bg
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/05/21
12


جاده‌ها لبریز نورند از حضور عاشقان
دل سپرده کاروانی در مسیر آسمان

ما قدم با یاد خون پاک یاران می‌زنیم
دل رود آن‌جا که جان افتاده در خاکِ جنان

اربعین یعنی که دل‌ها بی‌قرار و بی‌کلام
می‌رسند از هر دیاری تا به درگاه امان

کربلا یعنی تجلی‌گاه عشق اصغر است
هر شهیدش آیه‌ای از آیه‌های جاودان

زینب(س) و سجاد(س)، صبر و شور را معنا شدند
در دل شب ،دفتر حق را گشودند در جهان
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/05/17
1

سیجو (۱۵-۱۶-۱۴)


در دل شب، نغمه‌ای آرام از جان می‌گذرد
سجده‌گاهِ دردها، روشن از یادِ خداست
هر غمِ پنهان، چراغی در مسیر عاشقی‌ست
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/05/17
1

--------------------------------------------------------
هایبون(سپید+هایکو)

سپید:

در آستانه نور
در تاریکیِ شب
صدای تو را شنیدم
نه از گوش
بلکه از استخوان‌های شکسته‌ام
که در سجده‌ای بی‌پایان
به آتش سلام کردند
و از خاکسترشان
گلِ یقین رویید

در سکوتِ بی‌مرز
نفس‌هایم نام تو را زمزمه می‌کردند
نه برای نجات
بلکه برای فنا شدن در حضور تو

هر قطره اشک
آیینه‌ای بود
که تصویر تو را
در هزار شکلِ ناپیدا
بر دلِ سوخته‌ام می‌تاباند

و من
در میان شعله‌ها
نه سوختم
نه خاکستر شدم
بلکه روشن شدم
مثل فانوسی
در شبِ بی‌پایانِ انتظار


هایکو (۵-۷-۵)

سجده در شب‌تاب
دل در آتش می‌سوزد
نور درون ماست

-----------------------------------------------------------
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/05/17
7


--------------------------------------------------------
دوبیتی: سجده بر خاک کربلا
هر نفس با یاد او، جانم شکوفا می‌شود
در سکوتِ سینه‌ام، آواز پیدا می‌شود
سایه‌اش بر جان من، آرامش شب‌های سرد
نور او در چشم دل، خورشید فردا می‌شود
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/05/17
1

سجده در آتش

دل شکسته، چشم تر، جان خسته از داغ نهان
سایه‌سار درد و شب، بی‌تاب و بی‌تاب از جهان

ناله‌ای پیچیده در بادِ غریبِ کوچه‌ها
هر نفس آتش‌فشان، هر اشک طوفان بی‌امان

در نگاهت آسمان، در سینه‌ات رازِ خدا
در سکوتت آیه‌ای، در گریه‌ات صد داستان

سجده‌گاهت خاکِ عشق، محراب تو خونِ دل است
هر قدم با نورِ حق، هر لحظه با شوقِ اذان

در دلِ شب، نام او، چون زمزمه جاری شود
هر تپش با یاد او، هر لحظه‌ات عطرِ جنان

ای مسافر، راه تو، از نور و از نای دل است
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/05/17
1


--------------------------------------------------------

سیجو (۱۵-۱۶-۱۴)
دل در هوای تو هر شب نغمه‌خوان شده است
اشکم ز داغ تو چون رود روان شده است
در سینه‌ام آتشی بی‌پایان شده است
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/05/17
1

-------------------------------------------------------

هایبون(سپید+هایکو) انتظار و سوگ

سپید:

در امتداد شب‌های بی‌تو
دل، نغمه‌خوان اندوه است
و چشم‌ها
در جست‌وجوی صبحی که از کربلا طلوع کند

سایه‌ات را می‌جویم
در هر تپش، در هر آه
در خاکی که سجده‌گاهم شد
و در قبله‌ای که نام تو را زمزمه می‌کند

