bg
اطلاعات کاربری جابر ترمک

تاریخ عضویت :
1391/12/14
جنسیت :
شهر :
کشور :
ایران
آخرین اشعار ارسالی
جابر ترمک
جابر ترمک
1395/04/30
384

مانده ام از هجوم چشمانت زیر رگبار بغض بارانی
قسمت من شده در این میدان سنگری از نگاه ویرانی

جنگ ما کشته اش فراوان است عاشق اما همیشه مغلوب است
توی این جنگ تن به تن گاهی هستم آواره ی بیابانی

رقّه ی چشمهای زیبایت توی چنگال داعش افتاده 
گرچه احساس داغ من دارد پشت سر قاسم سلیمانی

ارتفاعات خنده ی حلبت می کشم تا شعاع دیرالزور
می رمد از شکوه احساسم آهوان دلیر کوبانی

در دمشق نگاه تو گم شد قلب آواره ام ولی یک شب
می رسد شیربیشه ی بغضم با همه ببر های ایرانی
جابر ترمک

باغ دل را آخر دلدادگی ها ساختند
قاف را در معبر افتادگی ها ساختند
از غرور ساده ات چندیست باور کرده ام
اصل دنیا را به روی سادگی ها ساختند
ایستادن را به من این صخره ها آموختند
برج دل در عرصه ی آزادگی ها ساختند
کاخ عشق و معرفت را در نهاد عاشقان
ماهرویان با همه آمادگی ها ساختند
چشم تو سگ های هاری داشت با این یک دلیل
مردم اینجا دل از قلادگی ها ساختند
مسجد عشق تو را وقتی که در من ساختند
هر ستونش را به شکل سادگی ها ساختند
جابر ترمک

رشته های عشق ما از هر زمان محکم تر است 
عهد باران با زمین بعد از خزان محکم تر است
 
بر گسل ننشین سرانجام گسل آوارگی ست
بیستون یک عمر از صد آسمان محکم تر است
 
قصر عشقت را بنا کن در دلم ، این سایه بان 
در جهان عشق از هر سایه بان محکم تر است
 
شانه ها را تکیه گاهت می کنم  تا حس کنی
شانه  گاهی از زمین و از زمان محکم تر است 
 
حس زیبای غزل جریان عشق و زندگی ست
پنجه های عاشقی در شاعران محکم تر است 
 
صائبی کردم به بیت آخرم دل می دهم :
« ریشه نخل کهنسال از جوان محکم تر است»
جابر ترمک
جابر ترمک
1394/03/02
344

حال و هوای امشب باران مساعد است
حال من و شرایط مهمان مساعد است

همت کن از مسیر میان بُر بزن بیا
قشلاق هم برای تو جیران مساعد است

رقص قشنگ روسریت دست باد نیست
گل در نگاه سبز بیابان مساعد است

دارم به فصل چشم تو نزدیک میشوم
امسال با تو موسم آبان مساعد است

خرداد چشم من فوران می کند تو را
در ایل من بهانه فراوان مساعد است

زنهای ایل ، روبرویت صف کشیده اند
جیران زمان بستن پیمان مساعد است

طغرا نویس کوه و کمر کلک عشق را
جاری بکن که حال غزلخوان مساعد است

پروانه های روسری ات را گسیل کن
پرواز با عنایت طوفان مساعد است

دستی برای دلخوشی من تکان بده
امشب هوای ایل - بقرآن - مساعد است
جابر ترمک

جابر ترمک
1394/03/02
336

از حنجره ام شراب بر می خیزد
صد پرسش بی جواب بر می خیزد
هرکس به دل خرابه ام بنشیند
من مطمئنم خراب بر می خیزد
جابر ترمک

دلم همین که بگیرد سکوت من غزل است
جنون و مستی و راز هبوط من غزل است

اگر به مسجد چشمت نماز بگذارم
به وصف چشم سیاهت قنوت من غزل است

خدای من تویی ای شاه بیت خوبی ها
نقابدار رخ شاه توت من غزل است

از آن زمان که دلم را ربودی از سر شوق
همیشه نغمه ی ناز فلوت من غزل است

همیشه پشت غزلهای من دلم گیر است
دلم همین که بگیرد سکوت من غزل است
جابر ترمک

بگذار سر به سینه ی من تا ببارمت
با یک غزل به قلب خودم می فشارمت

ای نو نهال تشنه ی احساس ساده ام
بگذار تا به صحن نگاهم بکارمت

این واژه ها برای نگاه شما کم است
هرشب تو را به اشک غزل می نگارمت

ما بین ما اگرچه فقط بعد فاصله ست
اما همیشه در دل خود دوست دارمت

در پیش من فقط تو خداوند عالمی
در هر نماز جای خدا می گذارمت

صد آفرین به چشم غزل آفرین تو
جای نماز خود غزلی می گزارمت

دستم نمی رود بنویسم سفر بخیر
با این غزل فقط بخدا می سپارمت

جابر ترمک

بازهم قربانی یک خوشه گندم می شوم
تازگی دارم خوراک حرف مردم می شوم

سرنوشت جاده ی بن بست را حس می کنم
جاده در من گم شدو من در غزل گم می شوم

جای پاهای غزل در شهر باران بهتر است
من همان شعرم که در باران تجسم می شوم

نازبانوی غزلهای بظاهر ساده ام
من به هر لبخند تو غرق تبسم می شوم

شمس من پرواز را با من تبانی کرده است
موج بر می دارم از عرفان تلاطم می شوم

سهم من دریای طوفان خیز چشمان شماست
سالها دارم در این دریای غم گم می شوم
جابر ترمک

جابر ترمک
1394/02/25
281

هنوز دربدرم ای غزلسرای غریب
کجا روم که نباشد هوا هوای غریب

ببخش درد غریبی کلافه ام کرده
بگو که من چه کنم با تو ای خدای غریب

گناه پنجره ها نیست تار دیدن ماه
غبار درد نشسته به شیشه های غریب

به سمت چشم تو مد می شوم نگاهی کن
به این پرنده که می میرد از صدای غریب

نپرس حال مرا در سکوت می خوانم
ترانه ای که ببخشد به من غنای غریب

چقدر نم نم باران به عشق می ماند
شبی که تو بگذاری مرا به پای غریب

« همای گو مفکن سایه شرف هرگز»
عقاب رفته از این جا به ناکجای غریب
جابر ترمک

وقتی شکست آینه ها اشتباه نیست
باور کنید کشتن آدم گناه نیست

گاهی سکوت آینه محتاج غیرت است
خورشید در اسارت یک دم نگاه نیست

گل در تن شهامت این باغ خم شده است
آتش نیازمند دوتا فوت و آه نیست

دل در جهان نبند : عروسی که پیر شد
دیگر به چشم مرد غزل پا به ماه نیست

کفتار را چه حاجت رحم و مروت است
جنگل همیشه حاشیه اش غیر چاه نیست

مردم کتیبه های دلم را که خوانده اید :
قتل درخت سرو تناور مباح نیست

حالا که در بهار غزل خواب رفته اید
دیگر امید آینه ها انتباه نیست

ای دوست ؛ رد پای تو را هم دریده اند
دریا همیشه پنجره اش رو به ماه نیست

جابر ترمک

جابر ترمک
1394/02/25
231

بی قرار تو در این شهر پریشان شده است
پشت مژگان تو محکوم به زندان شده است

آه ..... پیغمبر من! معجزه ای لازم نیست
کشته ی عشق تو عمری است مسلمان شده است

حال من حال غریبی است که در نیمه ی راه
هدف حمله ی گرگان بیابان شده است

شمس من دربدر این همه مولانا نیست
او برای دل من وارد عرفان شده است

مانده ام در حسد کور برادرهایم
بعد من قحطی دل قسمت کنعان شده است

خوردن سیب فقط علت تبعیدم نیست
پشت این قصه گناهی است که کتمان شده است

قرنها می گذرد سیب که خوردم لبخند
سبب طرد من از روضه ی رضوان شده است

عشق انگیزه ی خوبی است که باور بکنی
لای موهای پریشان تو پنهان شده است

جابر ترمک

جابر ترمک
1394/02/14
240

شب فرو کش کند نگاهت را صبحگاهان غبار بنشیند
خنجر از پشت می کشی بیرون دوست پای قمار بنشیند

