bg
اطلاعات کاربری شیما رحمانی

تاریخ عضویت :
1404/05/12
جنسیت :
خانم
شهر :
کشور :
ایران
آخرین اشعار ارسالی
شیما رحمانی
شیما رحمانی
عشقِ حسود
1404/09/01
5

اگر صبور بوده اَم به گاه ، گاهِ رفتنَت
بدان عبور کرده اَم زِ بودنَت، زِ هستَنَت
دلِ من، آشیانه یِ پرنده هایِ فصل نیست
برو، نیا، که بعد از این، دلَم رضا به وصل نیست
✍ شیما رحمانی
۲۶/ اردیبهشت/ ۱۴۰۴
شیما رحمانی
کاش
1404/08/27
9

باران بهانه است،
ما می شود این تفرق؛
زِ تصدقِ چتر
✍ شیما رحمانی
۲۷/آبان/۱۴۰۴
شیما رحمانی
تو
1404/08/25
12

به نرگسِ تابنده اَش؛
گریزان شد،
همین که شب؛
رخِ سیمگونِ دلبر دید
✍ شیما رحمانی
۲۵/آبان/۱۴۰۴
شیما رحمانی
عشقِ حسود
1404/08/25
4

او که از عشق سَر دَر نمی آورد
همه احساسِ من به یغما برد
✍ شیما رحمانی
۱۷/امرداد/۱۴۰۲
شیما رحمانی
بابا
1404/08/24
8

حتم دارم؛ در آن دور
بی خبر بود فضا با تَنِ نور
و چو خورشید درخشید به مِهر
خنده ای کرد؛ سپهر
✍ شیما رحمانی
۲۴/آبان/۱۴۰۴

شیما رحمانی
عشقِ حسود
1404/08/23
20

صبح شد
گونه یِ من تَب دارد
آه

یادم آمد دَمِ صبح
خوابِ بوسه زِ لَبَت؛
ملتهب کرد تمامِ بَدَنَم.
✍شیما رحمانی
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
شیما رحمانی
کاش
1404/08/19
18

مرغِ بی بال و پَرَم
که قفس هم تنگَم
بی سبب نیست اگر؛
با دلِ خود در جنگَم.
✍ شیما رحمانی
۲۳ امرداد ۱۴۰۲
شیما رحمانی
کوچه در سوگ
1404/08/18
17

عبور کرده از نگاهِ منقلبَم؛
هجومِ خسته یِ اشک و
نِشَسته بر دیده
و در کشاکشِ این روزگارِ شریر
دلَم چو میوه یِ کالی؛
که عابری چیده!
✍شیما رحمانی(۱۸ آبان ۱۴۰۴)
شیما رحمانی
تو
1404/08/17
22

داده اَم دل را به دستَت؛
دشنه اَت پنهان نما
بی مروت؛
مفت نَبوَد،
قیمتِ دل؛
جانِ ما
✍ شیما رحمانی
۱۷ آبان ۱۴۰۴
شیما رحمانی
عشقِ حسود
1404/08/15
19

با نگاهَش شانه زد؛ مویِ غزل هایِ مَرا
لعنتی آمد که شورِ شعر؛ چشمَم تَر کند
✍ ۲۲ تیرماه ۱۴۰۲
شیما رحمانی
تو
1404/08/15
49

باز شب شد یادِ تو، من را صدا زد نازنین
باز آوایِ سکوت دَر زد به گوشم، پُر طنین
غم اگر چه تلخ اما؛ از تو باشد دلنشین
جانِ دل قدری بمان و در بَرِ این دل، نِشین

شیما رحمانی
عشقِ حسود
1404/08/14
28

تا نهادم سَر به رویِ شانه یِ عشقَش،
داد زد مادر؛
لنگِ ظهر شد،
برخیز دیگر!
✍ ۸ امرداد ۱۴۰۲
شیما رحمانی
کوچه در سوگ
1404/08/13
10

فصلِ بی واژه سرودن؛
فصلِ سردِ زندگی بود
آرزویِ با تو بودن؛
آخرش بیهودگی بود(سَر به سَر بیهودگی بود)
✍ ۲۷ تیرماه ۱۴۰۲
شیما رحمانی
عشقِ حسود
1404/08/12
11

بعدِ او، من با خودم هم دشمنَم
بوته یِ هر عشق را؛ از بَر کَنَم
عشقِ او؛ حالِ دلم بد کرده است
روزگارم را، مردد کرده است
قابِ عکسی از پریشان حالی اَم
از جنونِ عشق؛ دیگر خالی اَم
شیما رحمانی
تو
1404/08/11
11

رو به راه شد حالِ آینه؛ وقتی تو چشمِ تُ گُل کرد
تا که باز ترانه گفتی؛ کاغذ و خودکار، هُل کرد
اما؛
این پریشونی قشنگه، پایِ شعر بی تو می لنگه
قول بده با دل بمونی؛ سینه بی تو تنگِ تنگه
شیما رحمانی
کاش
1404/08/11
9

قلقلک داده تَنِ زخمیِ ابر را؛
دریا
ولی افسوس که ابر؛
خنده اش محبوس است.
شیما رحمانی
کاش
1404/08/10
9

نازِ باران را کشیدم؛
بلکه چشمَم تَر شود
بغضِ بی گریه علاجَش؛
آشتی با ابرهاست.
شیما رحمانی
تو
1404/08/09
11

مرا به خانه اَت بِبَر، مُسَکِن است جانِ تو
چو زورَقی شکسته اَم، به گوشه یِ کَرانِ تو
نَظَر به هر طَرَف کنم، فقط بُوَد نشانِ تو
ببین زِ بخلِ ابرها، کویر گشته جانِ من
ببار بر تَنَم که من، حریصَم از لبانِ تو
*******
مرا به خانه اَت بِبَر، که مَسکَن است جانِ تو
به هر طَرَف نَظَر کنم، فقط بُوَد نشانِ تو
ببین زِ بخلِ ابرها، کویر گشته جانِ من
کنون چو زورَقی شدم، به گوشه یِ کَرانِ تو
ببار بر تَنَم که من، حریصَم از لبانِ تو
شیما رحمانی
کوچه در سوگ
1404/08/08
7

آمدی؛
جانَم به قربانَت
ولی؛
آن قدررر دیر
که؛
آرزوهایَم تماما دود شد،
نابوددد شد.
شیما رحمانی
عشقِ حسود
1404/08/07
8

حادثه؛
لبخندِ مغرورِ تو بود
آن که؛
جانَم را گرفت و
پَس نداد