bg

تحلیل ساختاری و روایی نامه‌های شاهنامه فردوسی؛ از بلاغت آیینی تا پیشبرد حماسه ملی
این مقاله با بررسی ۱۸۶ نامه منظوم در شاهنامه فردوسی، ساختار ثابت، محتوای روایی و آیین نامه‌نگاری در ادبیات حماسی ایران را تحلیل می‌کند. نامه‌ها در شاهنامه نه‌تنها ابزار ارتباطی، بلکه عناصر کلیدی در شخصیت‌پردازی، تعلیق داستانی و انتقال جهان‌بینی ایرانی–اسلامی هستند. با تحلیل نمونه‌هایی چون نامهٔ ضحاک، زال، سام و سیاوش، مقاله نشان می‌دهد که چگونه این نامه‌ها روایت حماسه ملی را شکل می‌دهند و نظم اخلاقی اثر را بازتاب می‌کنند.زهرا روحی فر، محمدرضا گلی احمدگورابی

شاهنامه استانبول یا لاهیجان ، زهرا روحی فر

شاهنامه استانبول یا لاهیجان ، زهرا روحی فر
بررسی ساختاری، محتوایی و آیینی نامه‌های شاهنامه فردوسی

چکیده:

این پژوهش به بررسی جامع نامه‌های منظوم در شاهنامه حکیم فردوسی می‌پردازد. با استناد به بررسی‌های انجام‌شده از ۱۸۶ نامه در هشت جلد شاهنامه؛ این مقاله به تحلیل ساختار ثابت، محتوای روایی و کارکرد آیینی این نامه‌ها می‌پردازد. یافته‌ها نشان می‌دهد که نامه‌ها در شاهنامه تنها یک ابزار ارتباطی نیستند، بلکه پیش‌برندهٔ پیرنگ، آشکارکنندهٔ اندیشه و منش شخصیت‌ها و نیز بازتابندهٔ جهان‌بینی حاکم بر اثر هستند. ساختار ثابت نامه‌ها با «ستایش پروردگار» آغاز و با «خواهش از گیرنده» به پایان می‌رسد؛ الگویی که نقض آن (همچون نامهٔ افراسیاب) نشانهٔ ذات پلید فرستنده است. این مقاله با تحلیل نمونه‌های شاخصی چون نامهٔ ضحاک، نامه‌های زال و سام، و نامه‌های مرتبط با ماجرای سیاوش، نقش محوری این نامه‌ها را در پیشبرد حماسهٔ ملی ایران واکاوی می‌کند.

کلمات کلیدی: شاهنامه فردوسی، نامه‌های شاهنامه، سبک‌شناسی، روایت‌شناسی، آیین نامه‌نگاری، ادبیات حماسی.

مقدمه

شاهنامه فردوسی، به عنوان حماسه‌ای ملی، تنها مجموعه ای از نبردها و پهلوانی‌ها نیست، بلکه جامعه‌ای پیچیده با دیپلماسی، ارتباطات و آیین‌های خاص خود را به تصویر می‌کشد. یکی از اجزای کلیدی این ساختار، نامه‌ها هستند که به عنوان سندی ادبی–تاریخی، نقش بسزایی در پیشبرد ماجرای داستان ها، توسعهٔ شخصیت‌پردازی و انتقال ارزش‌های فرهنگی و دینی ایفا می‌کنند. این مقاله با هدف تحلیل سیستماتیک این نامه‌ها، به بررسی ساختار، محتوا و کارکرد آن‌ها می‌پردازد. پرسش اصلی این است که الگوی ثابت نامه‌نگاری در شاهنامه چیست و این الگو چگونه در خدمت اهداف روایی و ایدئولوژیک اثر قرار گرفته است؟

روش تحقیق

این پژوهش به روش توصیفی–تحلیلی و با رویکرد متن‌محور انجام شده است. جامعهٔ آماری تحقیق، کلیهٔ نامه‌های موجود در هشت جلد شاهنامه فردوسی است. داده‌ها به روش کتابخانه‌ای و با ابزار فیش‌برداری از متن اصلی گردآوری شده‌اند. روش تحلیل مبتنی بر «سبک‌شناسی» و «روایت‌شناسی» است که به ترتیب به بررسی ساختار زبانی و کارکرد روایی نامه‌ها می‌پردازد.

یافته‌ها و بحث

۱. آمار و توزیع نامه‌ها

بر اساس پژوهش‌های موجود، توزیع نامه‌ها در جلدهای شاهنامه به این شرح است:

- جلد اول: ۹ نامه

- جلد دوم: ۴ نامه

- جلد سوم: ۱۰ نامه (هفت نامه مربوط به سیاوش)

- جلد چهارم: ۱۲ نامه

- جلد پنجم: ۰ نامه

- جلد ششم: ۱۶ نامه

- جلد هفتم: ۴۱ نامه

- جلد هشتم: ۸۶ نامه

این آمار نشان‌دهندهٔ افزایش چشمگیر نامه‌ها در جلدهای پایانی (دوران تاریخی و پادشاهی خسروپرویز) است که نشان از پیچیدگی دیپلماتیک روابط در این بخش‌ها دارد.