شرط می بندد و نمی بازد سمت من مثل باد می تازی
می کنی دل دوباره سرگردان تا مگر بر مدار بنشیند

ماه را می کشی کمی پائین مشتری جای ماه می کاری
تا مگر شعله زار اورانوس پشت نصف النهار بنشیند

سمت بتخانه می روی گاهی تا تبر متهم به کشتار است
پاک کن رد ضربه ابراهیم تا نهالت به بار بنشیند

آه ... ای سر سپرده ها روزی چاپلوسان شهر می میرند
زنده باد آنکه مرد  برخیزد مرده باد آنکه مار بنشیند
جابر ترمک

جابر ترمک
1394/02/14
228

پدرم از سفر که بر می گشت ، هیجـــــان را به خانه می آورد
با نگاهی که باز می خنـــــــدید ، آسمان را به خانه می آورد

من غزل می نوشتم از چشمش او به یک بیت ساده قانع بود
دلخوشی های من به یک لبخنــــد ضربان را به خانه می آورد

چشم من بود بر نگاه نسیم که پس از یک سکوت بغض آلود
پدرم طبق عادت هر روز ، میهمــــــــــــــان را به خانه می آورد

آه .... یادش بخیر وقتی که نفســــــم گرم می شد از حسرت
پدرم با تمام هستی خود سایــــــــــه بان را به خانه می آورد

مادرم می نشست کنــــــــــج اتاق به نگاهم چقدر زل می زد
پدرم از تمام فاصلـــــــــــــــــــه ها ، ناگهان را به خانه می آورد

غزلم نا تمام می ماند گــــــــــــــــــــــــــــــــــور بابای قافیه بابا
تو بخندی بهار خواهـــــــــــــــم شد ( این برای تو کافیه بابا؟؟)

جابر ترمک

جابر ترمک
1394/02/14
223

درست از وسط مرز عشق رد می شد
ستاره ای که به چشم شما رصد می شد

زمین و زهره و ناهید و تیر و اورانوس
یکی یکی بغل چشم هات رد می شد

عجب تناسب تصویر آسمان بخشی
قشنگ مثل نگاهت که شعله زد می شد

شبیه ماه که خورشید در تنش جاریست
و کهکشان جلو تو تمام قد می شد

میان این همه تصویر شاعرانه ی من
دلم مسیر نگاه تو را بلد می شد

جابر ترمک

جابر ترمک
1394/01/19
224

میخواهم از حــوالی پائیز بگذرم
از فصل های سرد و غـم انگیز بگذرم

میخواهم از سکوت همین کوچه های سرد
از پیش پای چشم تو لبریز بگذرم

منعم نکن که در گذر بادهای سرد
از دست هرزه های هوس خیز بگذرم

بگذار تا دوباره غزل سر دهم به شوق
از بلخ تا حوالی تبریز بگذرم

عرفان من همیشه پر از ذوق شمس نیست
مستم بکن که از غم هر چیز بگذرم

از شعرهای جابر ترمک کلافه اند
این نیز بگذرد خود من نیز بگذرم
جابر ترمک

جابر ترمک
1394/01/19
243

از دوست می گریزم و با دوست دشمنم
خنجر به قلب دشمن نا دوست می زنم

این روزها شکنجه ی هر کس که می شوم
خوناب دوست می چکد از زخمه ی تنم

پائیز فصل زرد درختان باغ نیست
فصل بهاربوده که مانده به گردنم

باید برید از همه ی شهر بعد از این
درمانده از کشیدن سیگار بهمنم

دست مرا گرفتی و اما چه حیف زود
آتش زدی به خنده ای در کوه خرمنم

گیرم که از کرانه ی این دوستی شبی
ته مانده های ریشه ی خشکیده برکنم

گندم بچین که قافیه را هم عوض کنیم
بگذار تا بهانه ی آدم عوض کنیم

دستی بکش به روی سر واژه های غم
آهسته تا هوای جهنم عوض کنیم

هرکس رسید فصل تو را خوشه چید و رفت
اصلن بیا که شعر مجسم عوض کنیم

وقتی تبر مدافع شعر است و شاعری
باید فضای جهل مصمم عوض کنیم

هرکس رسید در من و تو داوری نمود
فکرش نکن ؛ که قاضی مبهم عوض کنیم

وقتی بهار فصل غم انگیز زندگیست
جای بهار و ماه محرم عوض کنیم

با دشمن شکسته تبانی نمی کنیم
پس لازم است آینه کم کم عوض کنیم
جابر ترمک

جابر ترمک
1393/11/17
274

 

وقتی نگاهت لحظه ای آرام می ماند

دنیا به دست چشم هایت رام می ماند

اندیشه در اندیشه باران می شوی در شعر

تعبیر رویای تو در ابهام می ماند

خورشید را طی می کنی در اوج تنهایی

یک لکه ی ابری کنارت دام می ماند

بغضت شبیه عاشقی که متهم بوده

در انتظار لحظه ی اعدام می ماند

خیلی مشوش می شوی وقتی که ایمانت

مثل کبوتر گوشه ی هر بام می ماند

گیلاس و زردآلو نخواهی کاشت در قلبت

وقتی که در احساس تو بادام می ماند

پیغمبری هستی که اعجاز تو طوفان است

فرزند تو بعد از تو بد فرجام می ماند

با خشک سالی های پشت پرده می جنگی

گاهی تلاش عاشقان ناکام می ماند

فرمانده ای هستی که در ذوقت زمینگیری

وقتی به شعرت جغد خون آشام می ماند

هرچند میدانی که با شعر تو می جنگند

سالوس در آئینه هم بد نام می ماند

برگرد دنیای قفس دنیای خوبی نیست
از عشق در این جاده رد پای خوبی نیست

برگرد شب خیلی حرامی پشت سر دارد
این روزها آبستن فردای خوبی نیست

خیلی دلم تنگ است برگردی نمی فهمی
این کوچه ها یاد آور شبهای خوبی نیست

جا مانده ام هرچند از چشمهایت در غزل هایم
برگرد اینجا آسمان هم جای خوبی نیست

فکرش بکن من در خم دیوانگی گیرم
ساحل از امشب ساحل دریای خوبی نیست

مرد حسابی آدم از اول نمی دانست
درگیر احساسات یک حوای خوبی نیست

این روزها با کل غم های تو درگیرم
گرمای اینجا ظاهرن گرمای خوبی نیست

جابر ترمک
1393/11/16
227

 

هوای آمدنت را بهار می گیرم

به نو ر چشم شما اعتبار می گیرم

 

شکوفه های نگاهت چه ناز می رقصد

من از تو بوسه ی فصل انار می گیرم

 

دلم به دست تو افتاده مهربانی کن

که با تو از همه عالم کنار می گیرم

 

