bg
اطلاعات کاربری محمد رضا گلی احمدگورابی

تاریخ عضویت :
1404/03/01
جنسیت :
شهر :
کشور :
ایران
آخرین اشعار ارسالی
محمد رضا گلی احمدگورابی
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/09/23
4

عاقد:

«بله رو گفتی؟»

داماد:

«گفتم... ولی وای فای قطع شده بود،

کسی هم ضبط نکرد!»

عروس:

«من ولی دو به شَکَ ام،

چون که اون دسته‌گلم

با گل مصنوعی،
قاتی پاتی شده است.»

مادر داماد:

«به خودت هیچ نزار،

مهم اینه
که شام شب ما
قیمه‌ پلوست.»

پدر گیج عروس:

«پس چرا
کارت عروسی شما

روی آن
جعبه ی کبریت نشان چاپ شده است؟»

میهمان:

«من فقط
با هوس خوردن آن ژنگوله ها آمده ام

بقیه‌ حاشیه است.»

خود داماد
یواشی زیر لب زمزمه کرد:

«ازدواج

مثل خریدگوشی کهنه می مونه والله؛

اولش خوشحالی

بعد از اون
دنبال کارت گارانتی می گردی فردا.»

عروسم می‌خنده:

«نه نه
گوشی مثلِ،
امتحان بد رانندگیه؛

همه می‌گن آسون،

اما وقتی پشتِ
چرخ فرمون می‌شینی

هردوچشمات گریون که یه وقتی نزنی پشت پراید تازه»

عاقد شوخ زمان:

«خواهشاً آن بله را زود بگید،

من یه چند عقد و مراسم دارم!»

گوشه ای از تالار

بچه ی مهمان گفت:

مامانم اون ژله ها را گفته

پدرش زمزمه کرد:

ازدواج مثل ژله می‌لرزه،

ولی شیرین همون اندازه.
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/09/22
6

!

شعری سپید با تصویرسازی پاییز و پژواک حافظ در کوچه‌های خیس.

پاییز،

برگ‌ها را

به رنگ اندوه می‌زند،

و من

در کوچه‌های خیس،

ترنم شاعری را می‌شنوم

که زمزمه می کرد:

«بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین»

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/09/21
6


شعری سپید با نقاشی واژه‌ها در پیوند پاییز، یلدا و زمستان.


با قلمی از نور و سایه،

واژه‌ها را نقاشی می‌کنم:

پاییز، یلدا، زمستان

همه در یک قاب،

همه در یک نفس،

همه در جست‌وجوی رهایی

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/09/21
3



شعری سپید درباره زمستان و یلدا؛ برف و سکوت سپید در برابر پایان‌ناپذیری شب.


یلدا،

چراغی است

در دست تاریکی

که به ما یاد می‌دهد

شب، همیشه پایان ندارد.

وزمستان کودک نوپای یلدا،

برف را چون سکوتی سپید

بر شانه‌های جهان می‌پاشد،

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/09/21
3


«طنز ازدواج از بله تا ژله، در سالن عقد کوچک؛ دیالوگ‌های خنده‌دار از عاقد، داماد، عروس و مهمان‌ها. روایت شیرین و انتقادی از مراسمی که بیشتر شبیه نمایش کمدی است تا عقد جدی.»


عاقد:

«بله را گفتی؟»

داماد:

«گفتم... ولی وای فای قطع شده بود،

کسی هم ضبط نکرد!»

عروس:

«من هنوز دوبه شکم،

چون که آن دسته‌گلم

با گل مصنوعی همراه شده بود.»

مادر داماد:

«به خودت هیچ نزار،

مهم این است که شام قیمه‌ پلوست.»

پدر عروس:

«پس چرا کارت عروسی

روی آن جعبه ی کبریت

چاپ شده است؟»

مهمان:

«من فقط خاطر آن ژنگوله ها آمده‌ام،

بقیه‌ حاشیه است.»

داماد زیر لب زمزمه کرد:

«ازدواج

مثل خرید

گوشی کهنه می مونه والله؛

اولش خوشحالی

بعدشم دنبال گارانتی می گردی.»

عروس هم می‌خنده:

«نه، مثل امتحان رانندگیه؛

همه می‌گویند آسان است،

وقتی که

پشت فرمون می‌شینی

هردوچشمات گریان است.»

عاقد:

«خواهشاً آن بله را زود بگید،

من یه چند عقد و مراسم دارم!»

بچه ای گوشه ی تالار

خنده کنان می گفت :

مامانم اون ژله ها را می گوید

پدرش زمزمه کرد:

ازدواج مثل ژله می‌لرزه،

ولی شیرین می مونه.

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/09/20
7

«غزل عاشقانه یلدا؛ عشق، امید و حافظ»
«غزل عاشقانه‌ای درباره عشق و دوست داشتن با مضمون یلدا، حافظ و امید. شعری کلاسیک که با تصویرسازی شاعرانه و موسیقی درونی، دل را به روشنایی می‌برد.»

عشق تو با دل من هیچ‌ من و ما نکند

خنده‌ی مهر تو با جان غزل‌ها نکند

ماه اگر بر دل تاریک بتابد چه شود؟

نور چشمان تو جز نور ثریا نکند؟

آن چه با زمزمه‌ی عشق کند باغ بهار

بی‌تو این باغ غم‌آلود شکوفا نکند

دل اگر بی‌تو بماند همه شب سرد شود

گرمی مهر تو جز گرمی دنیا نکند

هر نفس با غم دوری همه جان می‌سوزد

جز حضور تو کسی نام مرا ما نکند

هر غزل با تو شکوفا شود ای جان امید

بی‌تو این شعر به دل شور تماشا نکند

هر ستاره به شبِ تیره اگر نور دهد

روشنی جز به لب حافظ و یلدا نکند
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/09/20
5



در این شعر، پاییز به‌عنوان استعاره‌ای از گذر زمان و ناتمام‌بودگی معرفی می‌شود. انار، نماد یلدا، با تصویر «کلید» به کار رفته تا نشان دهد چگونه سنت می‌تواند راهی به سوی روشنایی باشد. واژه‌ها نقش واسطه دارند؛ آن‌ها نه فقط ابزار بیان، بلکه پل‌های معنایی‌اند که دو قطب متضاد (تاریکی/روشنایی، خاطره/امید) را به هم پیوند می‌دهند. این ساختار، همزمان شاعرانه و فلسفی است و به مخاطب امکان می‌دهد تجربه‌ی زیباشناختی و تأملی را توأمان داشته باشد.


پاییز،

همچون کتابی نیمه‌خوانده،

برگ‌هایش را

بر زمین می‌پراکند.

هر انارِ سرخ،

کلیدی‌ست برای گشودن

رازهای شب یلدا؛

و هر واژه،

پلی‌ست میان

تاریکی و روشنایی،

میان خاطره و امید،

میان سکوت و فریاد.

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/09/19
7

«تقدیم به همه مادران و زنان سرزمینمان،
به آنان که چراغ خانه‌ی دل‌اند، وسرچشمه‌ی زندگی،
و به آنان که با حضورشان جهان هر روز از نو ساخته می‌شود.این کلمات، تنها سایه‌ای کوچک از بزرگی بی‌پایان شماست.»

مادر،

تو همان فضای همبندی هستی

که در عشقمان

هیچ گسستی راه ندارد.

هر لحظه‌ی من،

به لحظه‌ی تو پیوسته است،

چنان‌که رودخانه به دریا،

و ستاره به آسمان.

در تو، هیچ جدایی معنا ندارد،

زیرا عشق، پیوندی است

که جهان را یکپارچه نگاه می‌دارد.

