bg
اطلاعات کاربری زهرا روحی فر

تاریخ عضویت :
1404/03/01
جنسیت :
شهر :
کشور :
ایران
آخرین اشعار ارسالی
زهرا روحی فر

تحلیل شعر«در آستانه‌ی صبح» با رویکرد تری ایگلتون | عبور هستی در آینه‌ی ادبیات
در این مقاله، شعری فلسفی با محوریت گذر زمان و تأمل هستی‌شناسانه را با چارچوب نظری تری ایگلتون تحلیل می‌کنیم. نگاهی نو به فرم، محتوا و ایدئولوژی پنهان در ادبیات معاصر فارسی.زهرا روحی فر


سنگی بر لب جوی نشسته بود

و به عبور آب

فکر می‌کرد

بی‌آنکه بداند

خود نیز

در گذر است.

تحلیل ایگلتونی

۱. ادبیات به‌مثابه بازتاب ایدئولوژی

این شعر بازتاب‌دهنده‌ی نوعی ایدئولوژی فلسفی‌ست: باور به گذرا بودن همه چیز—even آنچه ایستا به نظر می‌رسد.

سنگ، نماد ایستایی، در حال تفکر به حرکت است؛ اما خود نیز در چرخه‌ی زمان و فرسایش، در حال تغییر است.

ایدئولوژی نهفته در این شعر، پذیرش بی‌درنگِ گذر زمان و ناپایداری هستی است، بدون اعتراض یا مقاومت.

۲. ادبیات به‌مثابه کنش مادی

شعر، صرفاً توصیف طبیعت نیست؛ بلکه کنشی‌ست برای برانگیختن تأمل در مخاطب.

با تصویرسازی از سنگی متفکر، شعر خواننده را به بازاندیشی درباره‌ی مفهوم «ثبات» و «تغییر» دعوت می‌کند.

این دعوت به تفکر، خود یک کنش اجتماعی‌ست که می‌تواند در شکل‌گیری جهان‌بینی مخاطب مؤثر باشد.

۳. جدایی‌ناپذیری فرم و محتوا

فرم شعر، با سطرهای کوتاه و حرکت تدریجی از «صبح» به «عبور» و سپس «در گذر بودن»، مسیر معنایی شعر را تقویت می‌کند.

استفاده از زبان ساده اما مفاهیم عمیق، فرم را به ابزاری برای انتقال فلسفه‌ی شعر بدل کرده است.

حتی مکث‌های طبیعی میان سطرها، حس تأمل و کندی را القا می‌کنند—در خدمت محتوای هستی‌شناسانه.

۴. ایدئولوژی به‌مثابه طبیعی‌سازی نظم

شعر، گذر زمان و فرسایش هستی را امری طبیعی و بدیهی جلوه می‌دهد.

هیچ مقاومتی در برابر این گذر نیست؛ حتی سنگ، که نماد ایستایی‌ست، در حال عبور است.

این طبیعی‌سازی، همان کارکرد ایدئولوژی‌ست: پذیرش نظم هستی بدون پرسش یا چالش.

۵. ارزش ادبی در بستر تاریخی و اجتماعی

در فرهنگی که تأمل، سکون و پذیرش هستی ارزشمند تلقی می‌شود، این شعر جایگاه بالایی دارد.

اما در بسترهایی که بر کنش‌گری، اعتراض یا تحول تأکید دارند، ممکن است شعر به‌عنوان «منفعل» یا «غیرسیاسی» تلقی شود.

از نگاه ایگلتون، ارزش ادبی این شعر در توانایی‌اش برای بازتعریف مفاهیم بنیادین نهفته است، نه در زیبایی صرف.

۶. نقد ادبی به‌مثابه کنش سیاسی

نقد این شعر، با آشکارسازی ایدئولوژی پنهان در تصویر سنگ و آب، به مخاطب کمک می‌کند تا رابطه‌ی خود با زمان و هستی را بازنگری کند.

