bg
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/23
4


فصل سوم: فوگ مرگ، شعر به‌مثابه شهادت ،بخش اول: زمینه‌ی تاریخی و اجتماعی شعر فوگ مرگ او.«تحلیل شعر فوگ مرگ پل سلان؛ شعری به‌مثابه شهادت تاریخی هولوکاست. بررسی زمینه‌های اجتماعی، فلسفی و موسیقایی این اثر ماندگار که زبان آلمانی را از زبان جلادان به زبان قربانیان بدل می‌کند. یادداشتی علمی و ادبی درباره‌ی جایگاه فوگ مرگ در ادبیات پساجنگ اروپا.»

«پل سلان،جستجوی زبان پس از آشویتس۱۲,فصل سوم: فوگ مرگ، شعر به‌مثابه شهادت ،بخش اول: زمینه‌ی تاریخی و اجتماعی شعر فوگ مرگ»

«پل سلان،جستجوی زبان پس از آشویتس۱۲,فصل سوم: فوگ مرگ، شعر به‌مثابه شهادت ،بخش اول: زمینه‌ی تاریخی و اجتماعی شعر فوگ مرگ»
۱. هولوکاست و ضرورت شهادت

شعر فوگ مرگ (Todesfuge) در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم نوشته شد، اما ریشه‌های آن در تجربه‌ی مستقیم سلان از هولوکاست نهفته است. او شاهد تبعید والدینش به اردوگاه‌های ترانس‌نیستریا و مرگ آنان بود، خود نیز کار اجباری را تجربه کرد. این تجربه‌ی زیسته، شعری را پدید آورد که نه صرفاً یک اثر ادبی، بلکه شهادتی تاریخی است.

در اروپای پس از جنگ، پرسش اصلی این بود: «آیا پس از آشویتس می‌توان شعر گفت؟» (آدورنو). فوگ مرگ پاسخی عملی به این پرسش بود. سلان نشان داد که شعر می‌تواند نه با بازنمایی مستقیم، بلکه با زبان شکسته و موسیقایی، حقیقت فاجعه را به یاد آورد.

۲. عنوان و فرم موسیقایی

واژه‌ی «فوگ» در موسیقی به قطعه‌ای چندصدایی گفته می‌شود که در آن یک تم اصلی بارها تکرار و دگرگون می‌شود. سلان با انتخاب این عنوان، ساختار شعری خود را به موسیقی نزدیک کرد: تکرار، تغییر، و چندصدایی. این فرم موسیقایی، با محتوای شعر—مرگ دسته‌جمعی در اردوگاه‌ها—پیوندی عمیق دارد. مرگ در این شعر نه یک واقعه‌ی منفرد، بلکه حرکتی تکرارشونده و بی‌پایان است.

۳. زمینه‌ی اجتماعی انتشار

فوگ مرگ نخستین بار در سال ۱۹۴۸ در رومانی منتشر شد و سپس در سال ۱۹۵۲ در آلمان غربی در مجموعه‌ی خشخاش و حافظه (Mohn und Gedächtnis) جای گرفت. انتشار این شعر در آلمان، جامعه‌ای که هنوز درگیر سکوت و انکار گذشته بود، واکنشی دوگانه برانگیخت: از یک سو تحسین به‌عنوان شعری بزرگ، و از سوی دیگر مقاومت در برابر مواجهه با حقیقتی تلخ.

این شعر در همان زمان به یکی از نخستین متونی بدل شد که هولوکاست را در قالب شعر به زبان آلمانی بیان می‌کرد. اهمیت آن در این بود که زبان جلادان، به زبان شهادت بدل شد.

۴. زبان آلمانی: زبان مادر و زبان جلاد

یکی از مهم‌ترین زمینه‌های تاریخی فوگ مرگ، زبان آلمانی است. سلان در زبانی شعر گفت که هم زبان مادرش بود و هم زبان فرمان‌های نازی‌ها. این دوگانگی، در شعر به‌وضوح دیده می‌شود: واژه‌ها هم‌زمان حامل موسیقی و خشونت‌اند.

از منظر فلسفی، این انتخاب زبانی نوعی مقاومت است: سلان زبان جلادان را تصاحب کرد و آن را به زبان قربانیان بدل ساخت. او نشان داد که حتی در تاریک‌ترین لحظه‌ها، زبان می‌تواند علیه خود برخیزد و حقیقتی تازه بیافریند.

۵. تصاویر اجتماعی و تاریخی در شعر

در فوگ مرگ، تصاویر اردوگاه‌ها به‌صورت استعاری و موسیقایی بازتاب یافته‌اند:

- «شیر سیاه سحرگاه» استعاره‌ای از مرگ روزمره در اردوگاه‌هاست.

- «مردی در خانه» که فرمان می‌دهد، نمادی از جلاد است.

- «ماری» و «مارگارت» دو چهره‌ی زنانه‌اند که یکی به فرهنگ یهودی و دیگری به فرهنگ آلمانی پیوند دارد.

این تصاویر، نه بازنمایی مستقیم، بلکه بازتابی شاعرانه از واقعیت تاریخی‌اند. سلان می‌دانست که حقیقت اردوگاه‌ها را نمی‌توان به‌طور مستقیم بیان کرد؛ تنها از طریق استعاره، موسیقی و شکستگی زبان می‌توان به آن نزدیک شد.