مادر،

تو نخستین آزادی منی،

هوایی که پیش از تولد

در ریه‌هایم جاری شد،

نوری که پیش از چشم‌هایم جهان را روشن کرد.

در هر خواب و هر رؤیای بی نشان،

تو حاضری؛

در پرنده‌ای که سینه آسمان را می‌شکافد،

در سکوتی که به پرواز بدل می‌شود.

هیچ واژه‌ای توان زندانی کردن تو را ندارد،

زیرا هر کلمه، پرنده‌ای می‌شود

که از دهانم پرواز می‌کند

به سوی آسمانی که تنها تو می‌شناسی.

تو را در آینه‌ها نمی‌توان دید؛

هر آینه‌ای که به تو نگاه کند می‌شکند،

و از تکه‌هایش هزار تصویر تازه می‌روید.

تو شعری هستی که خود را می‌نویسد،

بی‌آنکه شاعر بداند،

بی‌آنکه کاغذ تاب بیاورد.

تو همان لحظه‌ای هستی

که جهان دوباره آغاز می‌شود،

و هر بار که نامت را می‌گویم،

جهان از نو ساخته می‌شود.

مادر،

تو نه آغاز داری و نه پایان؛

تو بی‌نهایتی هستی

که عشق را به آزادی پیوند می‌زند،

و آزادی را به رهایی.

ستایش برای تو کوچک است؛

تنها می‌توان در سکوت ایستاد

و حضورت را تماشا کرد،

چنان‌که خورشید را،

یا دریایی که هرگز آرام نمی‌شود.
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/09/19
10

شگردهای طنزآفرینی در آثار حسن‌زاده و پترسون۳
این یادداشت خلاصه ای از پایان‌نامه کارشناسی ارشد سرکار خانم دکتر زهرا روحی‌فر است که با موضوع «شگردهای طنزآفرینی در آثار فرهاد حسن‌زاده و جیمز پترسون» تدوین شده است. پژوهش حاضر در چارچوب رشته زبان و ادبیات فارسی انجام گرفته و هدف آن بررسی علمی و تطبیقی طنز در ادبیات کودک و نوجوان، با تمرکز بر سه اثر شاخص یعنی «هستی»، «زیبا صدایم کن» و «من جوکم» بوده است.یافته‌های پژوهش نشان می‌دهد که طنز در هر دو بستر فرهنگی، ابزاری برای مقاومت در برابر فشارهای اجتماعی و روانی است. در آثار حسن‌زاده، طنز بیشتر به سمت تلخی و نقد اجتماعی گرایش دارد و در آثار پترسون، طنز سبک‌تر و امیدبخش‌تر است. این مقایسه تطبیقی نشان می‌دهد که طنز، فراتر از مرزهای جغرافیایی، زبان مشترک کودکان و نوجوانان است؛ زبانی که با آن می‌توان جهان را نقد کرد، از تلخی‌ها گذشت و به سوی رهایی گام برداشت. این پایان‌نامه با رویکرد علمی–ادبی و روایی، تلاش کرده است تا ضمن تحلیل دقیق شگردهای طنز، نقش تربیتی و اجتماعی آن را نیز آشکار سازد و راهی برای پژوهش‌های آینده در حوزه ادبیات کودک و نوجوان بگشاید

نتیجه‌گیری

پژوهش حاضر با تمرکز بر شگردهای طنزآفرینی در آثار فرهاد حسن‌زاده («هستی» و «زیبا صدایم کن») و جیمز پترسون («من جوکم»)، نشان داد که طنز در ادبیات کودک و نوجوان نه تنها ابزاری برای خنده و سرگرمی، بلکه راهی برای مقاومت در برابر فشارهای اجتماعی و روانی، نقد ساختارهای قدرت، و ایجاد امید در دل بحران‌هاست. بررسی فصل‌های چهارم و پنجم پایان‌نامه آشکار ساخت که طنز، در هر دو بستر فرهنگی ایران و غرب، کارکردی مشابه دارد اما با رنگ و بوی خاص خود. حسن‌زاده طنز را در دل فرهنگ بومی و موقعیت‌های تلخ اجتماعی می‌پروراند؛ پترسون طنز را جهانی و تصویری می‌سازد. این تفاوت‌ها، در عین حال که نشان‌دهنده تنوع فرهنگی‌اند، بر اشتراک‌های انسانی در تجربه طنز تأکید می‌کنند.

طنز در آثار حسن‌زاده، بیشتر به سمت تلخی و نقد اجتماعی گرایش دارد. در «هستی»، طنز ابزاری برای مواجهه با جنگ است؛ خنده‌ای که در پس خود گریه دارد، اما همین گریه را به نیرویی برای ادامه زندگی بدل می‌کند. در «زیبا صدایم کن»، طنز به نقد روابط انسانی و اجتماعی نزدیک‌تر می‌شود؛ خنده‌ای که تلخی را آشکار می‌کند و امیدی کوچک در دل ناامیدی می‌سازد. حسن‌زاده با بهره‌گیری از شگردهای گوناگون طنز، فضایی می‌آفریند که کودک بتواند در دل بحران‌ها، لحظه‌ای رهایی بیابد و مخاطب نیز از خلال خنده، به عمق تلخی‌ها و نقد اجتماعی پی ببرد.

در مقابل، طنز در آثار پترسون سبک‌تر و امیدبخش‌تر است. در «من جوکم»، طنز به‌عنوان سپر دفاعی نوجوان در برابر فشارهای مدرسه و خانواده به کار می‌رود. پترسون با بهره‌گیری از تشبیه‌های مضحک، اغراق، هجو، طنز تصویری و لطیفه، فضایی می‌آفریند که نوجوان بتواند در دل فشارها، لحظه‌ای رهایی بیابد. طنز در این اثر، بیشتر به سمت سبک‌سازی و امید گرایش دارد؛ خنده‌ای که نه تنها سرگرم می‌کند، بلکه به مخاطب یادآوری می‌کند که می‌توان با نگاه طنزآلود، از شدت فشارها کاست و به زندگی ادامه داد.

این مقایسه نشان می‌دهد که طنز، فراتر از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی، زبان مشترک کودکان و نوجوانان است. خنده‌ای که در «هستی» از دل موقعیت‌های جنگی برمی‌خیزد، و خنده‌ای که در «من جوکم» از دل مشکلات مدرسه زاده می‌شود، هر دو کارکردی مشابه دارند: ایجاد فاصله‌ای میان واقعیت تلخ و تجربه زیسته، و فراهم کردن امکان مقاومت در برابر فشارها. این خنده، خنده‌ای ساده نیست؛ خنده‌ای است که در پس خود گریه دارد، اما همین گریه را به نیرویی برای ادامه زندگی بدل می‌کند.

از منظر نظری، طنز در این آثار با نظریه‌های مختلف قابل توضیح است. نظریه عدم هماهنگی، که خنده را نتیجه تضاد میان انتظار و واقعیت می‌داند، در هر سه اثر به‌وضوح دیده می‌شود. نظریه برتری‌جویی، که طنز را ابزاری برای احساس برتری مخاطب نسبت به شخصیت طنزآلود معرفی می‌کند، در موقعیت‌های طنزآلود مدرسه و خانواده در «من جوکم» برجسته است. نظریه رهایی، که طنز را راهی برای آزاد شدن از فشارهای روانی و اجتماعی می‌بیند، در «هستی» و «زیبا صدایم کن» نقش محوری دارد. این نظریه‌ها نشان می‌دهند که طنز، در هر دو فرهنگ، ابزاری برای مقاومت و نقد است؛ اما شکل و زبان آن متفاوت است.