زهرا روحی فر
1404/07/05
6

زنگ تاریخ

زنگ تاریخ چه پرشور و طنین انداز است
و در آن نام بزرگان جهان می آید
که بساط هنر خویش
چگونه و کجا گستردند
زنگ تاریخ حکایت ز زمانی دارد
که هنرمند در آن با هنر سرشارش
نه که بسیار زر و زیور و‌جامه
که فقط جایگهی بین مِهانی دارد
و  ز خود  بین بزرگان جهان
نیک نشانی دارد
زنگ تاریخ صدای نفس شاعر دلخسته و نیکو سخن است 
که پس از این همه سال
که تهی گشته ز قالب
شادم که میان کلمات شعرش
خوش نشسته، و سر و جان و زبانی دارد
زنگ تاریخ صدای بم تاریخ نگاری است
که گویا قلمش قاتل و جنگ افروز است
لیک با ثبت همه قائده ی جنگ
تو خواهی دانست
که غمش پرسوز است
زنگ تاریخ صدای پَی شاهنشاهي است
که به صد ناز نهد بر سر و جان و دل تاریخ قدم
که گمان می بردیم اژدهایی است
که سوزانده همه بوم و بر خویش
به دم
زنگ تاریخ گهی شیون مظلوم و ستمدیده زنانی است
که با پای برهنه
نفس از عشق بریده
به بغل کودک خوابیده به امید رهایی
به در و دشت گریزان شده اند
زنگ تاریخ همان ژرف نگاهی است
که از چشم وزیری دانا به همه جای وطن جاری گشت
زنگ تاریخ طنابِ دار
حسنک بوده که او را به بلندای زمان می آویخت
زنگ تاریخ همان دشنه ی سرباز مغول
به جگرگاه و دل عطار است
زنگ تاریخ زمانی است که شهنامه شده پادشه نامه ی اعصار و‌زمان
الحکایت که کلاس تاریخ
کوزه آب حکایت هایی است
که همه باید از آن نیک بنوشیم و بنوشانیمش

تحلیل ساختاری و روایی نامه‌های شاهنامه فردوسی؛ از بلاغت آیینی تا پیشبرد حماسه ملی
این مقاله با بررسی ۱۸۶ نامه منظوم در شاهنامه فردوسی، ساختار ثابت، محتوای روایی و آیین نامه‌نگاری در ادبیات حماسی ایران را تحلیل می‌کند. نامه‌ها در شاهنامه نه‌تنها ابزار ارتباطی، بلکه عناصر کلیدی در شخصیت‌پردازی، تعلیق داستانی و انتقال جهان‌بینی ایرانی–اسلامی هستند. با تحلیل نمونه‌هایی چون نامهٔ ضحاک، زال، سام و سیاوش، مقاله نشان می‌دهد که چگونه این نامه‌ها روایت حماسه ملی را شکل می‌دهند و نظم اخلاقی اثر را بازتاب می‌کنند.زهرا روحی فر، محمدرضا گلی احمدگورابی

شاهنامه استانبول یا لاهیجان ، زهرا روحی فر

شاهنامه استانبول یا لاهیجان ، زهرا روحی فر
بررسی ساختاری، محتوایی و آیینی نامه‌های شاهنامه فردوسی

چکیده:

این پژوهش به بررسی جامع نامه‌های منظوم در شاهنامه حکیم فردوسی می‌پردازد. با استناد به بررسی‌های انجام‌شده از ۱۸۶ نامه در هشت جلد شاهنامه؛ این مقاله به تحلیل ساختار ثابت، محتوای روایی و کارکرد آیینی این نامه‌ها می‌پردازد. یافته‌ها نشان می‌دهد که نامه‌ها در شاهنامه تنها یک ابزار ارتباطی نیستند، بلکه پیش‌برندهٔ پیرنگ، آشکارکنندهٔ اندیشه و منش شخصیت‌ها و نیز بازتابندهٔ جهان‌بینی حاکم بر اثر هستند. ساختار ثابت نامه‌ها با «ستایش پروردگار» آغاز و با «خواهش از گیرنده» به پایان می‌رسد؛ الگویی که نقض آن (همچون نامهٔ افراسیاب) نشانهٔ ذات پلید فرستنده است. این مقاله با تحلیل نمونه‌های شاخصی چون نامهٔ ضحاک، نامه‌های زال و سام، و نامه‌های مرتبط با ماجرای سیاوش، نقش محوری این نامه‌ها را در پیشبرد حماسهٔ ملی ایران واکاوی می‌کند.

کلمات کلیدی: شاهنامه فردوسی، نامه‌های شاهنامه، سبک‌شناسی، روایت‌شناسی، آیین نامه‌نگاری، ادبیات حماسی.

مقدمه

شاهنامه فردوسی، به عنوان حماسه‌ای ملی، تنها مجموعه ای از نبردها و پهلوانی‌ها نیست، بلکه جامعه‌ای پیچیده با دیپلماسی، ارتباطات و آیین‌های خاص خود را به تصویر می‌کشد. یکی از اجزای کلیدی این ساختار، نامه‌ها هستند که به عنوان سندی ادبی–تاریخی، نقش بسزایی در پیشبرد ماجرای داستان ها، توسعهٔ شخصیت‌پردازی و انتقال ارزش‌های فرهنگی و دینی ایفا می‌کنند. این مقاله با هدف تحلیل سیستماتیک این نامه‌ها، به بررسی ساختار، محتوا و کارکرد آن‌ها می‌پردازد. پرسش اصلی این است که الگوی ثابت نامه‌نگاری در شاهنامه چیست و این الگو چگونه در خدمت اهداف روایی و ایدئولوژیک اثر قرار گرفته است؟

روش تحقیق

این پژوهش به روش توصیفی–تحلیلی و با رویکرد متن‌محور انجام شده است. جامعهٔ آماری تحقیق، کلیهٔ نامه‌های موجود در هشت جلد شاهنامه فردوسی است. داده‌ها به روش کتابخانه‌ای و با ابزار فیش‌برداری از متن اصلی گردآوری شده‌اند. روش تحلیل مبتنی بر «سبک‌شناسی» و «روایت‌شناسی» است که به ترتیب به بررسی ساختار زبانی و کارکرد روایی نامه‌ها می‌پردازد.