۲. ساختار ثابت و آیین نامه‌نگاری

همان‌گونه که در متن اشاره شد، ساختار نامه‌ها از یک الگوی ثابت تبعیت می‌کند:

- آغاز: با «نام خدا» (آفریننده، خداوند خورشید و ماه، کیوان و هور).

- میانه: ستایش گیرنده‌نامه و بیان مفصل موضوع.

- پایان: درخواست یا فرمانی از گیرنده.

این آیین، نشان‌دهندهٔ جهان‌بینی اسلامی–ایرانی حاکم بر شاهنامه است که در آن مشروعیت سیاسی و اخلاقی با توکل به خداوند آغاز می‌شود. نقض این الگو، همچون نامهٔ افراسیاب به پشنگ که فاقد نام خداوند است، به عمد برای نشان دادن شرارت و «منحوس» بودن فرستنده به کار رفته است.

۳. کارکردهای روایی

نامه‌ها در شاهنامه چندین کارکرد اساسی دارند:

- پیشبرد قصه: مانند نامهٔ ضحاک که جرقه‌ای برای قیام کاوه می‌شود.

- افشای شخصیت: نامهٔ تند زال به سام، تمامی رنج‌های گذشته و عزم راسخ او را برای ازدواج با رودابه نشان می‌دهد.

- ایجاد تعلیق: نامه‌های دیپلماتیک بین پشنگ و کیقباد، مقدمه‌ای برای ماجرای آرش کمانگیر است.

- خلق صحنه‌های دراماتیک: پاره کردن نامهٔ ضحاک توسط کاوه، یکی از نمادین‌ترین صحنه‌های شاهنامه است.

۴. تحلیل نمونه‌های شاخص

- نامهٔ ضحاک: نماد پروپاگاندا و زورگویی است. فردوسی با اشاره به متن آن بدون نقل مستقیم، به هوشمندی، فضا را برای تخیل خواننده باز می‌گذارد.

- نامه‌های زال و سام: نشان‌دهندهٔ کشمکش نسل‌ها، احترام به پدر و در عین حال، استقلال نظر پهلوان است. این نامه‌ها سندی از بلاغت و فن خطابه در فرهنگ ایرانی محسوب می شوند.

- نامه‌های سیاوش: قلب تراژدی سیاوش را تشکیل می‌دهند. نامهٔ آخر او به افراسیاب که برای نزد او نرفتن، بهانه‌ای می‌آورد، نمونه‌ای از آیکونی یا تراژیک است؛ چرا که همین نامه بهانه‌ای به دست گرسیوز می‌دهد تا فتنه‌ای جدید بیافریند و به کشته شدن سیاوش بینجامد.

نتیجه‌گیری

نامه‌ها در شاهنامه، عناصری زینتی یا حاشیه‌ای نیستند؛ آن‌ها شریان‌های ارتباطی روایت حماسی هستند که ارزش‌های بنیادین، آیین‌های اجتماعی و بحران‌های سیاسی را انتقال می‌دهند. ساختار آیین‌مند نامه ها بازتاب‌ نظم اخلاقی حاکم بر جهان شاهنامه است، به طوری که حتی حذف عمدی بخشی از این ساختار (مانند نامهٔ افراسیاب) دارای معنای نمادین عمیقی است. مطالعهٔ این نامه‌ها نه تنها درک ما را از روایت شاهنامه عمق می‌بخشد، بلکه بینش ارزشمندی دربارهٔ دیپلماسی، ادب و نامه‌نگاری در فرهنگ ایران باستان ارائه می‌دهد.

منابع

- فردوسی، ابوالقاسم. (۱۳۹۹). شاهنامه. به کوشش جلال خالقی مطلق. تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی.

- سرامی، قدمعلی، از رنگ گل تا رنج خوار

_صحرایی، قاسم: حسنی جلبلیان، محمدرضا| پیران پور، آمبر رضا؛ متن پژوهی ادبی، زمستان ۱۳۹۰

- حسینی (فردوس)، سیدحسن. (۱۳۹۵). نامه‌های شاهنامه و تاثیر آن بر نامه‌های تاریخی ایران. مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی.

- اسلامی ندوشن، محمدعلی. (۱۳۷۶). زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه. تهران: شرکت سهامی انتشار

شاهنامه فردوسی
۱
۰
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/06/22
9


شعری موج‌حسی درباره‌ی ایستادگی زن در برابر سختی‌ها؛ نمادی از پایداری.