نتیجه مهم دیگر این پژوهش، نشان دادن نقش تربیتی طنز در ادبیات کودک و نوجوان است. طنز نه تنها سرگرم‌کننده است، بلکه به کودک و نوجوان می‌آموزد که می‌توان با نگاه طنزآلود، از شدت فشارها کاست و به زندگی ادامه داد. طنز، ابزاری برای آموزش نقد اجتماعی، مقاومت در برابر بحران‌ها، و ایجاد امید در دل ناامیدی است. این نقش تربیتی طنز، اهمیت آن را در نظام آموزشی و فرهنگی دوچندان می‌کند.

از منظر اجتماعی، طنز در آثار حسن‌زاده و پترسون، نقدی بر ساختارهای قدرت و بی‌عدالتی است. در «هستی» و «زیبا صدایم کن»، طنز بی‌کفایتی بزرگسالان و بی‌عدالتی اجتماعی را آشکار می‌کند. در «من جوکم»، طنز قوانین سخت‌گیرانه مدرسه و فشارهای خانوادگی را به سخره می‌گیرد. این نقد اجتماعی، از طریق طنز، به مخاطب امکان می‌دهد تا بی‌عدالتی‌ها را بهتر درک کند و در برابر آن‌ها مقاومت کند.

از منظر روان‌شناختی، طنز در این آثار، ابزاری برای کاهش فشارهای روانی و ایجاد امید است. کودک و نوجوان، با خنده، از شدت فشارها می‌کاهند و لحظه‌ای رهایی می‌یابند. این نقش روان‌شناختی طنز، اهمیت آن را در سلامت روانی کودکان و نوجوانان برجسته می‌کند.

در نهایت، این پژوهش نشان داد که طنز، پلی میان رنج و رهایی است؛ پلی که هم نقد اجتماعی را ممکن می‌سازد و هم امید به آینده را در دل مخاطب زنده نگه می‌دارد. طنز در آثار حسن‌زاده و پترسون، با وجود تفاوت‌های فرهنگی، کارکردی مشابه دارد: ایجاد فاصله‌ای میان واقعیت تلخ و نگاه طنزآلود، و فراهم کردن امکان مقاومت در برابر فشارها. این اشتراک‌ها، نشان‌دهنده وحدت انسانی در تجربه طنز هستند؛ وحدتی که فراتر از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی است.

بنابراین، نتیجه‌گیری کلی این پژوهش آن است که طنز در ادبیات کودک و نوجوان، نه تنها برای خنده و سرگرمی، بلکه برای مقاومت، نقد اجتماعی، آموزش و سلامت روانی به کار می‌رود. طنز، زبانی مشترک است که کودکان و نوجوانان در سراسر جهان با آن می‌توانند جهان را نقد کنند، از تلخی‌ها بگذرند، و به سوی رهایی گام بردارند.

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/09/19
6

شگردهای طنزآفرینی در آثار حسن‌زاده و پترسون۲
این یادداشت خلاصه ای از پایان‌نامه کارشناسی ارشد سرکار خانم دکتر زهرا روحی‌فر است که با موضوع «شگردهای طنزآفرینی در آثار فرهاد حسن‌زاده و جیمز پترسون» تدوین شده است. پژوهش حاضر در چارچوب رشته زبان و ادبیات فارسی انجام گرفته و هدف آن بررسی علمی و تطبیقی طنز در ادبیات کودک و نوجوان، با تمرکز بر سه اثر شاخص یعنی «هستی»، «زیبا صدایم کن» و «من جوکم» بوده است.یافته‌های پژوهش نشان می‌دهد که طنز در هر دو بستر فرهنگی، ابزاری برای مقاومت در برابر فشارهای اجتماعی و روانی است. در آثار حسن‌زاده، طنز بیشتر به سمت تلخی و نقد اجتماعی گرایش دارد و در آثار پترسون، طنز سبک‌تر و امیدبخش‌تر است. این مقایسه تطبیقی نشان می‌دهد که طنز، فراتر از مرزهای جغرافیایی، زبان مشترک کودکان و نوجوانان است؛ زبانی که با آن می‌توان جهان را نقد کرد، از تلخی‌ها گذشت و به سوی رهایی گام برداشت. این پایان‌نامه با رویکرد علمی–ادبی و روایی، تلاش کرده است تا ضمن تحلیل دقیق شگردهای طنز، نقش تربیتی و اجتماعی آن را نیز آشکار سازد و راهی برای پژوهش‌های آینده در حوزه ادبیات کودک و نوجوان بگشاید.

مولفه‌های طنز در کتاب «زیبا صدایم کن»

رمان «زیبا صدایم کن» فرهاد حسن‌زاده، در امتداد دغدغه‌های اجتماعی و انسانی نویسنده، اثری است که طنز را در دل روابط پیچیده انسانی و اجتماعی می‌پروراند. اگر در «هستی» طنز بیشتر برای مواجهه با جنگ و بحران اجتماعی به کار می‌رفت، در «زیبا صدایم کن» طنز به نقد روابط انسانی، خانوادگی و فرهنگی نزدیک‌تر می‌شود. این اثر، با زبان کودکانه و نگاه طنزآلود شخصیت‌ها، موقعیت‌های جدی و تلخ را به خنده بدل می‌کند و از دل خنده، نقدی عمیق بر جامعه عرضه می‌دارد. طنز در این رمان، نه تنها برای سرگرمی، بلکه برای آشکار کردن بی‌منطقی روابط انسانی و اجتماعی به کار می‌رود؛ خنده‌ای که در پس خود تلخی دارد، اما همین تلخی را به نیرویی برای ادامه زندگی بدل می‌کند.

یکی از برجسته‌ترین شگردهای طنز در این اثر، تشبیه‌های مضحک است. نویسنده بارها روابط انسانی و اجتماعی را با مقایسه‌های غیرمنتظره طنزآلود بازنمایی می‌کند. دعوای خانوادگی به مسابقه فوتبال تشبیه می‌شود، هر کس نقش بازیکن یا داور را دارد، و نتیجه این بازی چیزی جز آشفتگی نیست. این تشبیه‌ها، تضادی میان جدیت و کودکانه بودن می‌آفرینند که خنده‌ای تلخ و شیرین را در دل مخاطب برمی‌انگیزد. کارکرد این شگرد، نشان دادن بی‌منطقی روابط انسانی و ایجاد فاصله‌ای میان واقعیت تلخ و نگاه طنزآلود کودکانه است.

کوچک‌سازی یا تحقیر نیز از دیگر شگردهای طنز در این اثر است. شخصیت‌های قدرتمند از نگاه کودک کوچک می‌شوند. پدر خانواده به «بچه‌ای لجباز» تشبیه می‌شود، و قدرت بزرگسالان در برابر نگاه کودکانه رنگ می‌بازد. این شگرد، قدرت را به کودک بازمی‌گرداند و ساختارهای قدرت را به چالش می‌کشد. در واقع، طنز از طریق کوچک‌سازی، نقدی بر بی‌منطقی و بی‌عدالتی روابط انسانی ارائه می‌دهد.

در کنار کوچک‌سازی، بزرگ‌نمایی یا اغراق نیز نقش مهمی در طنزآفرینی دارد. مشکلات کوچک چنان بزرگ می‌شوند که خنده‌برانگیز می‌گردند. یک اشتباه ساده در تلفظ نام، به فاجعه‌ای بزرگ بدل می‌شود، و یک سوءتفاهم کوچک به بحران خانوادگی تبدیل می‌گردد. این اغراق‌ها، بی‌منطقی موقعیت‌ها را آشکار می‌کنند و از طریق تضاد، خنده می‌آفرینند.