یافته‌ها و بحث

۱. آمار و توزیع نامه‌ها

بر اساس پژوهش‌های موجود، توزیع نامه‌ها در جلدهای شاهنامه به این شرح است:

- جلد اول: ۹ نامه

- جلد دوم: ۴ نامه

- جلد سوم: ۱۰ نامه (هفت نامه مربوط به سیاوش)

- جلد چهارم: ۱۲ نامه

- جلد پنجم: ۰ نامه

- جلد ششم: ۱۶ نامه

- جلد هفتم: ۴۱ نامه

- جلد هشتم: ۸۶ نامه

این آمار نشان‌دهندهٔ افزایش چشمگیر نامه‌ها در جلدهای پایانی (دوران تاریخی و پادشاهی خسروپرویز) است که نشان از پیچیدگی دیپلماتیک روابط در این بخش‌ها دارد.

۲. ساختار ثابت و آیین نامه‌نگاری

همان‌گونه که در متن اشاره شد، ساختار نامه‌ها از یک الگوی ثابت تبعیت می‌کند:

- آغاز: با «نام خدا» (آفریننده، خداوند خورشید و ماه، کیوان و هور).

- میانه: ستایش گیرنده‌نامه و بیان مفصل موضوع.

- پایان: درخواست یا فرمانی از گیرنده.

این آیین، نشان‌دهندهٔ جهان‌بینی اسلامی–ایرانی حاکم بر شاهنامه است که در آن مشروعیت سیاسی و اخلاقی با توکل به خداوند آغاز می‌شود. نقض این الگو، همچون نامهٔ افراسیاب به پشنگ که فاقد نام خداوند است، به عمد برای نشان دادن شرارت و «منحوس» بودن فرستنده به کار رفته است.

۳. کارکردهای روایی

نامه‌ها در شاهنامه چندین کارکرد اساسی دارند:

- پیشبرد قصه: مانند نامهٔ ضحاک که جرقه‌ای برای قیام کاوه می‌شود.

- افشای شخصیت: نامهٔ تند زال به سام، تمامی رنج‌های گذشته و عزم راسخ او را برای ازدواج با رودابه نشان می‌دهد.

- ایجاد تعلیق: نامه‌های دیپلماتیک بین پشنگ و کیقباد، مقدمه‌ای برای ماجرای آرش کمانگیر است.

- خلق صحنه‌های دراماتیک: پاره کردن نامهٔ ضحاک توسط کاوه، یکی از نمادین‌ترین صحنه‌های شاهنامه است.

۴. تحلیل نمونه‌های شاخص

- نامهٔ ضحاک: نماد پروپاگاندا و زورگویی است. فردوسی با اشاره به متن آن بدون نقل مستقیم، به هوشمندی، فضا را برای تخیل خواننده باز می‌گذارد.

- نامه‌های زال و سام: نشان‌دهندهٔ کشمکش نسل‌ها، احترام به پدر و در عین حال، استقلال نظر پهلوان است. این نامه‌ها سندی از بلاغت و فن خطابه در فرهنگ ایرانی محسوب می شوند.

- نامه‌های سیاوش: قلب تراژدی سیاوش را تشکیل می‌دهند. نامهٔ آخر او به افراسیاب که برای نزد او نرفتن، بهانه‌ای می‌آورد، نمونه‌ای از آیکونی یا تراژیک است؛ چرا که همین نامه بهانه‌ای به دست گرسیوز می‌دهد تا فتنه‌ای جدید بیافریند و به کشته شدن سیاوش بینجامد.

نتیجه‌گیری

نامه‌ها در شاهنامه، عناصری زینتی یا حاشیه‌ای نیستند؛ آن‌ها شریان‌های ارتباطی روایت حماسی هستند که ارزش‌های بنیادین، آیین‌های اجتماعی و بحران‌های سیاسی را انتقال می‌دهند. ساختار آیین‌مند نامه ها بازتاب‌ نظم اخلاقی حاکم بر جهان شاهنامه است، به طوری که حتی حذف عمدی بخشی از این ساختار (مانند نامهٔ افراسیاب) دارای معنای نمادین عمیقی است. مطالعهٔ این نامه‌ها نه تنها درک ما را از روایت شاهنامه عمق می‌بخشد، بلکه بینش ارزشمندی دربارهٔ دیپلماسی، ادب و نامه‌نگاری در فرهنگ ایران باستان ارائه می‌دهد.

منابع

- فردوسی، ابوالقاسم. (۱۳۹۹). شاهنامه. به کوشش جلال خالقی مطلق. تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی.