بی‌تو
جهان، طوفانی‌ست
و لحظه‌ها
بی‌پناه‌ترین واژه‌های بی‌زبان‌اند

در شب های تاسوعا، عاشورا واربعین
اشک‌هایم
مرثیه‌ی کاروان‌اند
و قلبم
در تمنای بازگشت نوری بی‌نهایت،
بی‌امان می‌تپد


هایکو (۵-۷-۵)

اشک شبانه
دل در هوای نینوا
بی‌تابِ دیدار
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/05/17
3

دوبیتی: درسوگ

هر شب دلم در حسرت دیدار توست
اشکم گواهی از غم بسیار توست
ای دریغ آیی به خوابم بیایی یک شبی
این جان خسته بی‌قرار یار توست
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/05/17
1

انتظار و سوگ

دل شکسته در هوایت نغمه‌خوان است ای حسین(ع)
چشم‌هایم در پی آن صبح جان است ای حسین(ع)

سایه‌ات را جست‌وجو کرده دل بی‌تاب خلق
هر نفس در سینه‌ام آتش‌فشان است ای حسین(ع)

سجده‌گاهم خاک راهت، قبله‌ام رویت شده
دست‌هایم رو به درگاهت روان است ای حسین(ع)

با تو آرام است جانم، بی‌تو طوفان می‌شود
لحظه‌ها بی‌نور تو بی‌هم‌زبان است ای حسین(ع)

در شب اندوه عاشورا، دلم بی‌تاب‌تر
اشک‌هایم نوحه خوان کاروان است ای حسین(ع)

بیش از این طاقت ندارم، ای امید بی زوال
بازگرد، این قلب خسته بی‌امان است ای حسین(ع)

--------------------------------------------------------

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/05/17
7

انتظار و سوگ

دل شکسته در هوایت نغمه‌خوان است ای حسین(ع)
چشم‌هایم در پی آن صبح جان است ای حسین(ع)

سایه‌ات را جست‌وجو کرده دل بی‌تاب خلق
هر نفس در سینه‌ام آتش‌فشان است ای حسین(ع)

سجده‌گاهم خاک راهت، قبله‌ام رویت شده
دست‌هایم رو به درگاهت روان است ای حسین(ع)

با تو آرام است جانم، بی‌تو طوفان می‌شود
لحظه‌ها بی‌نور تو بی‌هم‌زبان است ای حسین(ع)

در شب اندوه عاشورا، دلم بی‌تاب‌تر
اشک‌هایم نوحه خوان کاروان است ای حسین(ع)

بیش از این طاقت ندارم، ای امید بی زوال
بازگرد، این قلب خسته بی‌امان است ای حسین(ع)

--------------------------------------------------------

دوبیتی: انتظار و سوگ

هر شب دلم در حسرت دیدار توست
اشکم گواهی از غم بسیار توست
ای دریغ آیی به خوابم بیایی یک شبی
این جان خسته بی‌قرار یار توست

--------------------------------------------------------

هایبون(سپید+هایکو) انتظار و سوگ

سپید:

در امتداد شب‌های بی‌تو
دل، نغمه‌خوان اندوه است
و چشم‌ها
در جست‌وجوی صبحی که از کربلا طلوع کند

سایه‌ات را می‌جویم
در هر تپش، در هر آه
در خاکی که سجده‌گاهم شد
و در قبله‌ای که نام تو را زمزمه می‌کند

بی‌تو
جهان، طوفانی‌ست
و لحظه‌ها
بی‌پناه‌ترین واژه‌های بی‌زبان‌اند

در شب های تاسوعا، عاشورا واربعین
اشک‌هایم
مرثیه‌ی کاروان‌اند
و قلبم
در تمنای بازگشت نوری بی‌نهایت،
بی‌امان می‌تپد


هایکو (۵-۷-۵)