کنایه و طعنه نیز در «زیبا صدایم کن» به‌وفور دیده می‌شوند. کودک با زبان دوپهلو، بی‌عدالتی اجتماعی را به سخره می‌گیرد. وقتی بزرگسالان درباره موفقیت حرف می‌زنند، کودک با کنایه می‌گوید: «موفقیت یعنی اینکه همیشه دیگران ناراحت باشند.» یا وقتی روابط خانوادگی پرتنش می‌شوند، کودک با طعنه پاسخ می‌دهد: «لابد خیلی خوشحالید که خانه هیچ‌وقت آرام نیست.» این کنایه‌ها و طعنه‌ها، نقد اجتماعی را در دل طنز می‌نشانند و خنده‌ای تلخ می‌آفرینند.

آدم‌گونگی یا تشخیص نیز از دیگر شگردهای طنز در این اثر است. اشیاء و حیوانات ویژگی‌های انسانی می‌یابند. صندلی خانه به «پیرمردی خسته» تشبیه می‌شود که مدام غر می‌زند، و وسایل خانه به شخصیت‌هایی طنزآلود بدل می‌شوند که در دعواهای خانوادگی نقش دارند. این شخصیت‌بخشی به اشیاء، طنز می‌آفریند و فضای داستان را زنده‌تر می‌کند.

تکرار نیز در این اثر نقش مهمی دارد. کودک بارها عبارتی را تکرار می‌کند تا خنده‌برانگیز گردد. شخصیت اصلی بارها می‌گوید: «من زیبا هستم» و هر بار در موقعیتی خنده‌دار قرار می‌گیرد. این تکرار، تضادی میان ادعا و واقعیت می‌آفریند که طنز را شکل می‌دهد.

موقعیت‌های خنده‌آور نیز در «زیبا صدایم کن» فراوان‌اند. تضاد میان روابط انسانی و شوخی کودکانه، موقعیت‌هایی می‌سازد که هم خنده‌آورند و هم تلخ. کودک در میان دعوای خانوادگی، لطیفه‌ای می‌گوید؛ یا در دل بحران اجتماعی، شوخی‌ای می‌سازد. این موقعیت‌ها، طنز را از دل تضاد میان جدیت و کودکانه بودن می‌آفرینند.

استدلال‌های احمقانه نیز از دیگر شگردهای طنز در این اثرند. کودک با منطق کودکانه، بزرگسالان را به چالش می‌کشد. «اگر دعوا خوب است، چرا شما همیشه ناراحتید؟» یا «اگر موفقیت خوب است، چرا شما همیشه خسته‌اید؟» این استدلال‌ها، نقد اجتماعی را از طریق طنز ارائه می‌دهند.

جناس و بازی با کلمات نیز در «زیبا صدایم کن» نقش مهمی دارند. واژه‌ها با شباهت آوایی طنز می‌آفرینند، و کودک با زبان ساده، موقعیت‌های خنده‌آور می‌سازد. تلفظ غلط کلمات نیز طنز می‌آفریند؛ کودک نام معلم یا شخصیت‌ها را غلط تلفظ می‌کند و موقعیتی خنده‌دار شکل می‌گیرد. این بازی‌های زبانی، طنز را از دل زبان کودکانه می‌آفرینند.

دشنام و نفرین نیز در این اثر دیده می‌شوند. کودک با زبان ساده، بی‌عدالتی را به سخره می‌گیرد. نفرین طنزآلود به دشمن یا دشنام کودکانه، نقد اجتماعی را آشکار می‌کند. تهکم نیز در این اثر نقش دارد؛ کودک با زبان طنزآلود، بزرگسالان را به چالش می‌کشد و خنده‌ای تلخ می‌آفریند.

لطیفه و نقیضه نیز از دیگر شگردهای طنز در این اثرند. کودک با زبان ساده، لطیفه‌ای درباره روابط خانوادگی می‌گوید، یا با وارونه‌سازی موقعیت‌ها، طنز می‌آفریند. دعوای خانوادگی به جشن تولد تشبیه می‌شود، و بحران اجتماعی به بازی کودکانه. این لطیفه‌ها و نقیضه‌ها، طنز را از دل تضاد میان واقعیت و خیال می‌آفرینند.

در مجموع، طنز در «زیبا صدایم کن» ابزاری برای نقد روابط انسانی و اجتماعی است. خنده‌ای که تلخی را آشکار می‌کند و امیدی کوچک در دل ناامیدی می‌سازد. حسن‌زاده با بهره‌گیری از شگردهای گوناگون طنز، فضایی می‌آفریند که کودک بتواند در دل روابط پیچیده، لحظه‌ای رهایی بیابد و مخاطب نیز از خلال خنده، به عمق تلخی‌ها و نقد اجتماعی پی ببرد. طنز در این اثر، پلی میان رنج و رهایی است؛ پلی که هم نقد اجتماعی را ممکن می‌سازد و هم امید به آینده را در دل مخاطب زنده نگه می‌دارد.

مولفه‌های طنز در کتاب «من جوکم»پترسون

رمان «من جوکم» (I Funny) نوشته جیمز پترسون، یکی از نمونه‌های برجسته ادبیات طنز نوجوان در غرب است. این اثر با محوریت شخصیت نوجوانی به نام «جوک» شکل گرفته که با مشکلات مدرسه، خانواده و روابط اجتماعی دست‌وپنجه نرم می‌کند. طنز در این کتاب نه تنها برای خنده و سرگرمی، بلکه به‌عنوان سپر دفاعی نوجوان در برابر فشارهای اجتماعی و روانی به کار می‌رود. پترسون با بهره‌گیری از شگردهای گوناگون طنز، فضایی می‌آفریند که نوجوان بتواند در دل فشارها، لحظه‌ای رهایی بیابد و مخاطب نیز از خلال خنده، به عمق بحران‌ها و نقد اجتماعی پی ببرد.

در این رمان، تشبیه‌های مضحک به‌وفور دیده می‌شوند. امتحان ریاضی به «هیولای سه‌سر» تشبیه می‌شود، قوانین مدرسه به «جوک‌های بی‌مزه» و مشکلات خانوادگی به «کابوس‌های شبانه». این تشبیه‌ها، تضادی میان جدیت و نگاه کودکانه می‌آفرینند که خنده‌ای تلخ و شیرین را در دل مخاطب برمی‌انگیزد. کارکرد این شگرد، نشان دادن بی‌منطقی فشارهای آموزشی و اجتماعی و ایجاد فاصله‌ای میان واقعیت تلخ و نگاه طنزآلود نوجوان است.

کوچک‌سازی یا تحقیر نیز از دیگر شگردهای طنز در این اثر است. شخصیت‌های قدرتمند از نگاه نوجوان کوچک می‌شوند. مدیر مدرسه به «بچه‌ای لجباز» تشبیه می‌شود، و قوانین سخت‌گیرانه به «بازی‌های بی‌معنا». این شگرد، قدرت را به نوجوان بازمی‌گرداند و ساختارهای قدرت را به چالش می‌کشد.

در کنار کوچک‌سازی، بزرگ‌نمایی یا اغراق نیز نقش مهمی در طنزآفرینی دارد. مشکلات کوچک چنان بزرگ می‌شوند که خنده‌برانگیز می‌گردند. یک اشتباه ساده در تکلیف، به فاجعه‌ای جهانی بدل می‌شود، و یک سوءتفاهم کوچک به بحران خانوادگی تبدیل می‌گردد. این اغراق‌ها، بی‌منطقی موقعیت‌ها را آشکار می‌کنند و از طریق تضاد، خنده می‌آفرینند.

