.

دوباره نقل محافل شود ارادت من.
اگر به شهر رسد، ماجرای یک بوسه.

برای عمر سه نسلش نگفتنی راوی.
گرفته حرف و حدیث از صدای یک بوسه.

پیاده یک سفر کربلا چه می چسبد.
کنار یار شوم پا به پای یک بوسه.

چه می شود که شود، دل دخیل شش گوشه.
لبم دخیل ضریح و دعای یک بوسه.

بیا زیارت ناحیه ای دوباره بخوان.
زیارتی همه از روضه های یک بوسه.

بخوان زِ روضه ی زِینب وداع آخر را.
که شد به بوسه ی حنجر خدای یک بوسه.

بخوان ز تشنه لبی که، بریده یک خنجر.
گلوی خشک وِرا از قفای یک بوسه.

بخوان چگونه زِ هر چوب خیزران زخمی.
نشسته بر لبِ آقا به جای یک بوسه.

بخوان چگونه قرائت نموده فاتحه را.
به قبر، حضرت سجاد پای یک بوسه.

مخوان زِ روضه ی ام البکای ویرانه.
که شد به دیدنِ سر، جان فدای یک بوسه.


اللّهم عجِّل لِوَلیکَل الفَرَج




رسول رشیدی راد(مجتبی) پاییز 94
رسول رشیدی راد
ناله های فراق
1398/07/29
700

هزار حرف نگفته

 
به هر نگاه نگاهم که در نگاه تو آمیخت.
دلم به چنگه ی مژگان چشم مست تو آویخت.

دلم خوش است چنین گرم آرزوی نگاهت.
وگرنه روی دلارای تو ندیده دلم ریخت.

غمت به خون دل و اشک دیده ام شده سفته.
به جای جای دلم مثل لاله داغ شکفته.

به تنگ آمده ام از سکوت بغض گلویم.
بیا که با تو بگویم هزار حرف نگفته.

علاقه ام به شما کنج سینه کیل ندارد.
دلم به غیر شما بر کسی میل ندارد.

در انتظار تو خشکیده است چشمه ی اشکم.
مرا ببخش که چشمم خروش سیل ندارد.

غزل به سرخی لبهایتان نگفته کسی نیست.
بدون حب شما بین سینه ها نفسی نیست.

برای خلق هزار آرزوی دور و دراز است.
ولی به سینه ی ما غیر دیدنت هوسی نیست.

برای ما شده ای، اشک شوق و شور و تمنا.
که دست ما شده کوته، ز عرش دامنت آقا.

تو مقتدای تمام ستاره های سهیلی.
حضور تو همه جا هست و نیست چشم تماشا.

به ترس و دلهره ی عشق مبتلا و اسیرم.
که قبل روز ظهورت خدا نکرده بمیرم.

قسم به عهد چهل روزه ای که با تو نمودم.
دعا کنید که در آن لحظه سر زخاک بگیرم.

دعا کنید که من هم یکی از آن همه باشم.
دعا کنید کفن پوش عید فاطمه باشم.

دعا کنید به عید ظهور و لحظه ی رجعت.
که سر سپرده و سرباز شاه علقمه باشم.

رسول رشیدی راد(مجتبی)