اشک شبانه
دل در هوای نینوا
بی‌تابِ دیدار

--------------------------------------------------------

سیجو (۱۵-۱۶-۱۴)
دل در هوای تو هر شب نغمه‌خوان شده است
اشکم ز داغ تو چون رود روان شده است
در سینه‌ام آتشی بی‌پایان شده است
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/05/15
7

واژه واژه تا وصالِ لاله‌ها
سوخت آفاق از ملال لاله‌ها

ناله آید از لبِ خشکِ عطش
در دل شب، در مقال لاله‌ها

در نسیمِ صبح، آوایِ شهید
می‌رسد تا قاف حال لاله‌ها

هر نگاه از چشمِ دل جاری شود
می‌نویسد بر خیالِ لاله‌ها

کاش می‌شد جان سپردن در بلا
نقش زد خون بر نهال لاله‌ها

خاکِ صحرا محوِ عطرِ عاشقی‌ست
می‌تپد دل از جمال لاله‌ها

هر شهید از خود گذر کرد آن‌چنان
تا رسد حق در جلال لاله‌ها

نخل‌ها در خاک و خون پا می‌زدند
باز می‌تابد هلال لاله‌ها

هر زمان لب‌تشنه‌گان بی‌تاب تر
در هوای خشک‌سال لاله‌ها

هر شهید آینه‌ای شد در غبار
انعکاسی از کمال لاله‌ها

روضه‌ها پیچیده در آغوش شب
می‌خروشد از سؤال لاله‌ها

خون‌چکان از آن فراتِ تشنه‌کام
برق افتادازطپش،همچون مثالِ لاله‌ها

عرش می‌لرزد ز خون تشنه‌گان
می شود رود از زُلال لاله‌ها
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/15
3

هایبونِ :تصویر فریبنده

نثر:

... و من
در این بازیِ سکوت
هر صبح
چشم‌درچشم می‌شوم
با غریبه‌ای
که ادای من را درمی‌آورد
و در ژرفای نگاهش
ته‌ماهی‌های حقیقت
در تاریکی
دور می‌زنند...

**هایکو (۵-۷-۵):**
آینه می‌خندد -
چهره‌ام را می‌دزدد
با نقابِ نور


محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/15
3


نثر:
... و من
در حیرتم
که چگونه می‌توان
آفتاب را
در یک قابِ کوچکِ دل جا داد
وقتی هر پنجره
رو به تاریکی باز می‌شود
و هر فریاد
در گلوگاه زمان
خفه می‌شود...

هایکو (۵-۷-۵):
دست‌های خالی
نشسته بر زخم ها-
باران می‌بارد


محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/15
4

هایبون = نثر+هایکو
نثر
.. و من
پشتِ پنجرهٔ بسته می‌نشینم،
در دستانم
گرمایِ یک فنجان چایِ تمام‌نشده،
و صدایِ شکستنِ برگ‌ها را
از حافظهٔ زمین می‌شنوم

هایکو:
برگِ زرد /
روی آبِ راکد می‌رقصد —
رقصِ وداع.

..

.
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/15
3


مهتاب،
تکه‌تنهایی ست که شب،
بی‌صدا از جیبِ باد دزدیده است.

می‌کشد روی شانه‌های خیسِ کوچه
مثلِ فیلمی قدیمی
که هر قابش،
یادگاری از یک نگاهِ گمشده است.

و اینجا،
سایه‌ها به زبانِ آبشارها سخن می‌گویند:
«ما همیشه از نور می‌ترسیدیم،
حتی وقتی که ماه،
دست‌هایش را از پنجره‌ی ابرها
به سوی ما دراز می‌کرد.»

مهتاب می‌شکند
مثلِ یک فنجان خالی
روی سنگفرشِ سکوت.
و من،
صدای شکستنِ نور را می‌شنوم:
آهی که از حنجره‌ی تاریکی بیرون می‌جهد،
اما هیچ‌کس نشنیده است.