تو بیقرار منی من بدون تو هیچم

همیشه با نفس تو قرار می گیرم

 

به شوق خلوت با تو چو موج بی تابم

تو را در اوج غزل ها به کار می گیرم  

به نام خدای شعر
مقدمتن عرض کنم که از ابتدای حضورم در فضای مجازی تا مروز که حدود 7 سال می گذرد و از اوایل سال 88 تاکنون که عضو سایت شعر نو بوده ام همیشه سئوالات متنوعی در مورد غزل امروز در بین مخاطبان اشعار بوده است که شاید هنوز هم این نوع نگاه ها به نوع غزل امروز وجود داشته باشد .
به همین بهانه سه مقاله ی ارزشمند سه بزرگوار دکتر کاووس حسنلی تحت عنوان (چگونگی تاثیر پذیری غزل امروز از جریان های معاصر شعر )از سایت سارا شعر
( دکتر مهدی موسوی از مقاله جستاری در مورد غزل امروز ) از سایت ادبی وازنا
و مقاله ی ارزشمند استاد عباس تربن منتقد و صاحب نظر شعر امروز تحت عنوان ( نگاهی گذرا بر جریان غزل دهه ی هفتاد ) از سایت ادبی سارا شعر را که کاملن با هم ارتباط داشتند با هم تلفیق کردم و چکیده آنها را در اینجا به معرض دید دوستان قرار می دهم . شایسته است علاوه بر این متن شاعران عزیز هر سه مقاله را بطور جداگانه مطالعه نمایند تا مفهوم کامل غزل امروز و سیر تحول آن را دریابند
اینکه چقدر شعر امروز را و به تبع آن غزل امروز را می شناسیم مقوله ی مورد بحث من نیست . اگرچه خود دارای اهمیت زیادی است . هنوز کتاب موثق و معتمدی در باره ی این نوع از شعر امروز در دسترس نیست و به نظر من محققان می توانند این مطلب را سرلوحه ی یک اثر ارزشمند بعنوان یکی از منابع مورد نیاز در رشته های مربوط به دانش ادبی قرار دهند .
در مورد غزل امروز سخن بسیار زیاد تر از آن است که تصورش را می کردم از اساتید برجسته ی دانشگاه های کشور گرفته تا منتقدان و صاحب نظران عزیزی که حول و هوش این قضیه قلم فرسایی کرده اند .
نگارنده معتقد است که غزل معاصر دارای سه فصل زندگی متفاوت می باشد :
فصل اول غزل دوره بازگشت تا آواخر دوره مشروطه
فصل دوم از دوره ی مشروطه تا اواسط دهه ی هفتاد
و فصل سوم از اواسط دهه ی هفتاد تاکنون
مهمترین عنصر مشترک این سه فصل به عقیده ی من خلاقیت و نو آوری است که در هر دوره به تناسب اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی لزومن در غزل احساس می شد و در فصل سوم این مسئله بشدت اوج گرفت .
اگر بخواهم با دید انتقادی به این قضیه نگاه کنم فصل سوم زندگی جدید غزل پر بارترین و زنده ترین دوران تاریخ این قالب ارزنده ی ادبی بوده است . و آثاری خلق شده که در آینده بازتاب بسیار زیادی در مجموعه ی بدنه ادبی زبان پارسی خواهد داشت . اینجا بود که هضم کردم سخن ارزشمند استادم جناب دکتر ابوالحسن نجفی که دهه ی 90 دهه ی غزل را برشمرده اند .
نگارنده با توجه به زمینه ی تحصیلات و تجربیات خود طی سه دهه گذشته در ادبیات با تحلیلی که روی شعر در روزنامه های همشهری و سلام و شرق در سال 82 داشته شعر را ظهور آنی احساس شاعر از ضمیر ناخود آگاه او می داند . و با توجه به عدم استقبال چشم گیری که از جریانهای مختلف فکری در قالب کردن فکر به شعر در بین نسل جوان امروز و دیدگاه های اکابر بسیار بزرگ ادبیات از جمله دکتر زرین کوب و علامه دکتر شفیعی کدکنی و اکثریت قریب به اتفاق علمای امروز ادبیات شعر را زائیده ی احساس شاعر دانسته و اگر از شعری اندیشه ای برداشت می شود باورهای درونی و قلبی شاعر است که از احساس او سر چشمه می گیرد ، نه تفکر شاعر . زیرا تفکرات شاعر را باید در حوزه های مختلف غیر از شعر به بررسی نشست .
به همین منظور غزل معاصر را از دهه ی 50 به بعد و سیر تحول چشمگیر آن در دو بخش جداگانه مورد بررسی قرار می دهم
بخش اول :
منوچهر نیستانی با انتشار کتاب « دیروز خط فاصله» (۱۳۵۰) تحولی شکلی و محتوایی در غزل ایجاد کرد. در گرامی نامه «گوهران » نیز به نقش او در تحول غزل پرداخته شده و محمد علی بهمنی در مصاحبه های گوناگون « نیستانی » را آغازگر این شیوه نامیده است.(دیدار در متن یک شعر – مجموعه مقالات حسین منزوی)
حسین منزوی در سال ۱۳۵۰ مجموعه «حنجره زخمی تغزل » را به چاپ رساند دراین مجموعه، غزلهایی نظیر« دریای شور انگیز چشمانت… » هرچند بسیار کم تعداد ، خبر از تغییری عمده در غزل فارسی می دادند تغییری که شاید تجربه های «ایرج میرزا» و «عشقی » برای تلفیق زبان و دغدغه های نو با حفظ قالب وصنایع ادبی بدون غلتیدن در ورطه ژورنالیسم را می توانست به کمال برساند.
متأسفانه چاپ کتاب بعدی منزوی یعنی «از شوکران وشکر» سالها به تعویق افتاد و تنها در سال ۱۳۶۸ این مجموعه به چاپ رسید که شامل پاره ای ازآثار نئوکلاسیک موفق او نظیر« زنی که صاعقه سا آنک …»(۱۳۵۳) بود اما کتاب «عشق در حوالی فاجعه» که به فاصله نزدیکی از آن چاپ شد جدا از آنکه حاوی بخشی از بهترین آثار او بود به همراه مجموعه «ازکهربا وکافور» توانست چهره زنی را در غزل نئوکلاسیک تبیین کند که از معشوق درشعر گذشته ، فراتر رفته و دارای شخصیت پردازی وحرکت در طول وعرض روایت بود. این رویکرد بر یکی از جریانهای مهم غزل امروز(جریان اول) تاثیرات فراوانی را به صورت مستقیم یا غیرمستقیم گذاشت. مجموعه های بعدی منزوی تا زمان مرگش به هیچ عنوان قابل بحث و مقایسه با کارهای قبلی او نبود.