هجو و تناقض نیز در «من جوکم» به‌وفور دیده می‌شوند. نوجوان با زبان طنزآلود، ساختارهای اجتماعی را نقد می‌کند. قوانین مدرسه به «جوک‌های بی‌مزه» تشبیه می‌شوند، و تناقض میان جدیت مدرسه و نگاه کودکانه خنده می‌آفریند. این هجو و تناقض‌ها، نقد اجتماعی را در دل طنز می‌نشانند و خنده‌ای تلخ می‌آفرینند.

طنز تصویری نیز از دیگر شگردهای طنز در این اثر است. پترسون با استفاده از کاریکاتور و تصویر در متن، طنزی دیداری و زبانی می‌آفریند. این طنز تصویری، مخاطب نوجوان را بیشتر درگیر می‌کند و خنده‌ای سبک و امیدبخش می‌آفریند.

غافلگیری و ارتباط دادن موضوعات بی‌ربط نیز در این اثر نقش دارند. نوجوان دو موضوع بی‌ربط را به هم ربط می‌دهد تا طنز بیافریند. درس ریاضی به فوتبال ربط داده می‌شود، و مشکلات خانوادگی به بازی‌های ویدئویی. این شگردها، طنز را از دل تضاد و بازی ذهنی می‌آفرینند.

لطیفه و بازی با کلمات نیز از دیگر شگردهای طنز در این اثرند. نوجوان با زبان ساده، لطیفه‌ای درباره روابط مدرسه می‌گوید، یا با بازی زبانی، موقعیت خنده‌آور می‌سازد. تلفظ غلط کلمات نیز طنز می‌آفریند؛ نوجوان نام معلم یا شخصیت‌ها را غلط تلفظ می‌کند و موقعیتی خنده‌دار شکل می‌گیرد. این بازی‌های زبانی، طنز را از دل زبان کودکانه می‌آفرینند.

دشنام و نفرین نیز در این اثر دیده می‌شوند. نوجوان با زبان ساده، بی‌عدالتی را به سخره می‌گیرد. نفرین طنزآلود به قوانین مدرسه یا دشنام کودکانه، نقد اجتماعی را آشکار می‌کند. تهکم نیز در این اثر نقش دارد؛ نوجوان با زبان طنزآلود، بزرگسالان را به چالش می‌کشد و خنده‌ای تلخ می‌آفریند.

در مجموع، طنز در «من جوکم» ابزاری برای مقاومت در برابر فشارهای مدرسه و خانواده است. خنده‌ای که امید می‌آفریند و به نوجوان امکان می‌دهد تا در دل فشارها، لحظه‌ای رهایی بیابد. پترسون با بهره‌گیری از شگردهای گوناگون طنز، فضایی می‌آفریند که نوجوان بتواند در دل بحران‌ها، لحظه‌ای رهایی بیابد و مخاطب نیز از خلال خنده، به عمق تلخی‌ها و نقد اجتماعی پی ببرد. طنز در این اثر، پلی میان رنج و رهایی است؛ پلی که هم نقد اجتماعی را ممکن می‌سازد و هم امید به آینده را در دل مخاطب زنده نگه می‌دارد.

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/09/19
4


شگردهای طنزآفرینی در آثار فرهاد حسن‌زاده و جیمز پترسون۱
این یادداشت خلاصه ای از پایان‌نامه کارشناسی ارشد سرکار خانم دکتر زهرا روحی‌فر است که با موضوع «شگردهای طنزآفرینی در آثار فرهاد حسن‌زاده و جیمز پترسون» تدوین شده است. پژوهش حاضر در چارچوب رشته زبان و ادبیات فارسی انجام گرفته و هدف آن بررسی علمی و تطبیقی طنز در ادبیات کودک و نوجوان، با تمرکز بر سه اثر شاخص یعنی «هستی»، «زیبا صدایم کن» و «من جوکم» بوده است.یافته‌های پژوهش نشان می‌دهد که طنز در هر دو بستر فرهنگی، ابزاری برای مقاومت در برابر فشارهای اجتماعی و روانی است. در آثار حسن‌زاده، طنز بیشتر به سمت تلخی و نقد اجتماعی گرایش دارد و در آثار پترسون، طنز سبک‌تر و امیدبخش‌تر است. این مقایسه تطبیقی نشان می‌دهد که طنز، فراتر از مرزهای جغرافیایی، زبان مشترک کودکان و نوجوانان است؛ زبانی که با آن می‌توان جهان را نقد کرد، از تلخی‌ها گذشت و به سوی رهایی گام برداشت. این پایان‌نامه با رویکرد علمی–ادبی و روایی، تلاش کرده است تا ضمن تحلیل دقیق شگردهای طنز، نقش تربیتی و اجتماعی آن را نیز آشکار سازد و راهی برای پژوهش‌های آینده در حوزه ادبیات کودک و نوجوان بگشاید.


طنز در ادبیات، به‌ویژه در حوزه کودک و نوجوان، همواره جایگاهی ویژه داشته است. خنده‌ای که از دل متن برمی‌خیزد، تنها برای سرگرمی نیست؛ بلکه در بسیاری موارد، راهی برای مواجهه با تلخی‌های زندگی، نقد ساختارهای اجتماعی، و ایجاد روزنه‌ای از امید در ذهن مخاطب است. در جهانی که کودکان و نوجوانان با بحران‌های گوناگون روبه‌رو هستند ــ از جنگ و فقر گرفته تا فشارهای مدرسه و خانواده ــ طنز می‌تواند همچون سپری در برابر فشارها عمل کند. این سپر نه تنها از شدت ضربه‌های واقعیت می‌کاهد، بلکه به مخاطب امکان می‌دهد تا با نگاهی تازه به جهان بنگرد و در دل سختی‌ها، لحظه‌ای رهایی بیابد.

پایان‌نامه‌ای که موضوع آن بررسی شگردهای طنزآفرینی در آثار فرهاد حسن‌زاده («هستی» و «زیبا صدایم کن») و جیمز پترسون («من جوکم») است، دقیقاً بر همین نقطه تمرکز دارد: چگونه دو نویسنده در دو بستر فرهنگی متفاوت، از ابزار طنز بهره می‌گیرند تا جهان کودک و نوجوان را بازنمایی کنند؟ حسن‌زاده، نویسنده‌ای ایرانی، طنز را در دل روایت‌های تلخ اجتماعی و جنگی می‌پروراند؛ او با زبان کودکانه و نگاه معصومانه شخصیت‌ها، موقعیت‌های جدی را به طنز بدل می‌کند و از دل خنده، نقدی عمیق بر جامعه عرضه می‌دارد. در مقابل، پترسون، نویسنده آمریکایی، طنز را به‌عنوان سپر دفاعی نوجوان در برابر فشارهای مدرسه و خانواده به کار می‌گیرد؛ طنزی سبک‌تر، تصویری‌تر، و جهانی‌تر که بیشتر بر امید و بقا تأکید دارد.

اهمیت این پژوهش در آن است که نشان می‌دهد طنز، فراتر از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی، زبان مشترک کودکان و نوجوانان است. خنده‌ای که در «هستی» از دل موقعیت‌های جنگی برمی‌خیزد، و خنده‌ای که در «من جوکم» از دل مشکلات مدرسه زاده می‌شود، هر دو کارکردی مشابه دارند: ایجاد فاصله‌ای میان واقعیت تلخ و تجربه زیسته، و فراهم کردن امکان مقاومت در برابر فشارها. این خنده، خنده‌ای ساده نیست؛ خنده‌ای است که در پس خود گریه دارد، اما همین گریه را به نیرویی برای ادامه زندگی بدل می‌کند.