۶. واکنش‌ها و جایگاه اجتماعی

انتشار فوگ مرگ در آلمان و اروپا، نقطه‌ی عطفی در ادبیات پس از جنگ بود. این شعر به‌سرعت به یکی از متون مرجع درباره‌ی هولوکاست بدل شد. منتقدان آن را «سرود مرگ قرن بیستم» نامیدند. اما در عین حال، برخی نیز آن را بیش از حد تاریک و غیرقابل‌فهم دانستند.

از منظر اجتماعی، فوگ مرگ به جامعه‌ی آلمان یادآوری کرد که گذشته را نمی‌توان انکار کرد. این شعر، همچون آینه‌ای، چهره‌ی تاریک تاریخ را به آنان نشان داد.

۷. شعر به‌مثابه سند تاریخی

فوگ مرگ را می‌توان سندی تاریخی دانست، اما سندی که نه با زبان تاریخ‌نگاری، بلکه با زبان شعر نوشته شده است. این شعر نشان می‌دهد که شعر می‌تواند همان کاری را بکند که تاریخ نمی‌تواند: انتقال تجربه‌ی زیسته، انتقال رنج و شهادت، نه صرفاً ثبت وقایع.


محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/23
3


«شعری سپید و فلسفی درباره رنج انسان و بازتاب آن در چشمان دیگری؛ ترکیبی از تصویرسازی سوررئال، گسست زبانی و معناهای اگزیستانسیالیستی. مناسب برای پژوهشگران ادبیات مدرن و علاقه‌مندان شعر اروپایی و ایرانی.»محمدرضا گلی احمدگورابی


آدمی که از رنج آمده

دیگر نه ردپا دارد، نه مقصد

فقط تکه‌تکه‌های خویش را

در چشم دیگری می‌پاشد

مثل شیشه‌ای که هر بار شکستن‌اش

آهنگ تازه‌ای می‌سازد.

چشم‌ها،

نه آینه‌اند نه پنجره

آن‌ها حفره‌هایی‌اند

که جهان را می‌بلعند

و دوباره بیرون می‌ریزند

به شکل پرنده‌ای بی‌نام

که در مدار بی‌پایان سقوط

رقص می‌کند.

رنج،

تنها دستور زبان است

نه واژه دارد،

نه نحو

فقط سکوتی که می‌لرزد

مثل ستاره‌ای که از نقشه‌ی آسمان

پاک شده باشد.

آدمی که از رنج آمده

خودش را در دیگری می‌بیند

نه برای شناخت،

نه برای آرامش

بلکه برای آن‌که بداند

جهان هنوز می‌تواند

از زخم، جهان تازه‌ای اختراع کند.

محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/23
3


رودی درون من

هر نفس،

تکه‌ای از شوقی

که به مقصد نمی‌رسد

نگاه تو

بر شب مثل انفجار صبحی

که از تولد خود می گریزد

عشق، نه آتش

سایه‌ای است

که دیوارها را می‌بلعد

و بر دل من

چکه می‌کند

مثل بارانی که نمی‌خواهد شنیده شود

نسیم،

بوی تو را آورد

اما گفت:

زندگی بی‌تو

تمرین مرگ

وتکرار مرگ است

مرگی که هر روز

لباس تازه می‌پوشد

و نام تازه می‌گیرد

ماه،

بر شانه‌ی شب خم شد

اما روشنایی در چشم من

از خنده‌ی تو بود

نه از نور

نه از آسمان

گفتم:

دل بی‌طاقت و

عشق، راز است

هیچ‌کس باور نکرد

حتی تو، که می‌دانستی

و سکوت کردی

دست‌هایم خسته‌اند

از جست‌وجوی سایه‌ای

که هر جا رفتم

به قامت دیگری بدل شد

به چهره‌ای که من نبودم

کلمات در سینه‌ام می‌جوشند

اما هر بار که می‌افتند

تکرار می‌شوند

مثل سنگی در چاه

که هیچ‌کس صدای آن را نمی‌شنود

و هیچ‌کس نمی‌خواهد بشنود

بوسه‌ای بر غبار خاطرات تو

پاداش نبود

تمرین عزاداری بود

تمرین عمر بی‌پایان زاری

تمرین فراموشی که هرگز نمی‌آید

در آیینه نگاه کردم

چهره‌ی تو بود

نه من

نه دیگری

فقط تو

که در جان من

سرآمد بی ادعای آیینه‌ها شدی

محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/03
7

خیابان‌ها ریه‌های خیس‌اند

که مه روی سنگفرش‌هایشان می‌نشیند

و باران هنوز از پوست شهر تبخیر می‌شود.

پنجره‌ها چشم‌های نیمه‌باز خوابگردان‌اند

که بوی خاک را از کوچه‌ها می‌بلعند

و پرنده‌ای بر بام،

صدایش را جا گذاشته است.

زرجوب زبانش را

در دهان شب فرو برده

چراغ‌ها مثل شاهدان خاموش،

شهادت نمی‌دهند

و رهگذران،

سایه‌های بی‌نامی‌اند

که در امتداد درختان ایستاده‌اند،

پرچم‌های خیس سایه‌های بودن.

سکوت پلی‌ست که دو سویش

به هیچ جا نمی‌رسد

و من در میانه‌ی سبزه میدان،

به باران گوش می‌دهم

چنان‌که کسی به دلالت های بودنش گوش می‌دهد.