زن

در برابر صخره

ایستاد

باد

نامش را

فریاد زد

و باران

بر شانه‌اش

بارید

صخره

تکان نخورد

محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/06/22
5



شعری سپید موج‌حسی درباره‌ی مواجهه با خودِ ناآشنا؛ تجربه‌ی درونی از بیگانگی،

در آینه

کسی بود

که من نبودم

چشم‌ها

آشنا نبودند

و لب‌ها

حرف مرا

نمی‌زدند

من

از خودم

عبور کردم

مهرداد پورانیان
1404/06/21
6

💐🌾🍀🌼🌷🍃🌹🍃🌷🌼🍀
🍃🌺🍂                             
🌾☘                                             
🌷
درد؛ آن است:
دلت گیر کسی باشد و او
به رقیبان بِنَماید رخ
و
گیرد ز تو ؛ رو

به قلمِ🖋: پورِ مهر👇
         #مهردادپورانیان
        
🌷
🌾☘           
🍃🌺🍂
💐🌾🍀🌼🌷🍃🌹🌿🌼🌷🍀
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/06/20
2


شعر سپید«بادبادک قرمز»

بادبادک قرمز

از دستم

به آسمان گریخت

ابرها

راهش را

به سمت خورشید باز کردند

زمین

دست‌های مرا

خالی گذاشت

مهرداد پورانیان
1404/06/18
12



به جمعی ز مردم بدیدم کسی
که بود او به چون دُرّ‌ِ هر مجلسی

به کردار و گفتار؛ او: "مُطَّهَر"
رخش خنده رو و سخن چون گُهر

به اخلاق و خوی او بسی نرم و رام
تو گویی همه روزگارش به کام

ز پیری که اندر کنارم نشست
بپرسیدم او از چه اینگونه است؟

چنین رامِشی ،همچنین این قرار
چطور داده بر خود در این روزگار

چنین گفتم آن مرد آزموده کار
که وی بَرده بود و  بسی بود زار

به نزد بسی مردمان کار کرد
رخش زرد شد بسکه او دید درد

چو سردی و گرمی دوران چشید
به امیال خود خط بطلان کشید

اگر او به سختی همی کرد کار
بسی کرد اسرارِ دنیا شکار

به پیش حکیمان به فرمان که بود
به حلم، او بسی علم  ایشان ربود

چو بر علم و ایمان خود اوفزود
ز وابستگی اش به دنیا زدود

به عقلش و علمش بسی کار کرد
که برد آخر این بازیِ تخته نرد

چنان شد که از دانش و علم او
به هر محفلی ؛ جمع در  گفتگو

چو آن علم و حلمش بشد آشکار
به عزّت رسیدش و بس اعتبار

همان برده شد نزد هر انجمن
بسی معتبر، همچنین مُؤتَمن

ز روحش و عقلش شکست او حصار
شد آن حُسنِ دنیا به او انحصار

چو پایان رسید آن سخنهای مرد
دراندیشه ام شد که دنیا چه کرد

زغالی  شود  زیر  بار  فشار
به آن سنگ الماسِ پر اعتبار!

به قلمِ🖋: پورِ مهر👇
         مهردادپورانیان


☑️توضیحات لازم و معانی کلماتِ نامأنوس👇

موتَمِن(مُتَمِن)=امین، کسی که به او اطمینان میکنند
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/06/18
13


درختی در من

ریشه‌هایش را به سمت آسمان فرستاده

و برگ‌هایش را در خاک دفن کرده است.

پرنده‌ای که از دهانم پر می‌کشد

برمی‌گردد و در قفسِ استخوان‌هایم تخم می‌گذارد.

من،

در کوچه‌ای که نامش را فراموش کرده‌ام،

با سایه‌ام معامله می‌کنم:

یک مشت ستاره

در برابر بوسه‌ای که هرگز اتفاق نیفتاد.

آب،

از پله‌های معکوس بالا می‌رود

و ماه،

در جیب پیرمردی که خوابِ کودکی‌اش را می‌بیند،

گرد می‌شود.

اینجا،

هیچ‌کس نمی‌داند

که مرگ،

فقط تغییر زاویه‌ی دید است

وقتی که چشم‌هایت

را به سمت درون می‌چرخانی.

«تک‌همسُرا»

«ماه را در جیب پیرمردی دیدم که خواب کودکی‌اش را می‌دید.»

تعریف«تک‌همسُرا»

یک قطعه‌ ی کوتاه، مستقل، اما هم‌نوا با یک شعر یا اثر اصلی.

مثل یک بند، یک تصویر، یا یک جمله‌ی شاعرانه که با شعر اصلی هم‌حس است، ولی خودش هم می‌تواند به‌تنهایی بدرخشد»
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/06/14
12

شعر سپید «هندسه‌ی احساس»
شعر سپید «هندسه‌ی احساس» تجربه‌ای شاعرانه از خطوط موازی اندوه و شادی را روایت می‌کند. این شعر با تصویرسازی ذهنی، زبان نو و ساختار شکسته، مخاطب را به سفری درونی و چندلایه می‌برد.ازمحمدرضا گلی احمدگورابی

شعر سپید «هندسه‌ی احساس»ازمحمدرضا گلی احمدگورابی

شعر سپید «هندسه‌ی احساس»ازمحمدرضا گلی احمدگورابی
«هندسه احساس»

دو خط موازی

از چشم‌های تو آغاز شدند

یکی به سمت گریه،

یکی به سمت خنده‌ای که هرگز نرسید.