- سرامی، قدمعلی، از رنگ گل تا رنج خوار

_صحرایی، قاسم: حسنی جلبلیان، محمدرضا| پیران پور، آمبر رضا؛ متن پژوهی ادبی، زمستان ۱۳۹۰

- حسینی (فردوس)، سیدحسن. (۱۳۹۵). نامه‌های شاهنامه و تاثیر آن بر نامه‌های تاریخی ایران. مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی.

- اسلامی ندوشن، محمدعلی. (۱۳۷۶). زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه. تهران: شرکت سهامی انتشار

شاهنامه فردوسی
۱
۰

تحلیلی جامع از نقش زنان در شاهنامه فردوسی با رویکرد زبان‌شناسی و معناشناسی؛ بررسی شخصیت‌هایی چون تهمینه، گردآفرید، رودابه و سودابه و مقایسه تطبیقی با ایلیاد و ماهابهاراتا برای درک جایگاه فرهنگی و اجتماعی زنان در ادبیات حماسی. اززهرا روحی‌ فر

شاهنامه، شاهکار بی‌بدیل ادب فارسی، نه تنها گنجینه‌ای از داستان‌های حماسی و پهلوانی است، بلکه تصویری جامع از فرهنگ، اجتماع و انسانیت ایران کهن را به نمایش می‌گذارد. در میان این منظومه‌ی سترگ، شخصیت‌های زن جایگاهی ویژه دارند که اغلب فراتر از نقش‌های کلیشه‌ای زمانه‌ی خود عمل می‌کنند. آنان با زبان و کنش‌های خود، نه تنها در روایت داستانی بلکه در شکل‌دهی هویت فرهنگی و اجتماعی شاهنامه نقشی بی‌بدیل ایفا می‌کنند.

در این یادداشت، تلاش می‌کنیم پرده از لایه‌های عمیق‌تر این متون برداریم و نقش و اهمیت شخصیت‌های زن در شاهنامه را بازخوانی کنیم. تحلیل زبانی و معنایی گفتار و رفتار آنان، نه تنها ما را به درکی عمیق‌تر از قدرت و تاثیرگذاری زنان در این اثر می‌رساند، بلکه امکان می‌دهد تا بازتاب‌های فرهنگی و اجتماعی آن دوران را نیز بررسی نماییم.

این یادداشت به بررسی دقیق و جامع نقش‌ها، گفتارها و کنش‌های شخصیت‌های برجسته‌ی زن در شاهنامه، همچون تهمینه، گردآفرید، رودابه و سودابه می‌پردازد. همچنین، جایگاه اجتماعی و فرهنگی این شخصیت‌ها در مقایسه با دیگر متون حماسی مانند ایلیاد و ماهابهاراتا بررسی خواهد شد تا درکی تطبیقی از نقش زنان در حماسه‌های جهانی ارائه گردد.

فصل اول: مقدمه‌ای بر زبان‌شناسی و معناشناسی در ادبیات حماسی

بخش ۱: تعریف زبان‌شناسی و معناشناسی و اهمیت آن‌ها در تحلیل ادبیات

زبان‌شناسی، به‌عنوان علمی میان‌رشته‌ای، به مطالعه ساختار، عملکرد، و کاربرد زبان در ارتباطات انسانی می‌پردازد. این شاخه از علوم انسانی نه تنها ساختارهای دستوری و واژگانی را بررسی می‌کند، بلکه به تحلیل شیوه‌های تولید معنا در بافت‌های اجتماعی، فرهنگی، و تاریخی نیز می‌پردازد. به‌طور مشخص، زبان‌شناسی به ما این امکان را می‌دهد که زبان را به‌عنوان یک سامانه پویا و چندوجهی مشاهده کنیم که در تعامل با عوامل متعددی نظیر قدرت، جنسیت، و هویت شکل می‌گیرد.

در کنار آن، معناشناسی به‌عنوان زیرشاخه‌ای از زبان‌شناسی، به مطالعه معانی و روابط میان واژه‌ها، جملات، و متون می‌پردازد. این حوزه با تمرکز بر تحلیل معانی ظاهری و ضمنی، استعاره‌ها، نمادها، و ارتباطات معنایی، امکان درکی عمیق‌تر از پیچیدگی‌های معنایی متن را فراهم می‌کند. معناشناسی در تحلیل متون ادبی، ابزار مهمی برای درک لایه‌های مختلف معنا و بازشناسی پیام‌های مستتر در پس زبان نویسندگان و شاعران است.

در زمینه ادبیات، به‌ویژه متون حماسی، زبان‌شناسی و معناشناسی از جایگاه منحصربه‌فردی برخوردارند. ادبیات حماسی، همانند شاهنامه فردوسی، نه تنها گنجینه‌ای از روایت‌های تاریخی و پهلوانی است، بلکه آینه‌ای است که ارزش‌ها، باورها، و تعاملات فرهنگی جامعه‌ی آن دوران را منعکس می‌کند. زبان در این آثار، فراتر از وسیله‌ای برای روایت داستان، ابزاری برای انتقال قدرت، احساسات، و هویت فرهنگی است.