شهر لباسی‌ست بر تن تنهایی

و رشت پس از باران،

نامه‌ای‌ست

که هرگز فرستاده نشد

و من،

آخرین کلمه‌ی پاک‌شده‌ی آنم.

#محمد_رضا_گلی_احمد_گورابی

سید محمد حسین شرافت مولا
1404/07/15
18

بسمه تعالی

 
 
در مدح حضرت زینب (ع)

 

 

 

 

 

با شعشعه ی سپید امّید آمد
با راز شَه حسین (ع) جاوید آمد
از صبر شدید خویش , نور گشت زینب (ع)
چون تابش مَه , عارف توحید آمد

 

 

 

 

متخلص به :

بستان

 

 

مهرداد پورانیان
1404/07/13
15

تو ای قُمریِ خوش آواز
بِکُن با من دَمی پرواز

که تا سازِ دل خود را
کنم با نازِ تو من ساز

به چشمانت هزاران راز
به رفتارت هزاران ناز

به رخ داری چنان اِعجاز
که سازِ دل شد از آن ساز

به کرداری چنان طَنّاز
که دل گردد غزل پَرداز

زبانت نغمه پردازیست
از آواهای بس ممتاز

به حرفت لب کنی گر باز
شَوَد اَلحان خوش آغاز

چو بگشایی به رویم چشم
به جَنَّت رَه بگردد باز

زِ مِهرت در نگاهت شد
به من عشقت دِگر اِحراز

کنون مَه رویِ بی هَمتا
چنین حرفم کُنم اِبراز

به دور از غصِّهء پیکار
به دل بِیرَق زِ عشق اَفراز


به قلمِ🖋: پورِ مهر👇
         #مهردادپورانیان
زهرا روحی فر
1404/07/05
6

زنگ تاریخ

زنگ تاریخ چه پرشور و طنین انداز است
و در آن نام بزرگان جهان می آید
که بساط هنر خویش
چگونه و کجا گستردند
زنگ تاریخ حکایت ز زمانی دارد
که هنرمند در آن با هنر سرشارش
نه که بسیار زر و زیور و‌جامه
که فقط جایگهی بین مِهانی دارد
و  ز خود  بین بزرگان جهان
نیک نشانی دارد
زنگ تاریخ صدای نفس شاعر دلخسته و نیکو سخن است 
که پس از این همه سال
که تهی گشته ز قالب
شادم که میان کلمات شعرش
خوش نشسته، و سر و جان و زبانی دارد
زنگ تاریخ صدای بم تاریخ نگاری است
که گویا قلمش قاتل و جنگ افروز است
لیک با ثبت همه قائده ی جنگ
تو خواهی دانست
که غمش پرسوز است
زنگ تاریخ صدای پَی شاهنشاهي است
که به صد ناز نهد بر سر و جان و دل تاریخ قدم
که گمان می بردیم اژدهایی است
که سوزانده همه بوم و بر خویش
به دم
زنگ تاریخ گهی شیون مظلوم و ستمدیده زنانی است
که با پای برهنه
نفس از عشق بریده
به بغل کودک خوابیده به امید رهایی
به در و دشت گریزان شده اند
زنگ تاریخ همان ژرف نگاهی است
که از چشم وزیری دانا به همه جای وطن جاری گشت
زنگ تاریخ طنابِ دار
حسنک بوده که او را به بلندای زمان می آویخت
زنگ تاریخ همان دشنه ی سرباز مغول
به جگرگاه و دل عطار است
زنگ تاریخ زمانی است که شهنامه شده پادشه نامه ی اعصار و‌زمان
الحکایت که کلاس تاریخ
کوزه آب حکایت هایی است
که همه باید از آن نیک بنوشیم و بنوشانیمش
مهرداد پورانیان
1404/07/01
16