در ایستگاه بی‌نامی

قطارها

با واژه‌های بی‌صدا

از کنار هم عبور کردند

بی‌آن‌که به هم برسند.

من

در فاصله‌ی میان دو خط

به دنبال نقطه‌ای گم‌شده

در هندسه‌ی احساس

نقاشی می‌کردم:

یک لبخند ترک‌خورده

بر دیوار اندوه

با رنگ

خاطره‌ی کودکی

در خیابان

با سیبی گاز زده در دستانش ،

تک‌همسُرا :

کودک خم شد نه برای سیب برای بازگشت به لحظه‌ای

که هنوز اتفاق نیفتاده بود.

تعریف«تک‌همسُرا» :

یک قطعه‌ ی کوتاه، مستقل، اما هم‌نوا با یک شعر یا اثر اصلی.

مثل یک بند، یک تصویر، یا یک جمله‌ی شاعرانه که با شعر اصلی هم‌حس است، ولی خودش هم می‌تواند به‌تنهایی بدرخشد.

کودک خم شد نه برای سیب برای بازگشت به لحظه‌ای

که هنوز اتفاق نیفتاده بود.
مهرداد پورانیان
1404/06/14
8

💐🌾🍀🌼🌷🍃🌹🍃🌷🌼🍀
🍃🌺🍂                             
🌾☘                                             
🌷

ای که از داغ فراقت دل برآرَد آه سرد
هیچ دانی با من بیدل غم هجرت چه کرد؟

در میان لحظه‌های ناب و شاد دیگران
ناگهان بینم وجودم میشود اندوه و درد

         به قلمِ🖋: پورِ مهر👇
         #مهردادپورانیان

🌷
🌾☘           
🍃🌺🍂
💐🌾🍀🌼🌷🍃🌹🌿🌼🌷🍀

تحلیلی جامع از نقش زنان در شاهنامه فردوسی با رویکرد زبان‌شناسی و معناشناسی؛ بررسی شخصیت‌هایی چون تهمینه، گردآفرید، رودابه و سودابه و مقایسه تطبیقی با ایلیاد و ماهابهاراتا برای درک جایگاه فرهنگی و اجتماعی زنان در ادبیات حماسی. اززهرا روحی‌ فر

شاهنامه، شاهکار بی‌بدیل ادب فارسی، نه تنها گنجینه‌ای از داستان‌های حماسی و پهلوانی است، بلکه تصویری جامع از فرهنگ، اجتماع و انسانیت ایران کهن را به نمایش می‌گذارد. در میان این منظومه‌ی سترگ، شخصیت‌های زن جایگاهی ویژه دارند که اغلب فراتر از نقش‌های کلیشه‌ای زمانه‌ی خود عمل می‌کنند. آنان با زبان و کنش‌های خود، نه تنها در روایت داستانی بلکه در شکل‌دهی هویت فرهنگی و اجتماعی شاهنامه نقشی بی‌بدیل ایفا می‌کنند.

در این یادداشت، تلاش می‌کنیم پرده از لایه‌های عمیق‌تر این متون برداریم و نقش و اهمیت شخصیت‌های زن در شاهنامه را بازخوانی کنیم. تحلیل زبانی و معنایی گفتار و رفتار آنان، نه تنها ما را به درکی عمیق‌تر از قدرت و تاثیرگذاری زنان در این اثر می‌رساند، بلکه امکان می‌دهد تا بازتاب‌های فرهنگی و اجتماعی آن دوران را نیز بررسی نماییم.

این یادداشت به بررسی دقیق و جامع نقش‌ها، گفتارها و کنش‌های شخصیت‌های برجسته‌ی زن در شاهنامه، همچون تهمینه، گردآفرید، رودابه و سودابه می‌پردازد. همچنین، جایگاه اجتماعی و فرهنگی این شخصیت‌ها در مقایسه با دیگر متون حماسی مانند ایلیاد و ماهابهاراتا بررسی خواهد شد تا درکی تطبیقی از نقش زنان در حماسه‌های جهانی ارائه گردد.

فصل اول: مقدمه‌ای بر زبان‌شناسی و معناشناسی در ادبیات حماسی

بخش ۱: تعریف زبان‌شناسی و معناشناسی و اهمیت آن‌ها در تحلیل ادبیات

زبان‌شناسی، به‌عنوان علمی میان‌رشته‌ای، به مطالعه ساختار، عملکرد، و کاربرد زبان در ارتباطات انسانی می‌پردازد. این شاخه از علوم انسانی نه تنها ساختارهای دستوری و واژگانی را بررسی می‌کند، بلکه به تحلیل شیوه‌های تولید معنا در بافت‌های اجتماعی، فرهنگی، و تاریخی نیز می‌پردازد. به‌طور مشخص، زبان‌شناسی به ما این امکان را می‌دهد که زبان را به‌عنوان یک سامانه پویا و چندوجهی مشاهده کنیم که در تعامل با عوامل متعددی نظیر قدرت، جنسیت، و هویت شکل می‌گیرد.