زبان منزوی هرچند امروزی ست اما صلابت خاصی دارد که ترکیب آن با محتوای عاشقانه غزلها پارادوکس دلچسبی را به دست می دهد اما جدا از این زبان امروزی ونگاه زمینی او به معشوق ، شعر منزوی همان دغدغه های انسان قرن هفتم را دارد! ابیات دارای استقلال معنی و در پی کشف وتکانه و از آن طرف استفاده بکر از قافیه و ردیف هستند. منزوی بیش از آنکه محتواگرا باشد به ایجاد زیبایی درسطح غزل فکر می کند البته قابل ذکر است که مهارت او نیز در شعرهای عاشقانه زمینی بسیار بیشتر است وهرجا به آن زن ملموس پرداخته قدرت بیشتری راازخود نشان داده است. درهرصورت منزوی تا پایان عمر نیز همان مسیر ابتدایی را ادامه داد وبه تجربه جدیدی در زمینه غزل دست نزد .
در کنار منزوی سیمین بهبهانی نیز نقش عمده ای در تغییر روند شعر کلاسیک ایفا نمود در مجموعه « رستاخیز»(۱۳۵۳) کم کم آثاری دیده شد که به نوعی بیانگر حرکت او به سمت غزل نئوکلاسیک بودند آثاری با دغدغه هایی تازه تر و زبانی روانتر! هرچند فخامت بی دلیل زبان بهبهانی درسالهای بعد نیز ادامه یافت و با آنکه به ترکیب وسازگاری با زبان امروز دست زد اما هیچگاه فخامت کلاسیک زبانش و استفاده از واژه های مهجور از بین نرفت و باعث شد بسیاری از تلاشهای وی برای نزدیکی به زبان امروزین شعر عقیم بماند! دو اثر بعدی بهبهانی « خطی زسرعت وآتش »(۱۳۶۰) و«دشت ارژن»(۱۳۶۲) جدا از غزلهای نئوکلاسیک، تجربه های جدید وزنی او را نیز نشان دادند. خود بهبهانی دراین باره می گوید:« دربسیاری از موارد بوده وهست که نخستین پاره از عاطفه وخیالی که در قالب جمله یا الفاظ کوتاه به ذهنم متبادر شده خود دارای نوعی وزن است که من حالا به خوبی وآسانی عادت کرده ام که همان وزن را درحال وهوای برانگیختنش دنبال کنم»
شعرهای او آنجا که از تصاویر ونشانه ها فاصله می گیرند به نوعی شعارزدگی دچار می شوند که شاید حضور او در فعالیتهای سیاسی وفرهنگی در این زمینه بی تأثیر نبوده است اما نکته ای که نمی توان از آن چشم پوشید فضای روایی حاکم بر اکثر آثار او و دیالوگهای بجایی است که توانسته شخصیت پردازی را در غزل به انجام برساند و صداهای گوناگون(هر چند تحت سلطه استبداد کلاسیک وروابط دودویی ارزش گذاری ها) در کنار هم بیاورد خود او در این باره می گوید :« غزل مرا می توان چند صدایی خواند از جهت اینکه کاراکتر واندیشه ها متعدد ، متنوع ومتشخص اند» این فضای روایی در کنار شعرهای تصویری او بعدها بر روی شاعران جوان تأثیر بسزایی داشت.
دهه 70 دهه ی جسورانه ی شاعران جوان در عرصه ی غزل بود غزل نو، غزل فرم، غزل پست مدرن.... اینها عناوینی است كه در آن سالها بر سر زبان ها افتاده بود و هنوز هم ادامه دارد این عناوین به درست یا غلط، به دسته ای از غزل های موجود اطلاق شده است. غزل، قالبی كه همچون دیگر قالب های كلاسیك همواره شائبه محدودیت و گریزناپذیری از چارچوبی از پیش مشخص و دست و پاگیر درباره اش وجود داشته، طی پانزده سال اخیر در معرض نوآوری و جسارت شاعران معدودی قرار گرفته كه با وجود مخالفت و جبهه گیری غزلسرایان نام آشنا، نهایتا موفق به پوست اندازی و یافتن چهره و هویتی متفاوت از قبل شده است. بی اینكه قصد ارزشگذاری داشته باشیم، باید قبول كنیم كه غزل امروز دیگر غزل دهه۶۰ نیست. منشا این تغییر را شاید بتوان به اوایل دهه۷۰ مربوط دانست ، زمانی كه شاعرانی جوان سعی كردند مجددا دست به تعریف این قالب در شعرهایشان بزنند و از هنجارهای معمول آن زمان، عدول ورزیدند. از برجسته ترین این شاعران شاید بتوان به محمد سعید میرزایی اشاره كرد. شاعری كه در سال 76 با چاپ مجموعه غزلی متفاوت درها برای بسته شدن آفریده شد موجی از تایید و مخالفت را در جامعه غزل برانگیخت. جز او نیز شاعرانی بودند كه گام هایی در نو كردن غزل برداشته باشند اما این گام ها معمولا منحصر به تك شعرها یا چند شعر معدود بود. طبیعی است كه با تولد نگاهی تازه به غزل، بسیاری از شاعران جوان به تقلید از شعرهای شاعران نوگرا، به سرودن در این قالب بپردازند. این تقلیدهای ناآگاهانه و محض، متاسفانه منجر به این شده كه شاعران جوان بیشتر به هنرنمایی و هماوردطلبی در این قالب بپردازند و هیچ گاه دست به كشف خود، حرف ها و قوه خلاقشان نزنند. اینكه چه شعرها پس از شعرهای احمد شهدادی و حسن صادقی پناه، به سارای معروف افسانه سبلان تقدیم شد و چه بسیار شعرها كه پس از شعر صدا زكالبد تن به در كشید مرا ی سید رضا محمدی سروده شد،از این دست تقلیدهای ناآگاهانه است. این مدگرایی را شاید بتوان از بزرگترین آفت های حركت های تازه دانست. چرا كه معمولا در حد تقلید صرف كه درغزل به شكلی جدی با آن مواجه هستیم باقی می ماند و مخاطبان این قالب، تنها با طیف وسیعی از شعرهای شبیه هم مواجه می شوند كه مدام مضامین، تصاویرو تعابیر مشابهی را تكرار می كنند.
زبان شعر مهمترین رکنی است که باید بدان توجه داشت :
برخی از شاعران اندكی معاصرند، برخی تقریباً معاصرند و برخی بسیار معاصرند. آنان كه در همه‌ی حوزه‌ها و عرصه‌ها آشنایی‌زدایی و نوآوری می‌كنند از دیگران معاصرترند.
آن دسته از شاعران معاصر كه خواسته‌اند در قالب‌های سنتی نوآوری كنند، هرگز همانند هم نیستند. برخی از آنان تنها در حد بیان مضامین و مفاهیم جدید نوگرایی كرده‌اند، و در حوزه‌های دیگر كاملاً سنتی مانده‌اند. برخی از آنان،‌ به تصویرسازی‌های تازه روی آورده‌اند و در حد آفرینش صورت‌های تازه‌ی خیال از شعر گذشته‌ فاصله گرفته‌اند. برخی دیگر با فاصله گرفتن از مفهوم‌های كلی و روی آوردن به عینیت‌های جهان پیرامون خود، كوشیده‌اند تا سروده‌هایشان چونان آینه‌ای روشن، تصویرهای زندگی امروز را بازتاب دهد. بیشتر این سروده‌ها بدون رخ‌داد حادثه‌ای در زبان پدید آمده‌اند. اما برخی دیگر از سروده‌های معاصر تنها همانندی كه با شعر گذشته دارند، در وزنِ عروضی آن‌هاست و بجز عنصر وزن، هیچ همسانی با شعر سنتی ندارند. در این مجال اندك فرصت پرداختن به همه‌ی این‌‌گونه‌ها و امكان بررسی جریان‌های موجود در قالب‌های سنتی شعر معاصر وجود ندارد. اما برای آشنایی اندك با این‌گونه از نوآوری‌ها‌،‌ برخی از آن‌ها را باز می‌نماییم.