در این یادداشت ها، اهمیت زبان‌شناسی و معناشناسی در تحلیل متون حماسی مورد توجه قرار گرفته است. با استفاده از این ابزارها، می‌توان لایه‌های پنهان زبان و معانی موجود در شخصیت‌ها، گفتارها و کنش‌های آنان را کشف کرد. این روش نه تنها به درک عمیق‌تری از متن منجر می‌شود، بلکه نقش زبان در شکل‌دهی روایت‌ها، تبیین ارزش‌ها، و ارائه تصویری پیچیده‌تر از شخصیت‌های ادبی را آشکار می‌سازد.

این بخش، با رویکردی جامع و علمی، پایه‌های نظری و روش‌شناختی لازم برای تحلیل دقیق متون ادبی حماسی را فراهم و چارچوبی برای بخش های بعدی در این حوزه ارائه می‌دهد.

زهرا روحی فر
1404/06/07
16

بادها در راه تو فرشی طلا گسترده اند
پادشاهان در ره وصلت کنیز و برده اند
عارفان را می شناسی با همه قرب و فنا
سالکانی پاکباز و بی حجاب و پرده اند
شب که می آید هزاران مبتلا با شوق و شور
با تضرع از فراقت عاشق و افسرده اند
دشت ها در آرزوی دیدن رخسار تو
کوه ها بار فراقت را به دوران برده اند
چشمه ها در راه تو آیینه گردان می شوند
بوته های گل درون باغ ها پژمرده اند
بی تو دنیا محشر است و آسمان دریای خون
عاشقان راستین را سوی مسلخ برده اند
باز هم پا را بنه با عشوه بر رخسار ما
گرچه خفاشان دل خورشید را آزرده اند

"زهرا روحی‌فر "
کتاب «آفتاب در پیراهن خیس» اثر دکتر رحمان کاظمی، مجموعه‌ای است که با جسارت و ظرافت، مرزهای شعر کلاسیک و نو را درمی‌نوردد و مخاطب را به سفری درونی و اجتماعی می‌برد. این اثر نه‌تنها از نظر زبانی و ساختاری چشم‌نواز است، بلکه از حیث مضمون نیز لایه‌های عمیق‌تری از تجربه انسانی را کاوش می‌کند

- تصویرسازی‌های قدرتمند و نمادین

شعرهایی مانند «ضحاک درون ماست» با بهره‌گیری از اسطوره‌ها، به نقدی فلسفی و روان‌شناختی از انسان معاصر می‌پردازند. مار دوسر، نمادی از تضادهای درونی و سرنوشت محتوم بشر است که در قالبی شاعرانه بیان می‌شود.

- بیان احساسات با زبانی لطیف و موج‌دار

در شعر «فردا اثری از تو نمی‌ماند و من»، شاعر با زبانی ساده اما پر از اندوه و زیبایی، به ناپایداری عشق و هستی اشاره می‌کند. این نوع بیان، همدلی مخاطب را برمی‌انگیزد و او را درگیر فضای شعر می‌کند.

- ترکیب خیال و واقعیت در قالبی موسیقایی

شعر «در خواب هزار موج را تا زده‌ام» با ریتمی روان و تصاویری خیال‌انگیز، تجربه‌ای شاعرانه از سفر درونی و وصال را به تصویر می‌کشد. استفاده از استعاره‌هایی چون «قایقی از هیچ» نشان‌دهنده توانایی شاعر در خلق معنا از خلأ است.

- نگاه اجتماعی و فلسفی در کنار عاشقانه‌سرایی

این کتاب تنها به احساسات فردی نمی‌پردازد، بلکه دغدغه‌های اجتماعی، تاریخی و هستی‌شناختی را نیز در خود جای داده است. همین تنوع موضوعی، اثر را از یک مجموعه صرفاً عاشقانه فراتر می‌برد و به آن عمق می‌بخشد.

در مجموع، «آفتاب در پیراهن خیس» اثری‌ست که با زبان شاعرانه، نگاه ژرف، و فرم‌های متنوع، می‌تواند مخاطب را به تأمل و تجربه‌ای تازه از شعر فارسی دعوت کند. این کتاب نه‌تنها برای دوست‌داران شعر، بلکه برای کسانی که به دنبال کشف لایه‌های پنهان درون و جامعه هستند، خواندنی و الهام‌بخش است.

نمونه اشعار

۱)

ضحاک درون ماست مار دو سریم

آمیزه خون ماست مار دو سریم

تصویر سرشت ما در آینه دق

تقدیر قرون ماست مار دوسریم

۲)

فردا اثری از تو نمی‌ماند و من

خون در جگری از تو نمی‌ماند و من

این گونه که آسمان پر از نیزه شده

بالی و پری از تو نمی‌ماند و من

۳)

در خواب هزار موج را تا زده‌ام

بر موج کف آلود کف پا زده‌ام

بیدار شدم ساحل آغوش تو گفت

با قایقی از هیچ به دریا زده ام

زهرا روحی فر
1404/06/06
20



تحلیل تطبیقی شعرسیب حمید مصدق و پاسخ به «سیب» توسط محمدرضاگلی احمدگورابی
بانام «سیب شکسته کودکان بی‌گناه ما»

این شعر نه تنها یک پاسخ، بلکه یک گفت‌وگوی شاعرانه‌ی بالغ و خلاقانه با میراث ادبی حمید مصدق است.