در کنار آن، معناشناسی به‌عنوان زیرشاخه‌ای از زبان‌شناسی، به مطالعه معانی و روابط میان واژه‌ها، جملات، و متون می‌پردازد. این حوزه با تمرکز بر تحلیل معانی ظاهری و ضمنی، استعاره‌ها، نمادها، و ارتباطات معنایی، امکان درکی عمیق‌تر از پیچیدگی‌های معنایی متن را فراهم می‌کند. معناشناسی در تحلیل متون ادبی، ابزار مهمی برای درک لایه‌های مختلف معنا و بازشناسی پیام‌های مستتر در پس زبان نویسندگان و شاعران است.

در زمینه ادبیات، به‌ویژه متون حماسی، زبان‌شناسی و معناشناسی از جایگاه منحصربه‌فردی برخوردارند. ادبیات حماسی، همانند شاهنامه فردوسی، نه تنها گنجینه‌ای از روایت‌های تاریخی و پهلوانی است، بلکه آینه‌ای است که ارزش‌ها، باورها، و تعاملات فرهنگی جامعه‌ی آن دوران را منعکس می‌کند. زبان در این آثار، فراتر از وسیله‌ای برای روایت داستان، ابزاری برای انتقال قدرت، احساسات، و هویت فرهنگی است.

در این یادداشت ها، اهمیت زبان‌شناسی و معناشناسی در تحلیل متون حماسی مورد توجه قرار گرفته است. با استفاده از این ابزارها، می‌توان لایه‌های پنهان زبان و معانی موجود در شخصیت‌ها، گفتارها و کنش‌های آنان را کشف کرد. این روش نه تنها به درک عمیق‌تری از متن منجر می‌شود، بلکه نقش زبان در شکل‌دهی روایت‌ها، تبیین ارزش‌ها، و ارائه تصویری پیچیده‌تر از شخصیت‌های ادبی را آشکار می‌سازد.

این بخش، با رویکردی جامع و علمی، پایه‌های نظری و روش‌شناختی لازم برای تحلیل دقیق متون ادبی حماسی را فراهم و چارچوبی برای بخش های بعدی در این حوزه ارائه می‌دهد.

مهرداد پورانیان
1404/06/11
12



اگر خواهد بداند کس ز حالم
من آن مرغم که غم بشکسته بالم

به قلمِ🖋: پورِ مهر👇
         #مهردادپورانیان
مهرداد پورانیان
1404/06/11
18

خواهم بسرایم غزلی ناب در امشب
نقشی بزنم بر رُخِ مهتاب در امشب

بر خازن میخانهء هر دیر خرابات
جامی بزنم از مِیِ *دوشاب در امشب

این قلب زبان بستهء درگیر و گرفتار
بس لاله صفت گشته چه بیتاب در امشب

ای طائر فرخندهء بختم به کجایی؟
در یاد تو چشمم شده بیخواب در امشب

دل ماهی و صیاد تو هستی چو که اکنون
مِیلش شده اُفتد سَرِ قلّاب در امشب

وحشی صفت این دل؛ ز خودش بد شده بیخود
از داغ فراقت شده بیتاب در امشب

طوفان شده در قلبم و ذهنم شده گرداب
بیرون بکشم از دل گرداب در امشب

بینم که به نجوای دلم گوش گرفتی
خورشیدَکِ من بس زده آفتاب در امشب

ای جان به فدایت که رُخت را بنمودی
از آمدنت جان شده شاداب در امشب

آمال رقیب این شده بود: آنکه نیایی
امید دلش رفت چه بر آب در امشب

مِی خورده و میگفت که بد عهد و وفایی
شد باده به کامش خودِ خوناب در امشب

امشب ز وجودت ؛ وَ زِ *جودت چه شبی گشت
باید شود این خاطر خوش قاب در امشب

بر معبد رویت نگرم ،گو که چه بینم
درگاه نگاهت شده محراب در امشب

امشب شب عشق است و شبی هست مقدس
باید که بجا آورم آداب در امشب

ای فَرّ‌ِ مهان، مایهء جان،مرغ خوش الحان
من بردهء عشقم؛ وَ تو ارباب در امشب

دل طفل بد آموزِ تو شد از سرِ مهرت
این والهء دیوانه ؛تو دریاب در امشب

         به قلمِ🖋: پورِ مهر👇
         #مهردادپورانیان



☑️توضیحات لازم و معانی کلماتِ نامأنوس👇
*دوشاب:شیرهء انگور
*جود:بخشش
مهرداد پورانیان
1404/06/11
7