تا دست تو در دست و ز تو کام گرفتم
تشویشَ دلم رفت و من آرام گرفتم

تا موی شِکن در شِکَنت باد به هم ریخت
صد شعر و غزل از رُخَت الهام گرفتم

از چشمه ء عشقی و به من آب حیاتی
هر جرعه‌ات از *ساغرِ زَرفام گرفتم

از آمدنت دل شده منشورِ محبت
اکنون پسرِ مِهرِ زمان نام گرفتم

آیین وفا از من اگر رو به کمال است
نزدت به *تَلَمُّذ شدم احکام گرفتم

اکنون که وفاداریِ تو *وام گرفتم
پیشی ز رقیبان قََدِ صد گام گرفتم

زین خیل تهی دست کنون طعنه و تهمت
گه واضح و گه مبهم از*ایهام گرفتم

او که به *تَضَرُّع بکند حرف دلش فاش
از بغض و حسد؛ گاه به دشنام گرفتم

*زنجیر تَغافل زده‌ام بر سخن غیر
از همهمه بیزارم و سرسام گرفتم

آنها پیِ آبند؛ ولی رو به سرابند
وقتی تو ز من ؛ من ز تو الزام گرفتم

صیادِ دلم گشته‌ای بیزحمت دانه
صیدم که به اصرارِ خودم دام گرفتم

تو کعبهء عشقی به من و قِبلهء این دل
از بهر طوافت به دل *اِحرام گرفتم



         به قلمِ🖋: پورِ مهر👇
                          مهردادپورانیان



☑️توضیحات لازم و معانی کلماتِ نامأنوس👇
*ساغر زرفام : ۱_جام طلا ۲_جامی به رنگ طلا
مورد ۱(جام طلا) در افسانه‌ها و اساطیر جایگاه ویژه‌ای دارد. این جام اغلب به عنوان یک شیء مقدس یا نمادی از قدرت و ثروت در نظر گرفته می‌شود.
در برخی داستان‌ها، جام طلا به عنوان ظرفی برای نوشیدن از آب حیات استفاده می‌شود و به این ترتیب، هر دو موضوع با هم ترکیب می‌شوند.
و
مورد ۲ را میشه بعنوان کنایه از قلبی عاشق( دلی که رنگ عاشقی بخود گرفته)درنظر گرفت
هردو مورد روی شعر جواب میده دارای معنی مرتبط با بقیه اجزای شعر هستند

*وام گرفتن: مال خود کردن(معانی دیگری هم مثل قرض گرفتن داره که به شعر ما مرتبط نیست)

*ایهام: به گمان انداختن، دو به شک کردن کسی

تَضَرُّع(تَ ضَ ر رُع) : زاری کردن

*زنجیر تغافل: در لغت به معنای « نادیده‌گیری» یا «چشم‌پوشی» هست و در اصطلاح، به حالتی گفته میشه که فرد عمداً یا از روی عمد، مسائل یا رفتارهای ناخوشایند یا اشتباه دیگرانو نادیده می‌گیره و وانمود می‌کنه که متوجه آن‌ها

*تَلَمُّذ(تَ لَ م مُ ذ): شاگردی کردن، یادگیری از استاد یا معلم

*الزام گرفتن: قرار دادن شخص تحت یک تعهد یا مسئولیت، ایجاد یک تکلیف یا وظیفه برای کسی.(معانی دیگرم داره که به شعر ما مربوط نیست)

*احرام گرفتن: در اصطلاح فقهی و مناسک حج و عمره، به معنای آغاز اعمال حج و عمره با نیت و پوشیدن لباس احرام و گفتن تلبیه (لبیک) است.

تحلیل ساختاری و روایی نامه‌های شاهنامه فردوسی؛ از بلاغت آیینی تا پیشبرد حماسه ملی
این مقاله با بررسی ۱۸۶ نامه منظوم در شاهنامه فردوسی، ساختار ثابت، محتوای روایی و آیین نامه‌نگاری در ادبیات حماسی ایران را تحلیل می‌کند. نامه‌ها در شاهنامه نه‌تنها ابزار ارتباطی، بلکه عناصر کلیدی در شخصیت‌پردازی، تعلیق داستانی و انتقال جهان‌بینی ایرانی–اسلامی هستند. با تحلیل نمونه‌هایی چون نامهٔ ضحاک، زال، سام و سیاوش، مقاله نشان می‌دهد که چگونه این نامه‌ها روایت حماسه ملی را شکل می‌دهند و نظم اخلاقی اثر را بازتاب می‌کنند.زهرا روحی فر، محمدرضا گلی احمدگورابی

شاهنامه استانبول یا لاهیجان ، زهرا روحی فر

شاهنامه استانبول یا لاهیجان ، زهرا روحی فر
بررسی ساختاری، محتوایی و آیینی نامه‌های شاهنامه فردوسی

چکیده:

این پژوهش به بررسی جامع نامه‌های منظوم در شاهنامه حکیم فردوسی می‌پردازد. با استناد به بررسی‌های انجام‌شده از ۱۸۶ نامه در هشت جلد شاهنامه؛ این مقاله به تحلیل ساختار ثابت، محتوای روایی و کارکرد آیینی این نامه‌ها می‌پردازد. یافته‌ها نشان می‌دهد که نامه‌ها در شاهنامه تنها یک ابزار ارتباطی نیستند، بلکه پیش‌برندهٔ پیرنگ، آشکارکنندهٔ اندیشه و منش شخصیت‌ها و نیز بازتابندهٔ جهان‌بینی حاکم بر اثر هستند. ساختار ثابت نامه‌ها با «ستایش پروردگار» آغاز و با «خواهش از گیرنده» به پایان می‌رسد؛ الگویی که نقض آن (همچون نامهٔ افراسیاب) نشانهٔ ذات پلید فرستنده است. این مقاله با تحلیل نمونه‌های شاخصی چون نامهٔ ضحاک، نامه‌های زال و سام، و نامه‌های مرتبط با ماجرای سیاوش، نقش محوری این نامه‌ها را در پیشبرد حماسهٔ ملی ایران واکاوی می‌کند.

کلمات کلیدی: شاهنامه فردوسی، نامه‌های شاهنامه، سبک‌شناسی، روایت‌شناسی، آیین نامه‌نگاری، ادبیات حماسی.