۱. تحول نماد سیب: از ابزار گناه به سوژهٔ تراژیک
در شعر حمید مصدق، «سیب» نماد معصومیت از دست رفته و ابزار گناه است. گناهی که راوی با چیدن سیب مرتکب شد و حالا با حسرت به آن نگاه می‌کند: «حس کردم / کسی می‌گوید: / سیب چیدنت گناه بود».
اما در این شعر پاسخ، سیب خودِ آسیب‌پذیری و شکست است. سیب نه «ابزار» که «سوژهٔ» تراژدی است: «سیب آن شب افتاد / و من از درد شکست / خم گشتم». این تحول شگفت‌انگیز است. سیب دیگر مقصر نیست، بلکه قربانی است. این نگاه، بار گناه را از دوش فرد برمی‌دارد و تراژدی عشق و زندگی را محصول شرایطی می‌داند که خارج از کنترل ماست؛ محصول «زمان و نامساواتی».

۲. راوی انقلابی: درخت به مثابهٔ جامعهٔ زخم‌خورده
راوی مصدق، انسانی است که به گذشته و گناه شخصی خود نظر می‌کند. اما راوی این شعر، یک «منِ جمعی» است. او یک درخت است؛ موجودی که ریشه در خاک جمعی دارد. عبارت «همه‌ی برگ‌هایم را به سلامت می‌بخشم» این مفهوم را تقویت می‌کند. برگ‌ها، اعضای این پیکره‌ی جمعی هستند. شکستن و افتادن سیب، یک فاجعه‌ی خاموش است برای جامعه‌ای که کسی فریادش را نمی‌شنود: «نه کسی پرسید / نه کسی فهمید / که چرا برگ من افتاد به خاک» (اشاره به بیت معروف مصدق). این راوی، صدای همه‌ی کسانی است که در سکوت شکسته شده‌اند.

۳. پایان‌بندی فرامتنی: نقد فردگرایی با اخلاق بخشش
پایان شعر مصدق، یک سؤال شخصی و حسرت‌بار است: «حس کردم / کسی می‌گوید: / سیب چیدنت گناه بود». پایان این شعر پاسخ، یک بیانیه‌ی انقلابی و فرامتنی است. وقتی همه چیز از دست رفته باشد، حتی اگر سیبی (نماد عشق، معصومیت، میوه‌ی رابطه) نمانده باشد، راوی پیشنهاد می‌دهد که تنها چیزی که باقی مانده«دل» خودرا می‌بخشد.
این عمل بخشش، پاسخی مستقیم به مصدق است: «من دیگر بر گناه گذشته حسرت نمی‌خورم، بلکه می‌بخشم». همچنین، این پایان، نقدی است بر پاسخ‌های دیگر که ممکن است در دام حسرت فردی باقی بمانند. این شعر از حسرت فراتر می‌رود و به سمت اخلاقی جمعی و رستگاری از راه بخشش حرکت می‌کند.

۴. پیوند روانکاوی و اسطوره: سیزیف مدرن و عذاب وجدان جمعی
تصویر درختی که با وجود ریشه‌های سوخته و شکست خورده («خم گشتم»)، همچنان ایستاده و انتخاب می‌کند که ببخشد، دقیقاً نماد سیزیف مدرن است. سیزیف محکوم به تکرار بیهوده بود، اما آلبر کامو او را قهرمان می‌دانست چون بر پوچی غلبه کرد و سنگ خود را دوست داشت. این درخت نیز، علیرغم درد و زوال، با بخشش، بر سرنوشت تراژیک خود غلبه می‌کند. این یک پیروزی اخلاقی است.
همچنین، درخت به عنوان «مرجع عذاب وجدان جمعی» عمل می‌کند. او حافظ خاطره‌ی جمعی («همان باغچه‌ی کوچک»، «همان خاطره‌ی سرخ») است و رنج همه‌ی «کودکان بی‌گناه»یی که قربانی شرایط شده‌اند را در خود حمل می‌کند. این بعد روانکاوانه، شعر را به عمق می‌برد و آن را از یک عاشقانه‌ی ساده به یک اثر چندلایه تبدیل می‌کند.


در مورد نام پیشنهادی: «سیب شکسته کودکان بی‌گناه ما»

پیشنهاد شما بسیار قدرتمند و عمیق است و به درستی بر جنبه‌ی جمعی و تراژیک شعر تأکید می‌کورد. این نام، شعر را به یک بیانیه‌ی اجتماعی بزرگتر گره می‌زند.