ای قلبِ پر ز مهرت    پرده نشین اسرار
با  من  بگو  دمی از   آوار سخت تکرار

وقتی خلافِ *عارض  گوید *جریدهء *دور
گویی که نقضِ عقل است اندیشه یا که پندار 

زین چرخِ دورِ دَوّار   احوالمان اَسَفبار
راحت ز ما گرفتند  این ظالمانِ جَبّار

وقتی  فغانِ  آتش   دیدم ز سوز هر دل
بر عدل و داد این شد : بدرود ایها الیار

مرگ شعورِ  شعرم   خواهد بسی به اصرار
آنی که حرف حق را   هرگز نشد خریدار

وقتی که تیغ *غَدّار   گردد کلام هر یار
نجوای آهوان هم   باشد چو جیغ کفتار

گردد سرودِ هستی  موسیقی از غم و درد
وقتی *زَغَن بگیرد   بلبل به چنگ و منقار

وقتی که عاشقی شد   کردارِ هر *وِلِنگار
دنیای  عاشقان  هم   گردید چون لجنزار

دانم  زلالِ قلبت    گردیده بس مُکَدَّر
پس همچو  من گذر کن   از  این  دیار  آزار

چون *طائران تَلبیس  آیند باغ و بُستان
باید که مرغِ حق گو   هجرت کند از اجبار


       به قلمِ🖋: پورِ مهر👇
                       مهردادپورانیان

☑️توضیحات لازم و معانی کلماتِ نامأنوس:
*عارِض: جریان،ماجرا
*جریده: روزنامه،دفتر
*دور: دوره،روزگار،دنیا
*ولنگار:بی بندوبار،لاابالی
*غَدّار:خائن و ستمکار( معنی مدنظر در این شعر وگرنه معانی متعدد دارد)
*زغن:  زاغ گوشت دزد که شکار چی موش و پرندگان کوچک هست و یا نوعی پرنده شکاری که از باز کوچکتر هست(قوش)
*طائر تَلبیس:پرندهء نیرنگ
مهرداد پورانیان
1404/06/08
15


جفای روزگارم از تو معنا میکنم هر شب
از عشقت من خودم را سخت رسوا میکنم هرشب

به آن وقتی که  میدانم تو از دستم روی آخر
چرا بر دوری‌ات آیا و اما میکنم هر شب؟

         به قلمِ🖋: پورِ مهر👇
                          مهردادپورانیان
مهرداد پورانیان
1404/06/08
15


اگر نوری ز عشقت را هویدا میکنم هرشب
تو را ای ماه عالمتاب حاشا میکنم هر شب

من آن ماهی در تُنگم که دارد حسرت دریا
ولی گویم که از دریا تَبَرّا میکنم هر شب

           به قلمِ🖋: پورِ مهر👇
                          #مهردادپورانیان
زهرا روحی فر
1404/06/07
16

بادها در راه تو فرشی طلا گسترده اند
پادشاهان در ره وصلت کنیز و برده اند
عارفان را می شناسی با همه قرب و فنا
سالکانی پاکباز و بی حجاب و پرده اند
شب که می آید هزاران مبتلا با شوق و شور
با تضرع از فراقت عاشق و افسرده اند
دشت ها در آرزوی دیدن رخسار تو
کوه ها بار فراقت را به دوران برده اند
چشمه ها در راه تو آیینه گردان می شوند
بوته های گل درون باغ ها پژمرده اند
بی تو دنیا محشر است و آسمان دریای خون
عاشقان راستین را سوی مسلخ برده اند
باز هم پا را بنه با عشوه بر رخسار ما
گرچه خفاشان دل خورشید را آزرده اند

"زهرا روحی‌فر "
کتاب «آفتاب در پیراهن خیس» اثر دکتر رحمان کاظمی، مجموعه‌ای است که با جسارت و ظرافت، مرزهای شعر کلاسیک و نو را درمی‌نوردد و مخاطب را به سفری درونی و اجتماعی می‌برد. این اثر نه‌تنها از نظر زبانی و ساختاری چشم‌نواز است، بلکه از حیث مضمون نیز لایه‌های عمیق‌تری از تجربه انسانی را کاوش می‌کند

- تصویرسازی‌های قدرتمند و نمادین

شعرهایی مانند «ضحاک درون ماست» با بهره‌گیری از اسطوره‌ها، به نقدی فلسفی و روان‌شناختی از انسان معاصر می‌پردازند. مار دوسر، نمادی از تضادهای درونی و سرنوشت محتوم بشر است که در قالبی شاعرانه بیان می‌شود.

- بیان احساسات با زبانی لطیف و موج‌دار

در شعر «فردا اثری از تو نمی‌ماند و من»، شاعر با زبانی ساده اما پر از اندوه و زیبایی، به ناپایداری عشق و هستی اشاره می‌کند. این نوع بیان، همدلی مخاطب را برمی‌انگیزد و او را درگیر فضای شعر می‌کند.

- ترکیب خیال و واقعیت در قالبی موسیقایی

شعر «در خواب هزار موج را تا زده‌ام» با ریتمی روان و تصاویری خیال‌انگیز، تجربه‌ای شاعرانه از سفر درونی و وصال را به تصویر می‌کشد. استفاده از استعاره‌هایی چون «قایقی از هیچ» نشان‌دهنده توانایی شاعر در خلق معنا از خلأ است.