شعر دوره‌ی مشروطه تنها در به كارگیری زبان مردمی و بیان مفاهیم تازه‌ای همچون آزادی، قانون، مجلس و با شعر گذشته‌ی خود تفاوت كرد. اما از آن‌جا كه گلویِ فریاد مردم شده بود، تپنده و انگیزنده بود. از دیدگاه ادبی ضعیف و از دیدگاه اجتماعی پویا و پُربار بود. این شعر بیش از این‌كه "شعورانگیز" باشد "شورانگیز" بود، اما نمی‌توانست سمت و سویی فرازمانی و فرامكانی بیابد. شعر این دوره تنها، وسیله‌ای برای بیان مضامین جدید اجتماعی شده بود. در هیچ دوره‌ای از دوره‌های شعر فارسی به شدت دوره‌ی مشروطه، زبان به ابزار و وسیله‌ی صِرف تبدیل نشده بود. در این دوره، مفاهیم انتزاعی و ذهنی پیشین و مضامینی چون مدح پادشاهان، وصف فصل‌ها و جای خود را به مضامینی عینی و اجتماعی داد.
رابطه‌ی جامعه و ادبیات، رابطه‌ای دوسویه است. همان گونه كه تحولات اجتماعی بر ادبیات تأثیر می‌گذارد، ادبیات نیز در روند تحولات اجتماعی می‌تواند نقشی بسزا داشته باشد. تأثیر این رابطه‌ی دوسویه در دوره‌ی مشروطه به خوبی هویداست. جریانات انقلاب مشروطه، زبان ادبی، بویژه شعر را از سلطه‌ی دربار و تكلفات ادبی ناشی از آن رهانید و با خروج شعر و نثر از انحصار خواص، موجب رواج آن ها در میان عامه‌ی مردم شد. این رهایی نیز به نوبه‌ی خود بر روند انقلاب مشروطه و پیروزی آن اثر گذاشت. ادبیات برای نخستین بار آینه‌ی انعكاس دردها و رنج‌های مردم به زبان آنان شد و این امر از سوی دیگر موجب نشر حقایق در میان مردم، بالا رفتن آگاهی سیاسی و در نتیجه ترغیب آنان به انقلاب شد.
بعد از آن كه شور و التهاب جریانات دوره‌ی مشروطه فرو نشست و شعر نیمایی در جامعه‌ی ادبی ایران راه باز كرد، در شیوه‌ی بیان و زبان بخشی از شعر سنتی نیز تغییراتی پدید آمد:
خانلری كه از خویشان نزدیك نیما بود، در دوره‌ی دوم زندگی خود روابط مناسبی با نیما و اندیشه‌های او نداشت، اما تا حدودی به نوعی تازگی و نوجویی و تحول ادبی اعتقاد داشت. او اوزان و بحور فارسی را آن قدر متعدد و فراوان می‌دانست كه لازم نمی‌دید،‌ شاعر برای گفتن هر نوع شعر، اوزان را بشكند و یا شعر آزاد بگوید
از شاعرانِ دیگری كه در این دوره، به برخی از نوگرایی‌ها، روی خوش نشان دادند، توللی است. فریدون توللی كه در آغاز شاعری از شیفتگانِ نیماست، آثار نیما را كه پس از افسانه سروده شده نمی‌پسندد، و آن را "كلاف سردرپیچ" و نوعی انحراف در شعر فارسی گمان می‌كند. توللی نوگرایی را در حدِ ساخت صور تازه‌ی خیال، زبانِ ساده‌ی امروزی و بیان احساسات فردی و شخصی می‌پذیرد. او در مقدمه‌ی نخستین مجموعه شعر خود (رها) كه در سال 1329 منتشر می‌شود، شیوه‌ی بیانی سنت گرایانِ دوره‌ی خود را محكوم می‌كند و با بیانی طنزآمیز می‌نویسد:
"برای كهن سرایان مقلد امروز، یك بسته شمع، چند بوته گل، چند شاخه عود، چند مثقال زعفران، چند سیر بادام، یك قرابه شراب، یك ظرف نقل، یك دسته سنبل، چند قبضه كمان، چند دانه لعل،‌ چند اصل سرو و سه چهار بلبل و پروانه كافی‌ست تا آن‌ها را با كلماتی از قبیل كنعان و مصر و خسرو و شیرین و یوسف و زلیخا در هم ریخته، پس از پركردن فواصل وسیع الفاظ با ساروج‌های ادبی "همی" و "همیدون" و "مرمرا" و استخدام عناصر اربعه و اصطلاحات شطرنج و احیاناً آوردن چند لغت مصدوم و عجیب الخلقه از قبیل "نوز"، "نك"، "هگرز" و "افرشته" كه به عقیده‌ی ایشان باعث استحكام كلام خواهد شد، چند منظومه ساخته و پرداخته تحویل شما دهند و شگفت این كه این گروه با افروختن صد "شمع" در یك چكامه نیز - كه گاه منظره‌ی شب هنگام زیارتگاهی مرادبخش بدان می‌بخشد - نخواهند توانست تابش دلپذیر یك شمع حافظ را در اشعار تقلیدی خویش منعكس نمایند."
خانلری، توللی، ابتهاج، مشفق كاشانی و شاعران دیگری كه در این دوره در قالب‌های سنتی شعر فارسی به نوآوری روی آورده بودند، بیش از همین مقدار، پیش نیامدند. شكل ذهنی غزل‌های اینان همانند غزل‌های سنتی بود و پیوند طولی ابیات این غزل‌ها همچنان ضعیف مانده بود. مضمون اشعار این شاعران اغلب در سوز و گدازها و آه و ناله‌های عاشقانه و رمانتیك باقی مانده بود و در برخی از این سروده‌ها هنوز صورت‌های كهنه‌ی برخی از واژگان به چشم می‌خورد: گهی به جای گاهی ، نگه به جای نگاه، اوفتادم به جای افتادم، اِستاده‌ای به جای ایستاده‌ای
تفاوت این سروده‌ها با سروده‌های كاملاً سنتی در شیوه‌ی ساده‌ی بیانی، نزدیك شدن به زبانِ مردم، صور تازه‌ی خیال و فرو نهادن برخی از سنت‌های كهنه‌ی ادبی بود. و شاعرانی همچون مهدی حمیدی، معینی كرمانشاهی و شهریار اشعاری سرودند كه كاملاً شخصی، فردگرا و جزیی‌نگر بود و این ویژگی‌ها از همان ویژگی‌هایی بود كه در شعر نیما و پیروان او برجسته شده بود.