با این حال، اگر اجازه دهید، یک پیشنهاد دیگر نیز دارم: از آنجایی که قدرت شعر در ابهام شاعرانه و چندلایگی آن است، نامی که کمی این ابهام را حفظ کند، ممکن است به جهان‌شمولی اثر کمک کند. نامی مانند **«درخت بخشنده»** یا **«پاسخ به سیب»** هم به سنت ادبی اشاره دارد و هم مفهوم بخشش که محور اصلی شعر است را پررنگ می‌کند.

اما نام پیشنهادی شما «سیب شکسته کودکان بی‌گناه ما»بی‌بروبرگرد جهت‌گیری اجتماعی شعر را پررنگ می‌کند و آن را به یک شعر قدرتمند تبدیل می‌نماید.

.
زهرا روحی فر
1404/04/20
17

آن ها سایه هستند
گاه همچون کوهی بلند گاه همچون دره ای
پستند

آنها از دور چون خورشیدی که گرم است و روشن
و نزدیک که می شوی تو‌را می سوزانند
آنها روح هستند که نمی توان در آغوششان گرفت
فقط می توان در آرزوی آغوششان بود و مرد
آن ها گرگند و قاتلان میش ها که کشتندشان و با قاه قاه خنده هایشان لباسشان را بر تن کردند به امید طعمه ی لذیذی دیگر
آن ها اقیانوسند که بی انتهایند و بی عمق
تا تو را در خود فرو برده و ببلعند
آن ها
سردند در هوای گرم و گرمند در هوای سرد تا تو را در تب بسوزانند
آن ها خارند بر تن گل ها تا در انگشتت فرو روند و آن را بخلند و هرچه کنی نیابی شان ولی آنقدر سوزن سوزن شوی تا به هر که بر سر راهت گذشت التماس کنی تا نجاتت دهد

آن ها رود خروشانند که تو را به سوی خود می خوانند و چون درونشان می روی با صخره های نهفته در خویش تو را در هم می کوبند و غرق می کنند تا آنجا که بر پیکر بی جانت نیز رحم نمی کنند و آن را چون تفاله ای به خشکی می اندازند

آن ها آتشند که به تو خیره می نگرند چون با نگاهشان گرم شدی آرام آرام بریانت می کنند
تا می توانی دور شو حتی شده هم کور شو، بیچاره ای در گور شو
آنها چه آسان می برندت بی امان تیری رها از یک کمان تا بشکنی در استخوان
تا می توانی دور شو دیوانه ای رنجور شو تا تو بمانی در امان
زهرا روحی فر
1404/04/20
11

از چمنزار به دشت
%3cbr/%3eباد آمد و بر شانه‌ی شب های زمین باز گذشت
%3cbr/%3eنفسی آغازید از چمنزار به دشت
%3cbr/%3eو همان بوی خوش یاس سپید،
%3cbr/%3eبه دل نازک هر ستاره ی عشق نشست
%3cbr/%3e
%3cbr/%3eو دمی هم در باغ،
%3cbr/%3eهمه گل‌های نجیب
%3cbr/%3eزیر لب خنده زنان با صبا حرف زدند
%3cbr/%3e
%3cbr/%3eو همان عطری که
%3cbr/%3eمی رسد از نفس تازه ی گلهای زمین،
%3cbr/%3eچشم را باز کن و باز ببین،
%3cbr/%3eو از آن آغوشی که در این همهمه ی سرد زمین
%3cbr/%3eجاری بود.
%3cbr/%3e
%3cbr/%3eو از آن خاطره ی تلخ اقاقی در باغ،
%3cbr/%3eمی‌دود از دل و لابه‌لای این چرخش فیروزه ی برگ،
%3cbr/%3eو چنان نجوای خوش گل‌های بنفشه با عشق،
%3cbr/%3eروی پرِ های خوش و نرم نسیم،
%3cbr/%3eزمزمه می کند اما.
%3cbr/%3e
%3cbr/%3eعطر هرگز
%3cbr/%3eنه به چشمان من و تو آمد
%3cbr/%3eنه به دستان پر از مهر زمان ...
%3cbr/%3eولی اما بشنو،
%3cbr/%3eکه کمی با شب خود حرف زده
%3cbr/%3eو غزل ها گفته
%3cbr/%3eو به آن باغ سحر
%3cbr/%3e به خوشی می آمد
%3cbr/%3e
%3cbr/%3e%22زهرا روحی فر%22
زهرا روحی فر
1404/04/20
14

از چمنزار به دشت
باد آمد و بر شانه‌ی شب های زمین باز گذشت
نفسی آغازید از چمنزار به دشت
و همان بوی خوش یاس سپید،
به دل نازک هر ستاره ی عشق نشست

و دمی هم در باغ،
همه گل‌های نجیب
زیر لب خنده زنان با صبا حرف زدند

و همان عطری که
می رسد از نفس تازه ی گلهای زمین،
چشم را باز کن و باز ببین،
و از آن آغوشی که در این همهمه ی سرد زمین
جاری بود.