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/15
5

هایبون سیاوش
نثر:

... و اینک
من در حیرتم
که چگونه شعله‌ها
به نیلوفر تبدیل شدند
و هر ذره خاک
سوگنامه‌ای شد
برای پاکی‌هایی که
از آتش گذشتند
و در خاطرهٔ باد
جاودانه شدند

هایکو (۵-۷-۵):
آتش بر دشت
پاهای بی‌گناهش
برف می‌رویبد

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/15
6

هایبون شام غریبان

... و اینجا
من،
پشتِ پنجره‌ی تاریخ ایستاده‌ام:
هر ستاره
شمعی ست
بر مزارِ آرزوها،
و تکه‌های مهتاب
در آبِ فرات
نقشِ رویاهای شکسته را
دوباره می‌بافند...

هایکو (۵-۷-۵):
چادرِ سیاه
بر شانه‌های باد می‌لرزد –
اشکِ آسمان



محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/14
13


برای سوگ کربلا، لطافت هایبون و هایکو می‌تواند معنویت و غم آن واقعه را به شکلی شاعرانه بازتاب دهد. در ادامه، یک هایبون زیبا به همراه چند هایکو تقدیم میگردد

---
هایبون – فصل پاییز (محرم):
نثر
در هوای خاکستری محرم، صدای طبل و نوحه کوچه‌ها را پر کرده است. مردم، سیاه‌پوش، با چشمانی اشک‌بار قدم برمی‌دارند. پرچم‌ها در باد می‌لرزند، گویی آسمان نیز عزادار است.

هایکو:

بر خاک افتاد ،
فریاد آب خواهم ،
در باد محرم
`

---

زمستان – غربت شام:
نثر:
سردی شام با غربت اهل حرم درهم آمیخته. بادی که از نیزه‌ها عبور می‌کند، صدای کودکی را به همراه دارد.

هایکو:
خیمه خاموش است،
در برف شام غربت ،
اشک یتیمان

---

بهار – وعده‌ی ظهور:

نثر:
بهار با سبزی خود نوید بهاری دیگر را می‌دهد، شاید در وعده‌ی موعود، خون حسین جوانه زند.

هایکو:

شاخه‌ی سبز است
در گلوی بادها
آوای یا لثارات


---

تابستان – ظهر عاشورا:

نثر:
آفتاب بر سرها می‌تابد، بی‌هیچ رحمی، و عطش بر لب‌ها ترک می‌زند.

هایکو:

ظهر تشنه‌ها
خون بر شن داغ
سایه‌ای نیست
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/13
7

کربلا در سینه‌ام شور محبّت آفرید
اشک‌ها بر دامنم لطف شهادت آفرید

آفتاب عشق سر زد از گلوی تشنگان
لرزه بر جان زمان برق حقیقت آفرید

داغ عباس و حسین با دشنه نیرنگ‌ساز
آتشی در جان عالم از ارادت آفرید

خون پاک عاشقان شد آیه‌ی جاوید نور
یاد آن دشت عطش، باغ کرامت آفرید

هر که لب بست از سخن، با دل سخن آغاز کرد
نغمه‌ی آزادگی را تا قیامت آفرید
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/08
4


بغض در گلو دشت، سکوتی به فغان آمده بود
چشم، از نخل، سرِ نیزه نشان آمده بود

باد، در دامن شب نالهٔ زینب می‌برد
خیمه‌ها سرخ، ولی اشک نهان آمده بود

چون ستاره، تن خورشید به خاک افتاده
هر نفس آه، به سینه زِ جهان آمده بود

کودکی تشنه و نی، سایه ندارد آن دم
لب خشکیده، ولی آب روان آمده بود

هر طرف نالهٔ “یا لیتَنا”یی می‌سوخت
بوسه بر خاک حرم، حرف زبان آمده بود