محمدحسین شهریار، از شاعران صمیمی و ارجمند معاصر نیز در این دوره نامی بلند برآورده بود، اما با همه‌ی ارادتی كه به نیما پیدا كرد، كوشش‌های او برای نو شدنِ شعرش، چندان به كامیابی نرسید و در همان سطح شعر باقی ماند. ذهنیت شهریار یك ذهنیتِ سنتی بود و بیشترین نمودِ نوگرایی‌های او به استفاده از واژگان و تعبیرات عامیانه محدود ماند و سروده‌های او از نظر یكدستی و سلامت زبانی حتی به اشعار كسانی چون رهی معیری هم نمی‌رسد. اما یادآوری این نكته نیز ضروری به نظر می‌رسد كه نیما در پیوند با شهریار و شعرِ "هذیانِ دل" او گفته است: "شهریار، تنها شاعری است كه من در ایران دیدم. دیگران، كم و بیش، دست به وزن و قافیه دارند. از نظر آهنگ به دنبال شعر رفته‌اند و از نظر جور و سفت كردن بعضی حرف‌ها، كه قافیه‌ی شعر از آن جمله است. اما برای شهریار، همه چیزی علی‌حده است
منوچهر نیستانی، سیمین بهبهانی و حسین منزوی از دیگر شاعرانی هستند كه در ادامه‌ی نوگرایی‌های شاعران معاصر در قالب‌های سنتی، گاهی بیشتر از پیشینیان خود به نوآوری روی آوردند.
"منوچهر نیستانی از مبتكرترین غزل‌پردازان نئوكلاسیك زمانِ‌ خود است. در غزل‌های نو او تلاش فراگیر در مسیر رسیدن به فرم تازه‌ای در غزل و گسترش امكانات و ظرفیت‌های صوری و محتوایی این قالب چشم‌گیر است از ویژگی‌های بارز زبان نیستانی در دو مجموعه شعرش (دیروز، خط فاصله) و (دو با مانع) علاوه بر سكته‌های تعمدی، نوعی شكل نحوی متفاوت است كه در قالب عبارات و جملات معترضه (غالباً) بی‌فعل با كاركردهای تأكیدی، تفسیری و حضوری فراگیر دارد
.
بر همین اساس سعی می کنم خصوصیات برجسته ی غزل امروز را با ذکر نمونه هایی در این جا بر شمارم :
حال چنان‌چه بخواهیم به طور كلی برخی از گونه‌های نوآوری در انواع قالب‌های سنتی شعر معاصر را به كوتاهی بشماریم، موارد زیرگفتنی می‌نماید:
ـ فراموش كردن برخی از سنت‌های مرسوم ادبی گذشته، از قبیل تضمین، استقبال، ترصیع ردالصدر علی‌العجز و
ـ رها شدن از تنگنای صورت‌های كهنه‌ی خیال كه به گونه‌ای تكراری آزاردهنده شده بود و تركیب‌هایی چون موی میان، قد سرو، كمان ابرو و . . . از نمونه‌های آشكار آن است.
ـ بیرون آمدن از دایره‌ی بسته‌ی جهان‌نگری سنتی و رها شدن در اندیشه‌های آزاد.
ـ شریك كردن خواننده در كشف شاعرانه و خوانش شعر.
ـ بهره‌گیری از واژه‌های تازه (بومی، محاوره‌ای، اصطلاحی، خارجی و
ـ ساخت تركیب‌های نو.
ـ پرداختن به موضوعات روز و پدیده‌های تازه‌ی جهان معاصر.
ـ فاصله گرفتن از ذهنیت‌های قدیمی و نزدیك شدن به عینیت جهان پیرامون.
ـ به كارگیری وزن‌های تازه.
ـ روی آوردن به تصویرها و نمادهای جدید.
ـ تأثیرپذیری از برخی رفتارهای تازه و تصرفات زبانی در شعر آزاد.
ـ شكستن شیوه‌های نوشتاری در برخی از سروده‌ها،‌ تصرف در برخی از قالب‌های ثابت سنتی و آمیختن آن‌ها با هم.
ـ اجازه دادن به كاركرد جریان سیال ذهن.
ـ هنجارگریزی، نحوشكنی و حذف‌های مكرر در شعر.
ـ بهره‌گیری از امكانات بیانی هنرهای دیگر به ویژه سینما، تئاتر و
حال برخی از این ویژگی ها و مولفه ها را با ذکر نمونه هایی توضیح می دهم
نزدیکی به زبان مردم و ورود غزل با جایگاه مشخص بین مردم :
این ویژگی از طرق گوناگون در شعرها متبلور شده است. كلمات مورد استفاده، لحن، نحو جملات، قافیه، و ردیف ها و
... .
عبور کم کن از این کوچه ها که می ترسم
بسـازی از دل مـردم کلکسیونها را
گفتم: گناه کردم اگر عاشقت شدم...
گفتی تو هم چه ذهنیتی داري از گناه « نجمه زارع )
شرمنده‌ام كه همت آهو نداشتم
شصت و سه سال راه به اين سو نداشتم
اقرار می‌كنم كه من اين های و هوی گنگ
ها داشتم هميشه ولی هو نداشتم
« محمد علی بهمنی »
به زمین و زمان بدهكاریم
هم به این، هم به آن بدهكاریم
به رضا قهوه‌چى كه ریزد چاى
دو عدد استكان بدهكاریم
« عمران صلاحی »
اتفاقی كه در این چارچوب در غزل رخ داده تا آنجا كه منجر به كاستن از فخامت زبان در جهت توجه دقیق تر به زندگی انسان امروزی و مشكلات، دغدغه ها، غم ها و شادی های او می شود و منجر به برقراری ارتباطی موفق تر و ماناتر با مخاطب می گردد، اتفاق خوشایندی است، اما در بسیاری موارد، این ویژگی بیش از آنكه در جهت قوت شعر عمل كند، ضعف به همراه آورده است. ضعف تالیف، سرودن در اولین شكل به ذهن رسیده، عدم دقت در انتخاب كلمات و در نیافتن كنه كلمه، ورود بی حساب و كتاب و پرهرج و مرج كلمات و تعابیر عامیانه ومحاوره ای بدون توجه به بافت زبان، زبان سست و بی شكل كه فاقد هرگونه نشانی از شاعر خویش است و سهل انگاری در برطرف كردن ضعف های زبانی و دستوری به بهانه هنجارشكنی و عامیانگی و... همه و همه از ضعف هایی است كه در اثر افراط و تفریط و سهل انگاری در استفاده از زبان و كلمات امروزین رخ داده است.
استفاده از تصویرها و فضاهای جدید در غزل
در سروده‌ی زیر از اخوان‌ثالث، تنها تصویر تازه از طلوع آفتاب است كه به شعر تازگی داده است؛ اما تركیباتی چون: "آینه‌ی آه"، "زرّین دود" و واژه‌هایی چون "آفاق"، "پرّید"، "فلاخن" و "ردا" نشانه هایی روشنی از كهنگی‌های برجای مانده در زبان اخوان است:
یك بار دگــر ز خوشه‌ی سیگــار در آیـــنه آه و دود خــرمــن كرد
مشرق چـــیق طـــلایی خـود را برداشت به لب گذاشت روشن كرد
زریــــن دودی گـرفت عــالم را آفــــاق ردای روز بـــر تــن كرد
پـــرّید از آشـــیان پرستــو جلد كـــی سنگ پرنده در فلاخن كرد؟
الـــبرز كــلاه سرخ بر سر داشت بـــرداشت قـــبای زرد بر تن كرد
اخوان‌ثالث،‌ تو را ای كهن بوم و بر دوست دارم، ص 123
و در سروده‌ی زیر از محمدعلی بهمنی - از غزل سرایان نامدار امروز- علاوه بر تصویر تازه‌ای كه از نشستن ملخ‌های شك به برگ یقین حاصل شده، مضمون "زرد جویدن" و "سبزترینم" و "ابر كردن" نیز بر تازگی آن افزوده است. ضمناً تركیب‌ها و واژه‌هایی چون "زرین‌دود"، "ردا"، "فلاخن" و . . . كه در شعر اخوان بوی كهنگی می‌دادند، در این‌جا نیستند:
نشسته‌اند ملخ‌های شك به برگ یقینم ببین چــه زرد مــرا می‌جوند سبزترینم
ببین چــگونه مرا ابر كرد خاطره‌هایی كه در یـكایـكشان مــی‌شد آفتاب ببینم
شكستنی شده‌ام اعتـــراف می‌كنم اما ز جنس شیشه‌ی عمر توام مزن به زمینم
بهمنی، گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود، ص 135
در این سروده تصویر، مضمون و بیان تازه دیده می‌شود، اما هنوز برخی از همانندی‌های خود را با شعر گذشته حفظ كرده است و حضور عناصر زندگی امروز در آن دیده نمی‌شود.
در سروده‌ی زیر، به ویژه مضمون بیت سوم - كه به نیما اشاره دارد- فضای شعر را امروزی‌تر كرده است:
ناودان‌ها شرشر باران بـــی‌صبری‌ست آسمان بــی‌حوصله حجم هوا ابری‌ست
پشت شیشه می‌تپد پیشانی یك مـــرد در تب دردی كه مثل زندگی جبری‌ست
و سرانگشتی به روی شیشه‌های مـات بار دیگــر می‌نویسد: "خانه‌ام ابری‌ست"
امین‌پور، قیصر
اما در سروده‌ی زیر، حضور عناصر زندگی امروز، فضای شعر را نوتر كرده است:
شوق پرواز مجازی، بال‌های استعاری
خاطرات بایگانی، زندگی‌های اداری
سقف‌های سرد و سنگین، آسمان‌های اجاری
خنده‌های لب پریده، گریه‌های اختیاری
باد خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری
در ستون تسلیت‌ها، نامی از مـا یــادگـــاری خسته‌ام از آرزوها، آرزوهای شعاری
لحظه‌های كاغذی را روز و شب تكرار كردن
آفتاب زرد و غمگین، پله‌های روبه پایین
صندلی‌های خمیده، میزهای صف كشیده
عاقبت پروند‌ه‌ام را با غبار آرزوها
روی میز خالی من صفحـه‌ی بــاز حـــوادث
امین‌پور، قیصر، روزنامه اطلاعات، سوم اسفند، 1372، ص 11
پیوند عمودی غزل در شعر شاعران نوگرای دو دهه‌ی اخیر، بیشتر از طریق بیان روایی و داستانی ایجاد شده است؛ برای نمونه چنان‌چه مجموعه غزل "مردِ بی‌مورد" محمدسعید میرزایی را ورق بزنیم به كمتر غزلی بر می‌خوریم كه روایت داستانی در آن نباشد. از میان همه‌ی این سروده‌ها، تنها چند بیت از یك غزل را برای نمونه باز می‌نگریم:
قطار ریخت بـه شهـر و رسیـد دریـا، رود زنی پیاده شـد و رفـت: مـرد، غمگیـن بـود
نـگـاه كــرد، و لبـخـنــد زد: سـلام آقـا! و بـعـد، فـاصلــه‌ی سنگفـرش را پیمود ...
و مـرد، بـا چمدانـی پـر از ستـاره، صدف كـنـار پـنـجــره‌ی زن رسـیــد، ابــرآلــود
ـ سـلام، مـاه بـرای شمـا، صدف‌هـا هـم چـه خـوب بـود كـه می‌آمدید، با من، زود!
ـ نه من نمی‌آیم، چـون كه خوب می‌دانم، دوباره می‌كشدت سوی خویش، ماهِ حسود!
ولـی تـو بایـد ...، دریای مضطرب غریـد؛ و بعـد، زن را با دست‌هـای خویـش، ربـود
سپیده، یك زن و یك مرد، خفته بر ساحل زنـی كـه مثـل پـری بـود: مرد، عاشـق بود
میرزایی، محمدسعید، مردِ بی‌مورد، ص 94
همچنین زبانِ ویژه‌ی بهرامیان، در غزل زیر، مضمونی عاشقانه را كه عمری به درازای عمر آدمی دارد، با فاصله گرفتن از كلی‌گویی و ذهنیت‌گرایی، به شیوه‌ی روایی این‌گونه شیرین و تازه بازآفریده است:
در بین آن جماعت مغرور شب‌پرست
حالا درست پشت سر من نشسته است
این سومین ردیف نمازی خیالی است (؟)
الله‌اكبر و اَنا فی كل واد ... مست
الا هوالذی اخذ العهد فی الست
او فكر می‌كنیم در این پرده مانده است
آمد درست زیر شبستان گل نشست
یك تكه آفتاب نه یك تكه از بهشت...
این بیت مطلع غزلی عاشقانه است
گلدسته‌ی اذان و من و های های های
سبحان من یمیت و یحیی و لا اله
(یك پرده باز پشت همین بیت می‌كشیم)
با چشم‌های سرمه‌ای ... ان لااله ... مست
هر جا كه هست پرتو روی حبیب هست
آن شب مگر فرشته‌ای از آسمان نبست
مهرت‌همان‌شب ...اشهد ان... در دلم نشست
نم‌نم نما (نما) نماز تو در بغضِ من شكست
الا هوالذی اخذ العهد فی الست
سبحان رب هر چه دلم را ز من گسست
سبحان ربی الـ ... من و سارا دلش شكست
سبحان تا به‌كی من و او دست روی دست؟
تا اهدنا الـ ... سرای تو راهی نمانده است
افتادم از بهشت بر این ارتفاع پست
سارا سلام ... اشهد ان لا اله ... تو
دل می‌بری كه ... حی علی... های های های
بالا بلند! عقد تو را با لبان من
باران جل جل شب خرداد توی پارك
آن شب كبو...(كبو)... كبوتری از بامتان پرید
سبحان من یمیت و یحیی و لا اله
سبحان رب هر چه دلم را ز من برید
سبحان ربی الـ ... من و سارا ... بحمده
سبحان ربی الـ ... من و سارا به هم رسیـ ...
زخمم دوباره وا شد و ایاك نستعین
مغضوب این جماعت پُر های و هو شدم
* * * *
سارا گمانم آن طرف پرده مانده است
یك پرده باز بین من و او كشیده‌اند
بهرامیان، محمدحسین17
گونه‌های نوآوری
پیش‌تر از این گفته شد در سروده‌هایی كه امروزه در قالب‌های شعر گذشته‌ی فارسی پدید آمده‌اند از ساده‌ترین گونه‌های نوآوری كه به‌كارگیری واژه‌های تازه است تا پیچیده‌ترین آن‌ها كه شكستن نحو جمله‌هاست، دیده می شود و اینك نمونه‌هایی از این گونه‌ها را بازمی‌نگریم:
واژه‌ها
همان گونه كه واژه‌های گوناگون در شعر آزادِ امروز، اجازه‌ی ورود یافته‌اند، در بسیاری از قالب‌های سنتی نوگرای امروز، نیز همین حضور دیده می‌شود. در این گونه از سروده‌ها،‌ هیچ واژه‌ای، خود به خود، غیرشاعرانه نیست و هر واژه، اصطلاح یا تركیب می‌تواند، با تغییر جنسیت خود و ورود به شعر، به جنس شاعرانه تبدیل شود. این واژه‌ها از گونه‌های بومی، محلی و محاوره‌ای گرفته تا واژگان ادبی، اصطلاحی و خارجی را شامل می‌‌شوند.
نمونه‌ها:
- رگ‌های زمانه گویی ازگردش خون خالی‌ست
دل از تـپـش افــتـاده در ساعـت دیــواری
بهبهانی، سیمین، رستاخیز، ص 74
- سارا چه شادمان بـودی بـا بقچه‌های رنگینت
شال و حریر ابریشم كالای چین و ما چینت�
بهبهانی، سیمین، گهواره‌ی سبزافرا، ص 540
ـ سرد و تیره، بینی دلش خرده شیشه دارد گلش
وین سرشت بر باطلش بـا كه سازگـاری كنـد
بهبهانی، خطی ز سرعت و از آتش، ص 62
وز دنـگ دنگ ساعت دیــوار خستــه‌ام ـ بیــــزارم از خموشی تقویم روی میــز
بهمنی، محمد علی، گزینه شعر، ص 30
شـــهـر قتـــل هـــوش در پــای حشیش ـ شهــــر رهن آب و شهــــر پـول پیش
عزیزی، احمد، كفش‌های مكاشفه، ص 37
ـ خــطـر، رمـل، تــوفــان شـن ‌مــاسه‌هــا زمــیــن، مــین، كـمـیــن، رد قناسّه‌هــا
گــرا، مـنطـقــه، دوربــیــن، زاویـــه شهـیــــدان گــمـنــام دهــلاویــــــه
بـرافـراز رایــت كـــه گــاه تــك اسـت در این سینـه صـد مشـت نارنـجك اسـت
بیگی حبیب آبادی، پرویز، آن همیشه سبز، كنگره‌ی سرداران تهران، ص 15
ـ صد كلاغ و یك شاهین، رعد رعد خون یاسین
یـك فرشتـه بفرستیـد مـاه رفتـه روی میـن
قزوه، علی‌رضا، شقایق‌های اروند، ص 325
ـ ای درختان بی‌ثمر چونتان باد و چندتان باد را تكه تكه كرد، شاخه‌های بلندتان
آفت باغ‌های ماست زردی پوزخندتان نیش دارید مثل مار! بدتر از سیم خاردار
كاكایی، عبدالجبار، آوازهای واپسین، ص 42
و اینك یك غزل با واژه‌ها و اصطلاحات گوناگون در علوم پزشكی امروز:
من مرده‌‌ام نشان كه زمان ایستاده است
و قلب من كه از ضربان ایستاده است
مانیتور كنار جسد را نگاه كن
یك خط سبز از نوسان ایستاده است
چون لخته‌ای حقیر نشان غمی بزرگ
در پیچ و تاب یك شریان ایستاده است
من روی تخت نیست. من اینجاست زیر سقف
چیزی شبیه روح و روان ایستاده است
شاید هنوز من بشود زندگی كنم
روحم هنوز دل نگران ایستاده است
اورژانس كو؟ اتاق عمل كو؟ پزشك كو؟
لعنت به بخت من كه زبان ایستاده است
اصلاً نیامدند ببینند مرده‌‌ام
شوك الكتریكیشان ایستاده است
فریاد می‌زنم و به جایی نمی‌رسد
فریادهام توی دهان ایستاده است
اشك كسی به خاطر من درنیامده
جز این سِرُم كه چكه كنان ایستاده است
شاید برای زل زدنم گریه می‌كند
چون چشم‌هام در هیجان ایستاده است
ای وای دیر شد، بدنم سرد روی تخت
تا سردخانه یك دو خزان ایستاده است
آقای روح! رسمی شده دادگاهتان (وزن؟)
حالا نكیر و منكرتان ایستاده است
آقای روح! وقت خداحافظی رسید
دست جسد به جای تكان ایستاده است
مرگم به رنگ دفتر شعرم غریب بود
راوی قلم به دستِ رمان ایستاده است:
یك روز زاده شد و حدودی غزل سرود
یادش همیشه در دلمان ایستاده است
یك اتفاق ساده و معمولی است این
یك قلب خسته از ضربان ایستاده است
تركیب‌ها
یكی از شگردهای همیشگی شعر فارسی برای تشخص دادن به زبان، تركیب‌سازی بوده است.
پس از انقلاب اسلامی برخی از شاعرانِ سنت گرا بیشترِ تلاشِ خود را برای نوگرایی، بر تركیب سازی متمركز كردند و با آمیزش تازه‌ی برخی از واژه‌ها یا اضافه كردنِ واژه‌های تازه به هم‌دیگر، تركیب‌های تازه‌ای را در زبانِ شعر پدید آوردند؛ نصرالله مردانی یكی از برجسته‌ترین شاعران تركیب‌ساز است. كه در كتابِ "خون نامه‌ی خاك" او بسیاری از این تركیب‌ها را می‌توان بازیافت. برای نمونه - بدون این كه از میان سروده‌های او نمونه‌ای ویژه را برگزینیم. - تركیب‌های چند سطر اول نخستین سروده‌ی كتاب "خون نامه‌ی خاك" را بازمی‌نگریم:
روح خورشید در آیینه‌ی میعاد شكفت
غنچه‌ی بسته‌ی دل در دم میلاد شكفت
بر لب خشك زمان چشمه‌ی فریاد شكفت
تا در اندیشه‌ی ما شور تو افتاد شكفت
آفتابی شد و در ظلمت بی‌داد شكفت
نقش زخمی‌ست كه از تیشه‌ی فرهاد شكفت
نام نورانی تو در افق یاد شكفت
آب و آتش به هم آمیخت در آغاز حیات
سینه‌ی سرد زمین صاعقه‌ی عشق شكافت
باده‌ی سبز دعا در خم جوشنده‌ی دل
ریخت هر قطره‌ی خون تا ز گلوگاه فلق
بر لب كوه جنون خنده‌ی شیرین بهار
مردانی، نصرالله، خون نامه‌ی خاك، ص 1
مثنوی‌های احمد عزیزی نیز پر از این گونه تركیب‌هاست:
كــوچــزاد دیــگرستـان‌هــا مــنم ساكـــنِ آن سـوتــرستــان‌هـا مــنـــم
عزیزی، احمد، كفش‌های مكاشفه، ص 8
نقــره پــاشِ دشتِ خوابستان مـنــم آبـــشار آفــتــابــستـان مـــنــــم
همان، ص 143
برای تركیب‌های تازه در سروده‌های معاصر، مثال‌های فراوان وجود دارد كه برای پرهیز از درازی سخن، از یادكرد آن‌ها درمی‌گذریم؛ اما یادآوری این نكته بایسته می‌نماید كه اشتیاقِ شاعرانِ معاصر به تركیب‌های حس‌آمیزی شده و تركیب‌های پارادوكسی بسیار بیشتر از دوره‌های پیشین شده است. اگر بخواهیم تنها در سروده‌های احمد عزیزی، این تركیب‌ها را نشان بدهیم، كتابی فراهم خواهد آمد. برخی از تركیب‌های عزیزی از گونه‌ی تركیب‌های سبك هندی هستند.
تصرف زبانی
پیش از این - در بخش زبان- درباره‌ی انواع تصرفات زبانی در شعر آزاد امروز سخن گفتیم، در این جا تنها نمونه‌هایی از این تصرفات زبانی كه در قالب‌های سنتی شعر معاصر صورت پذیرفته نشان داده می‌شود:
بنویس قنداق نوزاد بر ریسمان تـاب می‌خـورد بــا روز با هفته با ماه بر بــام بی‌انتظاری
بنویس كز تن جدا بود آن ترد آن شاخه‌ی عاج بـا دستبندش طلایی، با ناخنانش نگـاری
بهبهانی، سیمین، خطی زسرعت و از آتش، ص 130
در مـن نشسته به نــرمی تخدیر سـبز بهاری تكـرار آبــی بـاران، تسلیــم زردِ قنــاری
بهبهانی، سیمین، مجموعه‌ی اشعار، ص 569
ای خالی شگفت صدف چون واژه‌گاه آه واسف تاوان زود باوری‌ام دیری شد كه با تو شد سپری
همان، ص 532
ای كـــبود شب وادی یــله در خون بــی‌تو خــفته در آغــل گرگان گـــله در خون بـی‌تو
معلم، علی18
تــو از سخــاوت سیـال بـــاغ مــی‌آیـی تــو از وسیــعِ گــلستــان داغ مــی‌آیــی
هراتی، سلمان19