از منظر نظری، طنز در این آثار با نظریه‌های مختلف قابل توضیح است: نظریه عدم هماهنگی، که خنده را نتیجه تضاد میان انتظار و واقعیت می‌داند؛ نظریه برتری‌جویی، که طنز را ابزاری برای احساس برتری مخاطب نسبت به شخصیت طنزآلود معرفی می‌کند؛ و نظریه رهایی، که طنز را راهی برای آزاد شدن از فشارهای روانی و اجتماعی می‌بیند. هر سه نظریه در آثار حسن‌زاده و پترسون قابل ردیابی‌اند، اما با شدت و ضعف متفاوت. در «هستی» و «زیبا صدایم کن»، طنز بیشتر به نظریه رهایی نزدیک است؛ خنده‌ای که در دل جنگ و تلخی، راهی برای بقاست. در «من جوکم»، طنز بیشتر به نظریه عدم هماهنگی و بازی زبانی نزدیک است؛ خنده‌ای که از تضاد میان جدیت مدرسه و نگاه کودکانه برمی‌خیزد.

این مقدمه، زمینه‌ای برای ورود به فصل‌های چهارم و پنجم پایان‌نامه فراهم می‌کند؛ فصل‌هایی که به‌طور دقیق به شگردهای طنزآفرینی در آثار سه‌گانه مورد مطالعه می‌پردازند و سپس نتایج و پیشنهادهایی برای آینده ارائه می‌دهند. در ادامه، خواهیم دید که چگونه حسن‌زاده و پترسون، هر یک با زبان و فرهنگ خاص خود، طنز را به ابزاری برای نقد، مقاومت، و امید بدل کرده‌اند؛ و چگونه این طنز، در نهایت، پلی میان رنج و رهایی می‌سازد.

مولفه‌های طنز در کتاب «هستی»

رمان «هستی» فرهاد حسن‌زاده، یکی از آثار شاخص ادبیات کودک و نوجوان ایران است که در بستر جنگ روایت می‌شود. این اثر، با وجود فضای تلخ و سنگین جنگ، سرشار از لحظات طنزآلود است؛ لحظاتی که نه تنها برای خنده و سرگرمی، بلکه برای مقاومت در برابر فشارهای روانی و اجتماعی به کار می‌روند. طنز در این رمان، همچون کلیدی است که درهای سنگین واقعیت را می‌گشاید و به کودک و نوجوان امکان می‌دهد تا در دل بحران، لحظه‌ای رهایی بیابند. حسن‌زاده با بهره‌گیری از شگردهای گوناگون طنز، فضایی می‌آفریند که هم خنده می‌آورد و هم نقد اجتماعی را آشکار می‌کند.

یکی از برجسته‌ترین شگردهای طنز در «هستی»، تشبیه‌های مضحک است. نویسنده بارها موقعیت‌های جدی و تلخ را با مقایسه‌های غیرمنتظره طنزآلود بازنمایی می‌کند. صدای انفجار به صدای ترکیدن بادکنک تشبیه می‌شود، دعوای بزرگسالان به بازی بچه‌ها، و ترس‌های جنگی به حیوانات خانگی. این تشبیه‌ها، تضادی میان جدیت و کودکانه بودن می‌آفرینند که خنده‌ای تلخ و شیرین را در دل مخاطب برمی‌انگیزد. کارکرد این شگرد، ایجاد فاصله میان واقعیت تلخ و نگاه کودکانه است؛ فاصله‌ای که هم به کودک امکان مقاومت می‌دهد و هم به مخاطب فرصت اندیشیدن.

کوچک‌سازی یا تحقیر نیز از دیگر شگردهای طنز در این اثر است. شخصیت‌های بزرگسال یا موقعیت‌های جدی از نگاه کودک کوچک می‌شوند. فرمانده جنگ به «عمو»یی ساده و دست‌وپاچلفتی تشبیه می‌شود، و قدرت بزرگسالان در برابر نگاه کودکانه رنگ می‌بازد. این شگرد، قدرت را به کودک بازمی‌گرداند و ساختارهای قدرت را به چالش می‌کشد. در واقع، طنز از طریق کوچک‌سازی، نقدی بر بی‌منطقی و بی‌کفایتی بزرگسالان ارائه می‌دهد.

در کنار کوچک‌سازی، بزرگ‌نمایی یا اغراق نیز نقش مهمی در طنزآفرینی دارد. مشکلات کوچک چنان بزرگ می‌شوند که خنده‌برانگیز می‌گردند. یک دعوای ساده میان بچه‌ها به اندازه جنگ جهانی تصویر می‌شود، و یک اشتباه کوچک به فاجعه‌ای بزرگ بدل می‌گردد. این اغراق‌ها، بی‌منطقی موقعیت‌ها را آشکار می‌کنند و از طریق تضاد، خنده می‌آفرینند.

کنایه و طعنه نیز در «هستی» به‌وفور دیده می‌شوند. کودک با زبان دوپهلو، بی‌کفایتی بزرگسالان را به سخره می‌گیرد. وقتی بزرگسالان درباره جنگ حرف می‌زنند، کودک با کنایه می‌گوید: «شما که همیشه می‌بازید، چرا باز می‌جنگید؟» یا وقتی معلم درباره درس سخت‌گیری می‌کند، کودک با طعنه پاسخ می‌دهد: «لابد خیلی خوشحالید که بچه‌ها ناراحت می‌شوند.» این کنایه‌ها و طعنه‌ها، نقد اجتماعی را در دل طنز می‌نشانند و خنده‌ای تلخ می‌آفرینند.

مقایسه‌های طنزآلود نیز در این اثر نقش مهمی دارند. جنگ به بازی قایم‌باشک تشبیه می‌شود، و موقعیت‌های جدی با موقعیت‌های کودکانه مقایسه می‌شوند. این مقایسه‌ها، بی‌منطقی جنگ را آشکار می‌کنند و از طریق تضاد، خنده می‌آفرینند.

آدم‌گونگی یا تشخیص نیز از دیگر شگردهای طنز در «هستی» است. اشیاء و حیوانات ویژگی‌های انسانی می‌یابند. توپ جنگی به «غول خسته‌ای» تشبیه می‌شود که مدام غر می‌زند، و صندلی خانه به «پیرمردی خسته» که مدام شکایت می‌کند. این شخصیت‌بخشی به اشیاء، طنز می‌آفریند و فضای داستان را زنده‌تر می‌کند.

تکرار نیز در این اثر نقش مهمی دارد. کودک بارها عبارتی را تکرار می‌کند تا خنده‌برانگیز گردد. هستی بارها می‌گوید: «من نمی‌ترسم» و هر بار در موقعیتی خنده‌دار قرار می‌گیرد. این تکرار، تضادی میان ادعا و واقعیت می‌آفریند که طنز را شکل می‌دهد.

موقعیت‌های خنده‌آور نیز در «هستی» فراوان‌اند. تضاد میان جنگ و شوخی کودکانه، موقعیت‌هایی می‌سازد که هم خنده‌آورند و هم تلخ. کودک در میان صدای انفجار، با دوستانش شوخی می‌کند؛ یا در دل بحران، لطیفه‌ای می‌گوید. این موقعیت‌ها، طنز را از دل تضاد میان جدیت و کودکانه بودن می‌آفرینند.