- نگاه اجتماعی و فلسفی در کنار عاشقانه‌سرایی

این کتاب تنها به احساسات فردی نمی‌پردازد، بلکه دغدغه‌های اجتماعی، تاریخی و هستی‌شناختی را نیز در خود جای داده است. همین تنوع موضوعی، اثر را از یک مجموعه صرفاً عاشقانه فراتر می‌برد و به آن عمق می‌بخشد.

در مجموع، «آفتاب در پیراهن خیس» اثری‌ست که با زبان شاعرانه، نگاه ژرف، و فرم‌های متنوع، می‌تواند مخاطب را به تأمل و تجربه‌ای تازه از شعر فارسی دعوت کند. این کتاب نه‌تنها برای دوست‌داران شعر، بلکه برای کسانی که به دنبال کشف لایه‌های پنهان درون و جامعه هستند، خواندنی و الهام‌بخش است.

نمونه اشعار

۱)

ضحاک درون ماست مار دو سریم

آمیزه خون ماست مار دو سریم

تصویر سرشت ما در آینه دق

تقدیر قرون ماست مار دوسریم

۲)

فردا اثری از تو نمی‌ماند و من

خون در جگری از تو نمی‌ماند و من

این گونه که آسمان پر از نیزه شده

بالی و پری از تو نمی‌ماند و من

۳)

در خواب هزار موج را تا زده‌ام

بر موج کف آلود کف پا زده‌ام

بیدار شدم ساحل آغوش تو گفت

با قایقی از هیچ به دریا زده ام

زهرا روحی فر
1404/06/06
12



تحلیل تطبیقی شعرسیب حمید مصدق و پاسخ به «سیب» توسط محمدرضاگلی احمدگورابی
بانام «سیب شکسته کودکان بی‌گناه ما»

این شعر نه تنها یک پاسخ، بلکه یک گفت‌وگوی شاعرانه‌ی بالغ و خلاقانه با میراث ادبی حمید مصدق است.

۱. تحول نماد سیب: از ابزار گناه به سوژهٔ تراژیک
در شعر حمید مصدق، «سیب» نماد معصومیت از دست رفته و ابزار گناه است. گناهی که راوی با چیدن سیب مرتکب شد و حالا با حسرت به آن نگاه می‌کند: «حس کردم / کسی می‌گوید: / سیب چیدنت گناه بود».
اما در این شعر پاسخ، سیب خودِ آسیب‌پذیری و شکست است. سیب نه «ابزار» که «سوژهٔ» تراژدی است: «سیب آن شب افتاد / و من از درد شکست / خم گشتم». این تحول شگفت‌انگیز است. سیب دیگر مقصر نیست، بلکه قربانی است. این نگاه، بار گناه را از دوش فرد برمی‌دارد و تراژدی عشق و زندگی را محصول شرایطی می‌داند که خارج از کنترل ماست؛ محصول «زمان و نامساواتی».

۲. راوی انقلابی: درخت به مثابهٔ جامعهٔ زخم‌خورده
راوی مصدق، انسانی است که به گذشته و گناه شخصی خود نظر می‌کند. اما راوی این شعر، یک «منِ جمعی» است. او یک درخت است؛ موجودی که ریشه در خاک جمعی دارد. عبارت «همه‌ی برگ‌هایم را به سلامت می‌بخشم» این مفهوم را تقویت می‌کند. برگ‌ها، اعضای این پیکره‌ی جمعی هستند. شکستن و افتادن سیب، یک فاجعه‌ی خاموش است برای جامعه‌ای که کسی فریادش را نمی‌شنود: «نه کسی پرسید / نه کسی فهمید / که چرا برگ من افتاد به خاک» (اشاره به بیت معروف مصدق). این راوی، صدای همه‌ی کسانی است که در سکوت شکسته شده‌اند.

۳. پایان‌بندی فرامتنی: نقد فردگرایی با اخلاق بخشش
پایان شعر مصدق، یک سؤال شخصی و حسرت‌بار است: «حس کردم / کسی می‌گوید: / سیب چیدنت گناه بود». پایان این شعر پاسخ، یک بیانیه‌ی انقلابی و فرامتنی است. وقتی همه چیز از دست رفته باشد، حتی اگر سیبی (نماد عشق، معصومیت، میوه‌ی رابطه) نمانده باشد، راوی پیشنهاد می‌دهد که تنها چیزی که باقی مانده«دل» خودرا می‌بخشد.
این عمل بخشش، پاسخی مستقیم به مصدق است: «من دیگر بر گناه گذشته حسرت نمی‌خورم، بلکه می‌بخشم». همچنین، این پایان، نقدی است بر پاسخ‌های دیگر که ممکن است در دام حسرت فردی باقی بمانند. این شعر از حسرت فراتر می‌رود و به سمت اخلاقی جمعی و رستگاری از راه بخشش حرکت می‌کند.