مقدمه

شاهنامه فردوسی، به عنوان حماسه‌ای ملی، تنها مجموعه ای از نبردها و پهلوانی‌ها نیست، بلکه جامعه‌ای پیچیده با دیپلماسی، ارتباطات و آیین‌های خاص خود را به تصویر می‌کشد. یکی از اجزای کلیدی این ساختار، نامه‌ها هستند که به عنوان سندی ادبی–تاریخی، نقش بسزایی در پیشبرد ماجرای داستان ها، توسعهٔ شخصیت‌پردازی و انتقال ارزش‌های فرهنگی و دینی ایفا می‌کنند. این مقاله با هدف تحلیل سیستماتیک این نامه‌ها، به بررسی ساختار، محتوا و کارکرد آن‌ها می‌پردازد. پرسش اصلی این است که الگوی ثابت نامه‌نگاری در شاهنامه چیست و این الگو چگونه در خدمت اهداف روایی و ایدئولوژیک اثر قرار گرفته است؟

روش تحقیق

این پژوهش به روش توصیفی–تحلیلی و با رویکرد متن‌محور انجام شده است. جامعهٔ آماری تحقیق، کلیهٔ نامه‌های موجود در هشت جلد شاهنامه فردوسی است. داده‌ها به روش کتابخانه‌ای و با ابزار فیش‌برداری از متن اصلی گردآوری شده‌اند. روش تحلیل مبتنی بر «سبک‌شناسی» و «روایت‌شناسی» است که به ترتیب به بررسی ساختار زبانی و کارکرد روایی نامه‌ها می‌پردازد.

یافته‌ها و بحث

۱. آمار و توزیع نامه‌ها

بر اساس پژوهش‌های موجود، توزیع نامه‌ها در جلدهای شاهنامه به این شرح است:

- جلد اول: ۹ نامه

- جلد دوم: ۴ نامه

- جلد سوم: ۱۰ نامه (هفت نامه مربوط به سیاوش)

- جلد چهارم: ۱۲ نامه

- جلد پنجم: ۰ نامه

- جلد ششم: ۱۶ نامه

- جلد هفتم: ۴۱ نامه

- جلد هشتم: ۸۶ نامه

این آمار نشان‌دهندهٔ افزایش چشمگیر نامه‌ها در جلدهای پایانی (دوران تاریخی و پادشاهی خسروپرویز) است که نشان از پیچیدگی دیپلماتیک روابط در این بخش‌ها دارد.

۲. ساختار ثابت و آیین نامه‌نگاری

همان‌گونه که در متن اشاره شد، ساختار نامه‌ها از یک الگوی ثابت تبعیت می‌کند:

- آغاز: با «نام خدا» (آفریننده، خداوند خورشید و ماه، کیوان و هور).

- میانه: ستایش گیرنده‌نامه و بیان مفصل موضوع.

- پایان: درخواست یا فرمانی از گیرنده.

این آیین، نشان‌دهندهٔ جهان‌بینی اسلامی–ایرانی حاکم بر شاهنامه است که در آن مشروعیت سیاسی و اخلاقی با توکل به خداوند آغاز می‌شود. نقض این الگو، همچون نامهٔ افراسیاب به پشنگ که فاقد نام خداوند است، به عمد برای نشان دادن شرارت و «منحوس» بودن فرستنده به کار رفته است.

۳. کارکردهای روایی

نامه‌ها در شاهنامه چندین کارکرد اساسی دارند:

- پیشبرد قصه: مانند نامهٔ ضحاک که جرقه‌ای برای قیام کاوه می‌شود.

- افشای شخصیت: نامهٔ تند زال به سام، تمامی رنج‌های گذشته و عزم راسخ او را برای ازدواج با رودابه نشان می‌دهد.

- ایجاد تعلیق: نامه‌های دیپلماتیک بین پشنگ و کیقباد، مقدمه‌ای برای ماجرای آرش کمانگیر است.

- خلق صحنه‌های دراماتیک: پاره کردن نامهٔ ضحاک توسط کاوه، یکی از نمادین‌ترین صحنه‌های شاهنامه است.

۴. تحلیل نمونه‌های شاخص

- نامهٔ ضحاک: نماد پروپاگاندا و زورگویی است. فردوسی با اشاره به متن آن بدون نقل مستقیم، به هوشمندی، فضا را برای تخیل خواننده باز می‌گذارد.

- نامه‌های زال و سام: نشان‌دهندهٔ کشمکش نسل‌ها، احترام به پدر و در عین حال، استقلال نظر پهلوان است. این نامه‌ها سندی از بلاغت و فن خطابه در فرهنگ ایرانی محسوب می شوند.

- نامه‌های سیاوش: قلب تراژدی سیاوش را تشکیل می‌دهند. نامهٔ آخر او به افراسیاب که برای نزد او نرفتن، بهانه‌ای می‌آورد، نمونه‌ای از آیکونی یا تراژیک است؛ چرا که همین نامه بهانه‌ای به دست گرسیوز می‌دهد تا فتنه‌ای جدید بیافریند و به کشته شدن سیاوش بینجامد.

نتیجه‌گیری

نامه‌ها در شاهنامه، عناصری زینتی یا حاشیه‌ای نیستند؛ آن‌ها شریان‌های ارتباطی روایت حماسی هستند که ارزش‌های بنیادین، آیین‌های اجتماعی و بحران‌های سیاسی را انتقال می‌دهند. ساختار آیین‌مند نامه ها بازتاب‌ نظم اخلاقی حاکم بر جهان شاهنامه است، به طوری که حتی حذف عمدی بخشی از این ساختار (مانند نامهٔ افراسیاب) دارای معنای نمادین عمیقی است. مطالعهٔ این نامه‌ها نه تنها درک ما را از روایت شاهنامه عمق می‌بخشد، بلکه بینش ارزشمندی دربارهٔ دیپلماسی، ادب و نامه‌نگاری در فرهنگ ایران باستان ارائه می‌دهد.