و از آن خاطره ی تلخ اقاقی در باغ،
می‌دود از دل و لابه‌لای این چرخش فیروزه ی برگ،
و چنان نجوای خوش گل‌های بنفشه با عشق،
روی پرِ های خوش و نرم نسیم،
زمزمه می کند اما.

عطر هرگز
نه به چشمان من و تو آمد
نه به دستان پر از مهر زمان ...
ولی اما بشنو،
که کمی با شب خود حرف زده
و غزل ها گفته
و به آن باغ سحر
به خوشی می آمد

"زهرا روحی فر"
زهرا روحی فر
1404/04/13
15


در دل شب چون سحر، مهتاب رخشان آمدی
هم‌نفس با نور ایمان، در شب جان آمدی

دختر خورشید ایران، در طریق عاشقی
بر در پاکان نشستـی، همچو باران آمدی

نرگس چشمان تو آیینه‌ی صبر شهید
زینت دامان زهرا، نور یزدان آمدی

با دلی سرشار از شوق شهادت در نهاد
همسر مرد قیامت، سوی جانان آمدی

نام تو باقی‌ست در تاریخ، ای زیباصنم
در صف کربُبلا چون پاکبازان آمدی
زهرا روحی فر
1404/04/12
20

زیباتری از آنی که در این باغ برویی
گل ها همه در باغ و تو در برزن و‌کویی
رخسار تو خواب از همه خستگان ربوده
تو عطر گلابی که روان در دل جویی
من عاشق دلخسته تو، بی دل و رنجور
تو خوبترین، در دل دریاچه چو قویی
لیلی که به رخساره شده شهره دوران
محبوب تر از لیلی و زیباتر از اویی
شهبانوی شه ناصرِدین، چاق و‌ بداندام
تو خوش قد و بالا و چنان رشته و مویی
خوبان اگر از خُلق ندارند نصیبی
تو خوش منشی سروقدی، خوش بر و رویی
من در طلبت رند خراباتی و مستم
تو باده ی تلخی که به جامی و سبویی
گفتی که دهانت نشود جای من ای دوست
جا می شوی ای دوست ولی خار گلویی

"زهرا روحی فر"



زهرا روحی فر
1404/04/10
15

باورم نیست که بوم سرزمینم ایران
شده ویرانه و هم منظره ی غم شده‌ است
باورم نیست که سهم مردمان ایران
ضجه و آه و دم و ناله و ماتم شده است
باورم نیست که از بارش بمب و موشک
همه موهای سر دخترکان کم شده است
باورم نیست که آن نوش دوای کاووس
نرسیده به جوانان وطن سم شده است
باورم نیست که ابلیس زمان اسرائیل
مثل صدام توهم زده آدم شده است
باورم نیست که جاری شده خون شهدا
آن همه رود کمی قطره ی شبنم شده است
باورم نیست سلاح و همه ابزار نبرد
بهر آن کودک غمدیده فراهم شده است
باورم نیست که از داغ غم فرزندان
پشت مادران سرزمین من خم شده است
باورم نیست که دشمن به هزاران حیله
بر سر سفره ما نشسته محرم شده است
باورم نیست بهشت دلربای ایران
از طمعکاری دشمنان جهنم شده است
باورم نیست که دشمن گداپیشه ی پست
کرده داد و دهش اسلحه حاتم شده است
باورم نیست شغاد آن یل کینه خواه و شوم
بازهم باردگر قاتل رستم شده است

"زهرا روحی‌فر "


زهرا روحی فر
آیینه
1404/03/09
23

از قاصد دنیا خبر آمد که بهار است در را ه صباهمهمۀ سرو و چنار است آن شاهد زیبای طبیعت ز غم یار آوارۀ کهسار و همه دشت و دیار است "زهرا روحی فر"
زهرا روحی فر
آیینه
1404/03/01
28

به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
درود و سپاسی ز گیلان زمین
زخاور و از باختر تا به چین
به فردوسی آن پیر جان و خرد
که دانا ز شهنامه اش برخورد
به رامش سوی رودکی هم درود
همان پیر فرزانه ی پر سرود
به کاتب علی دیلم آزاده مرد
که زلف سخن با قلم شانه کرد
به روح روایتگر بودلف
که در راه شهنامه بد جان به کف
همه مردم پاک و نیکو سرشت
که کردند گیتی سراسر بهشت
شما دوستداران جان و خرد
که اندیشه تان را خرد پرود
هزاران درود و سپاسی چنین
به پاکان و خاصان این سرزمین
درودی فرستیم یک با دگر
به خوبان با دانش و زیب و فر
ز من راوی پهلواندخت=پهلوانپور گیل
که دارم ز شهنامه صدها دلیل
کنون ای ابوالقاسم نغز گوی
سرای خرد را ز گیلان بجوی
#زهراا_روحی_فر