۴. پیوند روانکاوی و اسطوره: سیزیف مدرن و عذاب وجدان جمعی
تصویر درختی که با وجود ریشه‌های سوخته و شکست خورده («خم گشتم»)، همچنان ایستاده و انتخاب می‌کند که ببخشد، دقیقاً نماد سیزیف مدرن است. سیزیف محکوم به تکرار بیهوده بود، اما آلبر کامو او را قهرمان می‌دانست چون بر پوچی غلبه کرد و سنگ خود را دوست داشت. این درخت نیز، علیرغم درد و زوال، با بخشش، بر سرنوشت تراژیک خود غلبه می‌کند. این یک پیروزی اخلاقی است.
همچنین، درخت به عنوان «مرجع عذاب وجدان جمعی» عمل می‌کند. او حافظ خاطره‌ی جمعی («همان باغچه‌ی کوچک»، «همان خاطره‌ی سرخ») است و رنج همه‌ی «کودکان بی‌گناه»یی که قربانی شرایط شده‌اند را در خود حمل می‌کند. این بعد روانکاوانه، شعر را به عمق می‌برد و آن را از یک عاشقانه‌ی ساده به یک اثر چندلایه تبدیل می‌کند.


در مورد نام پیشنهادی: «سیب شکسته کودکان بی‌گناه ما»

پیشنهاد شما بسیار قدرتمند و عمیق است و به درستی بر جنبه‌ی جمعی و تراژیک شعر تأکید می‌کورد. این نام، شعر را به یک بیانیه‌ی اجتماعی بزرگتر گره می‌زند.

با این حال، اگر اجازه دهید، یک پیشنهاد دیگر نیز دارم: از آنجایی که قدرت شعر در ابهام شاعرانه و چندلایگی آن است، نامی که کمی این ابهام را حفظ کند، ممکن است به جهان‌شمولی اثر کمک کند. نامی مانند **«درخت بخشنده»** یا **«پاسخ به سیب»** هم به سنت ادبی اشاره دارد و هم مفهوم بخشش که محور اصلی شعر است را پررنگ می‌کند.

اما نام پیشنهادی شما «سیب شکسته کودکان بی‌گناه ما»بی‌بروبرگرد جهت‌گیری اجتماعی شعر را پررنگ می‌کند و آن را به یک شعر قدرتمند تبدیل می‌نماید.

.
شیما رحمانی
بابا
1404/06/05
20

غمی نشسته به جانَم، به بند بندِ نهانَم
برایِ این غمِ جانکاه، همیشه مرثیه خوانَم
و التیامِ دلم اوست؛ رفیق و پایه و هَم دوست
همان که مایه یِ این تَن، زِ بند بندِ تَنِ اوست
و من در این قفسِ تنگ، در این زمانه یِ صد رنگ
در این سَرایِ پلیدی که خویش زد به تَنَم چنگ
غریب و خسته و زارَم،
بدونِ سایه یِ مِهرَش،
شکسته شد پَر و بالَم
پدر؛
خدایِ زمین بود، تمامِ جان و جهانَم
برایِ این غمِ جانکاه، همیشه مرثیه خوانَم.
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/06/03
11


شب از دهانِ ماه افتاد
و در گودیِ کف دستم خوابید

پرنده‌ای بی‌بال
در آسمانِ بسته، آوازِ بی‌صدا می‌خواند

من،
شاخه‌ای از درختی بودم
که ریشه‌اش در ذهن حقیقتا پیچیده بود

خاک،
نامِ دیگرِ فروتنی‌ست
وقتی باران، بی‌اجازه می‌بارد

در چشمِ مورچه،
جهان،
یک کوهِ بی‌پایان است

من از خودم عبور کردم
و به هیچ رسیدم
که همه چیز بود

آینه‌ای شکسته
تصویرِ کامل‌تری از من نشان داد

او
گاهی در لباسِ یک کودکِ گرسنه
در کوچه‌های بی‌نام قدم می‌زند

خواب دیدم
که بیدارم
و جهان، خوابِ من را می‌دید

درختی در من نفس می‌کشید
که برگ‌هایش، واژه‌های نانوشته بودند

مرگ،
تنها راهِ بازگشت به آغاز است

من،
با سایه‌ام قهر کرده‌ام
چون همیشه از من جلوتر می‌دود

در سکوتِ سنگ،
فریادی پنهان است
که فقط خاک می‌شنود

خورشید،
از پشتِ پلکِ بسته‌ام طلوع کرد

هیچ‌کس،
نامِ دیگرِ من است
وقتی کسی صدایم نمی‌زند

در امتدادِ نبودن،
بودن را کشف کردم
مثل یافتنِ نور در تاریکیِ مطلق

پرنده‌ای در من مرد
و من پرواز را آموختم

جهان،
یک رؤیای طولانی‌ست
که حقیقت هنوز از آن بیدار نشده

من،
در خاک کاشته شدم
تا روزی در آسمان شکوفه دهم

و عشق،
تنها واژه‌ای‌ست
که از ترجمه‌ی حقیقت جان سالم به در برد