منابع

- فردوسی، ابوالقاسم. (۱۳۹۹). شاهنامه. به کوشش جلال خالقی مطلق. تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی.

- سرامی، قدمعلی، از رنگ گل تا رنج خوار

_صحرایی، قاسم: حسنی جلبلیان، محمدرضا| پیران پور، آمبر رضا؛ متن پژوهی ادبی، زمستان ۱۳۹۰

- حسینی (فردوس)، سیدحسن. (۱۳۹۵). نامه‌های شاهنامه و تاثیر آن بر نامه‌های تاریخی ایران. مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی.

- اسلامی ندوشن، محمدعلی. (۱۳۷۶). زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه. تهران: شرکت سهامی انتشار

شاهنامه فردوسی
۱
۰
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/06/22
18


شعری موج‌حسی درباره‌ی ایستادگی زن در برابر سختی‌ها؛ نمادی از پایداری.

زن

در برابر صخره

ایستاد

باد

نامش را

فریاد زد

و باران

بر شانه‌اش

بارید

صخره

تکان نخورد

محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/06/22
8



شعری سپید موج‌حسی درباره‌ی مواجهه با خودِ ناآشنا؛ تجربه‌ی درونی از بیگانگی،

در آینه

کسی بود

که من نبودم

چشم‌ها

آشنا نبودند

و لب‌ها

حرف مرا

نمی‌زدند

من

از خودم

عبور کردم

مهرداد پورانیان
1404/06/21
13

💐🌾🍀🌼🌷🍃🌹🍃🌷🌼🍀
🍃🌺🍂                             
🌾☘                                             
🌷
درد؛ آن است:
دلت گیر کسی باشد و او
به رقیبان بِنَماید رخ
و
گیرد ز تو ؛ رو

به قلمِ🖋: پورِ مهر👇
         #مهردادپورانیان
        
🌷
🌾☘           
🍃🌺🍂
💐🌾🍀🌼🌷🍃🌹🌿🌼🌷🍀
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/06/20
4


شعر سپید«بادبادک قرمز»

بادبادک قرمز

از دستم

به آسمان گریخت

ابرها

راهش را

به سمت خورشید باز کردند

زمین

دست‌های مرا

خالی گذاشت

مهرداد پورانیان
1404/06/18
30



به جمعی ز مردم بدیدم کسی
که بود او به چون دُرّ‌ِ هر مجلسی

به کردار و گفتار؛ او: "مُطَّهَر"
رخش خنده رو و سخن چون گُهر

به اخلاق و خوی او بسی نرم و رام
تو گویی همه روزگارش به کام

ز پیری که اندر کنارم نشست
بپرسیدم او از چه اینگونه است؟

چنین رامِشی ،همچنین این قرار
چطور داده بر خود در این روزگار

چنین گفتم آن مرد آزموده کار
که وی بَرده بود و  بسی بود زار

به نزد بسی مردمان کار کرد
رخش زرد شد بسکه او دید درد

چو سردی و گرمی دوران چشید
به امیال خود خط بطلان کشید

اگر او به سختی همی کرد کار
بسی کرد اسرارِ دنیا شکار

به پیش حکیمان به فرمان که بود
به حلم، او بسی علم  ایشان ربود

چو بر علم و ایمان خود اوفزود
ز وابستگی اش به دنیا زدود

به عقلش و علمش بسی کار کرد
که برد آخر این بازیِ تخته نرد

چنان شد که از دانش و علم او
به هر محفلی ؛ جمع در  گفتگو

چو آن علم و حلمش بشد آشکار
به عزّت رسیدش و بس اعتبار

همان برده شد نزد هر انجمن
بسی معتبر، همچنین مُؤتَمن

ز روحش و عقلش شکست او حصار
شد آن حُسنِ دنیا به او انحصار

چو پایان رسید آن سخنهای مرد
دراندیشه ام شد که دنیا چه کرد

زغالی  شود  زیر  بار  فشار
به آن سنگ الماسِ پر اعتبار!

به قلمِ🖋: پورِ مهر👇
         مهردادپورانیان


☑️توضیحات لازم و معانی کلماتِ نامأنوس👇

موتَمِن(مُتَمِن)=امین، کسی که به او اطمینان میکنند
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/06/18
27


درختی در من

ریشه‌هایش را به سمت آسمان فرستاده

و برگ‌هایش را در خاک دفن کرده است.

پرنده‌ای که از دهانم پر می‌کشد

برمی‌گردد و در قفسِ استخوان‌هایم تخم می‌گذارد.

من،

در کوچه‌ای که نامش را فراموش کرده‌ام،

با سایه‌ام معامله می‌کنم:

یک مشت ستاره

در برابر بوسه‌ای که هرگز اتفاق نیفتاد.

آب،

از پله‌های معکوس بالا می‌رود

و ماه،

در جیب پیرمردی که خوابِ کودکی‌اش را می‌بیند،

گرد می‌شود.

اینجا،

هیچ‌کس نمی‌داند

که مرگ،

فقط تغییر زاویه‌ی دید است

وقتی که چشم‌هایت

را به سمت درون می‌چرخانی.

«تک‌همسُرا»

«ماه را در جیب پیرمردی دیدم که خواب کودکی‌اش را می‌دید.»