استدلال‌های احمقانه نیز از دیگر شگردهای طنز در این اثرند. کودک با منطق کودکانه، بزرگسالان را به چالش می‌کشد. «اگر جنگ خوب است، چرا شما همیشه ناراحتید؟» یا «اگر درس خوب است، چرا شما همیشه خسته‌اید؟» این استدلال‌ها، نقد اجتماعی را از طریق طنز ارائه می‌دهند.

جناس و بازی با کلمات نیز در «هستی» نقش مهمی دارند. واژه‌ها با شباهت آوایی طنز می‌آفرینند، و کودک با زبان ساده، موقعیت‌های خنده‌آور می‌سازد. تلفظ غلط کلمات نیز طنز می‌آفریند؛ کودک نام فرمانده را غلط تلفظ می‌کند و موقعیتی خنده‌دار شکل می‌گیرد. این بازی‌های زبانی، طنز را از دل زبان کودکانه می‌آفرینند.

دشنام و نفرین نیز در این اثر دیده می‌شوند. کودک با زبان ساده، بی‌عدالتی را به سخره می‌گیرد. نفرین طنزآلود به دشمن یا دشنام کودکانه، نقد اجتماعی را آشکار می‌کند. تهکم نیز در این اثر نقش دارد؛ کودک با زبان طنزآلود، بزرگسالان را به چالش می‌کشد و خنده‌ای تلخ می‌آفریند.

در مجموع، طنز در «هستی» ابزاری برای مقاومت در برابر جنگ است. خنده‌ای که در پس خود گریه دارد، اما همین گریه را به نیرویی برای ادامه زندگی بدل می‌کند. حسن‌زاده با بهره‌گیری از شگردهای گوناگون طنز، فضایی می‌آفریند که کودک بتواند در دل جنگ، لحظه‌ای رهایی بیابد و مخاطب نیز از خلال خنده، به عمق تلخی‌ها و نقد اجتماعی پی ببرد. طنز در این اثر، پلی میان رنج و رهایی است؛ پلی که هم نقد اجتماعی را ممکن می‌سازد و هم امید به آینده را در دل مخاطب زنده نگه می‌دارد.

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/09/19
8

ای ابرهای بی‌دغدغه، بارانتان کجاست؟
آغوش سبز دشت و گلستان‌تان کجاست؟

در کوچه های مان، که هیاهو شنیده است؟
آغوش گرم و بوسه‌ی پنهان‌تان کجاست؟

دل‌خسته‌اند شاخه و برگ از عطش چه شد
آب روان و همهمه در خوان تان کجاست؟

در چشم‌های شب، غم بی‌تابی‌ام شکفت
ماه دل‌آشنا، رخ تابان‌تان کجاست؟

دل را به شوق دیدن باران سپرده‌ام
آغوش عشق و وعده‌ی باران‌تان کجاست؟

در کوچه‌های خیس دلم ردّ پایتان دوید
آن ردّ پا و سایه‌ی چرخان‌تان کجاست؟

باران حقیقت است و شما دور مانده‌اید
آیینه‌ی شما و درخشش جانانتان کجاست؟

در شام گرم عشق،دل آهو گرفته است
چشمان منتظر و وعده‌ی یلدایتان کجاست؟

ای ابرهای بی‌خبر از حال عاشقان
آغوش مهر و گریه‌ی پنهان‌تان کجاست؟

#محمدرضاـگلیـاحمدـگورابی
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/09/18
7


درباره شب یلدا، انتظار دیدار و پیوند عشق با نمادهای انار، فانوس و گلزار. شعری فلسفی و تصویری از محمدرضا گلی احمد گورابی که با استعاره‌های تازه، یلدا را به جشن عشق و بیداری بدل می‌کند.

شب یلدا و دل بی‌تابِ دیدارِ تو می‌گردد
خودم بیدار و چشمم باز بیمار تو می‌گردد

به هر دانه‌ اناری، راز لبخندت هویدا شد
چو روح من فدای روح بیدار تو می‌گردد

ز زلفت شام یلدا را بلند و بی‌کران دیدم
ولی صبحش پر از مهر و خریدارتو می‌گردد

به چشمانت قسم ای جان، که بی‌تو شام بی‌معناست
همان شامی که صبحش باغ و گلزار تو می‌گردد

به هر فانوس شب، یاد تو روشن‌تر ز مهتاب است
که این شب تا سحر با عشق تو، تکرار می‌گردد

دل من در هوای پاک یلدا عاشق رویت
چو خَماری که با باده پرستی واله و هشیار می گردد
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/09/18
6

در این غزل عاشقانه، شب یلدا با حضور معشوق به روشن‌ترین لحظه بدل می‌شود. از آتش عشق تا خنده‌ای که باغ دل را گلشن می‌کند، این شعر تصویری شاعرانه از پیوند عشق و زمستان است. مناسب برای علاقه‌مندان به شعرهای احساسی، عاشقانه و مناسبتی

با تو هر شب چون شب زیبای یلدا می شود
یا وجودم همنفس با موج دریا می‌شود

عشق تو چون آتشی در جان من افروخته
کوهی از هیزم بر آن آتش مهیا می شود

چون سحر در پرده‌ی ظلمت، تویی خورشید عشق
با نگاهت شام تاریکم مصفا می شود

ای که زاده در شب یلدا، بهاری در دلم
قصه ی ما قصه ی مجنون و لیلا می شود

چون بهار از خنده‌ات، باغ دلم پیدا شده
کفتر دل‌های ما سوی ثریا می شود

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/09/18
6

دل شکسته در شب یلدا | غزلی در غم و عشق
غزل دل شکسته در شب یلدا؛ روایت غم، عشق و اشک‌های بی‌رویا. ترکیبی از استعاره‌های شب، ماه، شمع و سایه که با زبان شاعرانه، حس تنهایی و دلواپسی را به تصویر می‌کشد.
دل شکسته در شب یلدا به جان آمد ز غم

اشک من از چشم بی‌رویا روان آمد ز غم

سایه‌ات افتاد بر دیوار قلب بی‌پناه

ناله‌ای از سینهٔ تنها نهان آمد ز غم

هر که با یاد تو پیمان وفا بست از نخست

در مسیر عشق بی‌پروا فغان آمد ز غم

ماه اگر بر بام شب تابید، دل را سوخت باز

نور او با تیرگی هم‌داستان آمد ز غم

شمع را گفتم که امشب خامشی کن، بی‌صدا

گفت: از آتش، دل شیدا نشان آمد ز غم
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/09/18
7

«شعر سپید پاییزی با استعاره‌ی کلید و یلدا؛ روایتی فلسفی از گذر فصل‌ها تا سپیدی زمستان.»
درختان،

واژه‌های زردشان را

چون نامه‌های سوخته

رها می‌کنند،

باد،

کلید را

در جیب یلدا می‌گذارد،

و راه،

به‌جای مقصد،

به پرسشی بی‌پاسخ بدل می‌شود.

پاییز،

نه فصل،

که مکاشفه‌ای است

در آستانه‌ی فراموشی،

هر برگ،

شهادتی است

بر مرگ آرام رنگ‌ها.

زمستان،

با سپیدی‌اش،

جهان را بازنویسی نمی‌کند،

بلکه خط‌خوردگی‌های گذشته را

به متن تازه بدل می‌سازد.

