یک روز قدم بزن در اطراف دلم از عشق ، تو دم بزن در اطراف دلم دیوانه شدم ز بس تو را کم دارم اردوی ستم بزن در اطراف دلم این زندگیم بی تو شده موج عذاب من مانده ام و شعر ، ویک حال خراب تب کرده ام از شدت بدمستی خود دلخسته ام از دیدن یک عمر سراب ای عشق! عجب تو بی غرورم کردی! در اوج شعف تو سوت و کورم کردی با آنهمه بی خیالی از رنج و غمت در چشم بهم زدن به تورم کردی در روز عزا داری مادر (س) رفتی ای حوصله ام! چرا چنین سر رفتی؟ آمال دلم به سینه ام مدفون شــد وقتی تــو به جایگاه آخـر رفتی