تعریف«تک‌همسُرا»

یک قطعه‌ ی کوتاه، مستقل، اما هم‌نوا با یک شعر یا اثر اصلی.

مثل یک بند، یک تصویر، یا یک جمله‌ی شاعرانه که با شعر اصلی هم‌حس است، ولی خودش هم می‌تواند به‌تنهایی بدرخشد»
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/06/14
17

شعر سپید «هندسه‌ی احساس»
شعر سپید «هندسه‌ی احساس» تجربه‌ای شاعرانه از خطوط موازی اندوه و شادی را روایت می‌کند. این شعر با تصویرسازی ذهنی، زبان نو و ساختار شکسته، مخاطب را به سفری درونی و چندلایه می‌برد.ازمحمدرضا گلی احمدگورابی

شعر سپید «هندسه‌ی احساس»ازمحمدرضا گلی احمدگورابی

شعر سپید «هندسه‌ی احساس»ازمحمدرضا گلی احمدگورابی
«هندسه احساس»

دو خط موازی

از چشم‌های تو آغاز شدند

یکی به سمت گریه،

یکی به سمت خنده‌ای که هرگز نرسید.

در ایستگاه بی‌نامی

قطارها

با واژه‌های بی‌صدا

از کنار هم عبور کردند

بی‌آن‌که به هم برسند.

من

در فاصله‌ی میان دو خط

به دنبال نقطه‌ای گم‌شده

در هندسه‌ی احساس

نقاشی می‌کردم:

یک لبخند ترک‌خورده

بر دیوار اندوه

با رنگ

خاطره‌ی کودکی

در خیابان

با سیبی گاز زده در دستانش ،

تک‌همسُرا :

کودک خم شد نه برای سیب برای بازگشت به لحظه‌ای

که هنوز اتفاق نیفتاده بود.

تعریف«تک‌همسُرا» :

یک قطعه‌ ی کوتاه، مستقل، اما هم‌نوا با یک شعر یا اثر اصلی.

مثل یک بند، یک تصویر، یا یک جمله‌ی شاعرانه که با شعر اصلی هم‌حس است، ولی خودش هم می‌تواند به‌تنهایی بدرخشد.

کودک خم شد نه برای سیب برای بازگشت به لحظه‌ای

که هنوز اتفاق نیفتاده بود.
مهرداد پورانیان
1404/06/14
22

💐🌾🍀🌼🌷🍃🌹🍃🌷🌼🍀
🍃🌺🍂                             
🌾☘                                             
🌷

ای که از داغ فراقت دل برآرَد آه سرد
هیچ دانی با من بیدل غم هجرت چه کرد؟

در میان لحظه‌های ناب و شاد دیگران
ناگهان بینم وجودم میشود اندوه و درد

         به قلمِ🖋: پورِ مهر👇
         #مهردادپورانیان

🌷
🌾☘           
🍃🌺🍂
💐🌾🍀🌼🌷🍃🌹🌿🌼🌷🍀

تحلیلی جامع از نقش زنان در شاهنامه فردوسی با رویکرد زبان‌شناسی و معناشناسی؛ بررسی شخصیت‌هایی چون تهمینه، گردآفرید، رودابه و سودابه و مقایسه تطبیقی با ایلیاد و ماهابهاراتا برای درک جایگاه فرهنگی و اجتماعی زنان در ادبیات حماسی. اززهرا روحی‌ فر

شاهنامه، شاهکار بی‌بدیل ادب فارسی، نه تنها گنجینه‌ای از داستان‌های حماسی و پهلوانی است، بلکه تصویری جامع از فرهنگ، اجتماع و انسانیت ایران کهن را به نمایش می‌گذارد. در میان این منظومه‌ی سترگ، شخصیت‌های زن جایگاهی ویژه دارند که اغلب فراتر از نقش‌های کلیشه‌ای زمانه‌ی خود عمل می‌کنند. آنان با زبان و کنش‌های خود، نه تنها در روایت داستانی بلکه در شکل‌دهی هویت فرهنگی و اجتماعی شاهنامه نقشی بی‌بدیل ایفا می‌کنند.

در این یادداشت، تلاش می‌کنیم پرده از لایه‌های عمیق‌تر این متون برداریم و نقش و اهمیت شخصیت‌های زن در شاهنامه را بازخوانی کنیم. تحلیل زبانی و معنایی گفتار و رفتار آنان، نه تنها ما را به درکی عمیق‌تر از قدرت و تاثیرگذاری زنان در این اثر می‌رساند، بلکه امکان می‌دهد تا بازتاب‌های فرهنگی و اجتماعی آن دوران را نیز بررسی نماییم.

این یادداشت به بررسی دقیق و جامع نقش‌ها، گفتارها و کنش‌های شخصیت‌های برجسته‌ی زن در شاهنامه، همچون تهمینه، گردآفرید، رودابه و سودابه می‌پردازد. همچنین، جایگاه اجتماعی و فرهنگی این شخصیت‌ها در مقایسه با دیگر متون حماسی مانند ایلیاد و ماهابهاراتا بررسی خواهد شد تا درکی تطبیقی از نقش زنان در حماسه‌های جهانی ارائه گردد.