نور،

از لابه‌لای شاخه‌ها،

به‌سان تیغی پنهان

عبور می‌کند،

و سکوت،

بلندترین فریاد این راه است،

که پایان را آغاز می‌نامد.
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/09/18
3

فصل چهارم: زبان زخمی و فرم شعری ،بخش سوم: شکستن نحو و ساختار کلاسیک،بررسی ضرورت شکستن نحو و ساختار کلاسیک در شعر پل سلان پس از هولوکاست. این بخش از یادداشت تحلیل می‌کند که چگونه سلان با گسست دستوری و زبانی، واقعیتِ شکسته‌ی تاریخ را بازتاب داد و شعر را به رسانه‌ای برای شهادت و مقاومت تبدیل کرد. مطالعه‌ای درباب فرم شعری، سکوت، و نقش خواننده در بازسازی معنا از خلال قطعات زبانی.محمدرضا گلی احمدگورابی،دکتر زهرا روحی‌فر
۱. ضرورت شکستن نحو

پس از هولوکاست، سلان دریافت که زبان کلاسیک و نحو سنتی دیگر قادر به بیان حقیقت نیست. زبان روزمره، همان زبانی بود که در خدمت فرمان‌ها، تبلیغات و خشونت قرار گرفته بود. بنابراین، او آگاهانه نحو را شکست تا نشان دهد که جهان شکسته است و زبان نیز باید این شکستگی را بازتاب دهد.

۲. نحو گسسته به‌مثابه شهادت

جملات در شعر سلان اغلب کوتاه، ناقص و گسسته‌اند. این گسستگی، نه ضعف، بلکه استراتژی است: زبان باید از شفافیت دروغین فاصله بگیرد. همان‌گونه که تاریخ در اردوگاه‌ها گسسته شد، شعر نیز باید این گسست را در سطح زبان بازنمایی کند.

به تعبیر پیتر زوندی، «شعر سلان، شهادتی است که از دل شکستگی زبان برمی‌خیزد.»

۳. حذف پیوندهای دستوری

یکی از ویژگی‌های بارز شعر سلان، حذف پیوندهای دستوری است. او اغلب از حروف ربط و نشانه‌های اتصال صرف‌نظر می‌کند. نتیجه، زبانی است که به‌جای جریان روان، به صورت قطعه‌قطعه و بریده ظاهر می‌شود. این قطعه‌قطعه بودن، تجربه‌ی زیسته‌ی تبعید و مرگ را بازتاب می‌دهد: جهانی که پیوستگی‌اش از هم گسسته است.

۴. نحو به‌مثابه سکوت

شکستن نحو، همواره با سکوت همراه است. مکث‌ها، فاصله‌ها و شکستگی‌ها بخشی از زبان سلان‌اند. این سکوت‌ها، همان جایی هستند که معنا در غیاب واژه‌ها شکل می‌گیرد. شعر او نشان می‌دهد که گاه نگفتن، بیش از گفتن، حامل حقیقت است.

۵. تأثیر بر خواننده

شعر سلان خواننده را وادار می‌کند که فعالانه در متن مشارکت کند. نحو گسسته، خواننده را مجبور می‌سازد که میان قطعات پل بزند، معنا را بازسازی کند و در فرآیند شعر شریک شود. این دشواری، بخشی از رسالت شعر است: شعر نه برای مصرف سریع، بلکه برای تأمل و مشارکت است.

۶. نمونه‌هایی از نحو شکسته

در بسیاری از شعرهای متأخر سلان، جمله‌ها به‌گونه‌ای ساخته می‌شوند که گویی نیمه‌تمام‌اند. واژه‌ها در کنار هم قرار می‌گیرند، اما پیوندهای دستوری حذف شده‌اند. این ساختار، فضایی از ابهام و چندمعنایی می‌سازد. هر خواننده، بسته به تجربه‌ی خود، می‌تواند معنایی تازه از این قطعات استخراج کند.

۷. شکستن نحو به‌مثابه مقاومت

از منظر فلسفی، شکستن نحو در شعر سلان نوعی مقاومت است: مقاومت در برابر زبان رسمی، در برابر روایت‌های کلان، در برابر فراموشی. او می‌دانست که تنها با شکستن ساختارهای تثبیت‌شده می‌توان حقیقت را حفظ کرد. شعر او، در این معنا، شعری اخلاقی است: شعری که از دل شکستگی، شهادت می‌دهد.

جایگاه این بخش در فصل

این بخش نشان داد که شکستن نحو و ساختار کلاسیک در شعر سلان، نه صرفاً یک نوآوری فرمی، بلکه ضرورتی تاریخی و اخلاقی بود. زبان او، با گسستن از قواعد سنتی، توانست حقیقتی را بیان کند که زبان شفاف و کلاسیک از بیان آن ناتوان بود.

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/09/18
5


شعر نو نیمایی عاشقانه با تصویرسازی از بهار، پاییز، فانوس و باران؛ اثری که با وزن نیمایی و زبان تصویری، عشق و فلسفه را در قالبی تازه روایت می‌کند

بهار از چشم تو آغاز شد جانا،

ولی پاییز دل با تو جوان ماند

نسیم از زلف تو برخاست و،

برگ از خزان، رنگ جهان گیرد

به هر آیینه تصویرت شکوفا شد،

چو مهتابی که در دریا غریق بی ریا گردد

ولی در موج‌های بی‌قرار دل،

صدای عشق تو با صد نوا آمد

به بیداریِ شب، فانوس من یارا،

به یاد چشم تو روشن‌تر از روی جهان آید

که در ظلمت، چراغی جاودان،

راز دلم را بی محابا سوی جانم ارمغان آرد


به هر اندوه من، باران فرو بارید

ولی در انتهای آن سفرهای فراموشی،

فقط نام تو بر لب‌های من جاریست

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/09/18
3

شعر سپید درباره کوه، سکوت و برف؛ ترکیبی از تصویرسازی برای جست‌وجوی معنا در زمان و هستی

کوه
حکایتِ پنهانِ سکوت را گفت

صدای برف

روی واژه‌ها نشست

و شب فهمید

زمان گذشته است

سایه‌ها دره را بلعیدند

باد،

خاطره‌ای سرد را

میان سنگ‌ها پخش کرد

چراغ‌های دور،

مثل ستارگان خاموش شدند

انسان،

نقطه‌ای لرزان در برابر عظمت بود

و سکوت،

آخرین زبان جهان باقی ماند

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/09/18
4

«شعری سپید با تصویرهای سوررئالیستی و فلسفی؛ از چاه سکوت تا پرنده‌ای بی‌اوج، سفری در هزارتوی انسان و زمان. تحلیلی از نور، تاریکی و اراده در قالب شعر معاصر.»

در ژرف‌ترین چاهِ سکوت،

آوایی از آینده برخاست؛

نه پرنده،

که تپشِ جنینِ نور،

زاده در تاریکی.

زمین، فرش نبود،

کهکشانی بود از خاطراتِ فراموش‌شده؛

هر دانه‌ی خاک،

نقشه‌ای از جهان‌های بی‌ نشان.

انسان، رهگذرِ هزارتوی خویش،

بر پیکرِ آینه‌ها گام می‌زد؛

هر تصویر،

سایه‌ای از اراده‌ای دور،

دست‌نیافتنی.

آسمان، پرده نبود،

نفَسِ بی‌نهایت بود؛

در هر بازدم،

رودی از زمان،

به گذشته بازمی‌گشت.

و دست‌های انسان،

شاخه‌های حرص بودند؛

نه رو به خورشید،

که خزنده به مغاکِ تاریکی.

طلوع، پایان نداشت؛

غروب، آغازِ رویا بود.

پرنده‌ای پرواز می‌کرد،

بی‌اوج،

اما با هر بال،

تکه‌ای از افق را می‌دزدید.

بومرنگِ سکوت،

در دستانِ باد چرخید،

بازگشت به انسان؛

نه برای تنبیه،

که برای تذکر:

هیچ اثری بی‌پاسخ نمی‌ماند.