فصل اول: مقدمه‌ای بر زبان‌شناسی و معناشناسی در ادبیات حماسی

بخش ۱: تعریف زبان‌شناسی و معناشناسی و اهمیت آن‌ها در تحلیل ادبیات

زبان‌شناسی، به‌عنوان علمی میان‌رشته‌ای، به مطالعه ساختار، عملکرد، و کاربرد زبان در ارتباطات انسانی می‌پردازد. این شاخه از علوم انسانی نه تنها ساختارهای دستوری و واژگانی را بررسی می‌کند، بلکه به تحلیل شیوه‌های تولید معنا در بافت‌های اجتماعی، فرهنگی، و تاریخی نیز می‌پردازد. به‌طور مشخص، زبان‌شناسی به ما این امکان را می‌دهد که زبان را به‌عنوان یک سامانه پویا و چندوجهی مشاهده کنیم که در تعامل با عوامل متعددی نظیر قدرت، جنسیت، و هویت شکل می‌گیرد.

در کنار آن، معناشناسی به‌عنوان زیرشاخه‌ای از زبان‌شناسی، به مطالعه معانی و روابط میان واژه‌ها، جملات، و متون می‌پردازد. این حوزه با تمرکز بر تحلیل معانی ظاهری و ضمنی، استعاره‌ها، نمادها، و ارتباطات معنایی، امکان درکی عمیق‌تر از پیچیدگی‌های معنایی متن را فراهم می‌کند. معناشناسی در تحلیل متون ادبی، ابزار مهمی برای درک لایه‌های مختلف معنا و بازشناسی پیام‌های مستتر در پس زبان نویسندگان و شاعران است.

در زمینه ادبیات، به‌ویژه متون حماسی، زبان‌شناسی و معناشناسی از جایگاه منحصربه‌فردی برخوردارند. ادبیات حماسی، همانند شاهنامه فردوسی، نه تنها گنجینه‌ای از روایت‌های تاریخی و پهلوانی است، بلکه آینه‌ای است که ارزش‌ها، باورها، و تعاملات فرهنگی جامعه‌ی آن دوران را منعکس می‌کند. زبان در این آثار، فراتر از وسیله‌ای برای روایت داستان، ابزاری برای انتقال قدرت، احساسات، و هویت فرهنگی است.

در این یادداشت ها، اهمیت زبان‌شناسی و معناشناسی در تحلیل متون حماسی مورد توجه قرار گرفته است. با استفاده از این ابزارها، می‌توان لایه‌های پنهان زبان و معانی موجود در شخصیت‌ها، گفتارها و کنش‌های آنان را کشف کرد. این روش نه تنها به درک عمیق‌تری از متن منجر می‌شود، بلکه نقش زبان در شکل‌دهی روایت‌ها، تبیین ارزش‌ها، و ارائه تصویری پیچیده‌تر از شخصیت‌های ادبی را آشکار می‌سازد.

این بخش، با رویکردی جامع و علمی، پایه‌های نظری و روش‌شناختی لازم برای تحلیل دقیق متون ادبی حماسی را فراهم و چارچوبی برای بخش های بعدی در این حوزه ارائه می‌دهد.

مهرداد پورانیان
1404/06/11
16



اگر خواهد بداند کس ز حالم
من آن مرغم که غم بشکسته بالم

به قلمِ🖋: پورِ مهر👇
         #مهردادپورانیان
مهرداد پورانیان
1404/06/11
22

خواهم بسرایم غزلی ناب در امشب
نقشی بزنم بر رُخِ مهتاب در امشب

بر خازن میخانهء هر دیر خرابات
جامی بزنم از مِیِ *دوشاب در امشب

این قلب زبان بستهء درگیر و گرفتار
بس لاله صفت گشته چه بیتاب در امشب

ای طائر فرخندهء بختم به کجایی؟
در یاد تو چشمم شده بیخواب در امشب

دل ماهی و صیاد تو هستی چو که اکنون
مِیلش شده اُفتد سَرِ قلّاب در امشب

وحشی صفت این دل؛ ز خودش بد شده بیخود
از داغ فراقت شده بیتاب در امشب

طوفان شده در قلبم و ذهنم شده گرداب
بیرون بکشم از دل گرداب در امشب

بینم که به نجوای دلم گوش گرفتی
خورشیدَکِ من بس زده آفتاب در امشب

ای جان به فدایت که رُخت را بنمودی
از آمدنت جان شده شاداب در امشب

آمال رقیب این شده بود: آنکه نیایی
امید دلش رفت چه بر آب در امشب

مِی خورده و میگفت که بد عهد و وفایی
شد باده به کامش خودِ خوناب در امشب

امشب ز وجودت ؛ وَ زِ *جودت چه شبی گشت
باید شود این خاطر خوش قاب در امشب

بر معبد رویت نگرم ،گو که چه بینم
درگاه نگاهت شده محراب در امشب

امشب شب عشق است و شبی هست مقدس
باید که بجا آورم آداب در امشب

ای فَرّ‌ِ مهان، مایهء جان،مرغ خوش الحان
من بردهء عشقم؛ وَ تو ارباب در امشب

دل طفل بد آموزِ تو شد از سرِ مهرت
این والهء دیوانه ؛تو دریاب در امشب

         به قلمِ🖋: پورِ مهر👇
         #مهردادپورانیان



☑️توضیحات لازم و معانی کلماتِ نامأنوس👇
*دوشاب:شیرهء انگور
*جود:بخشش