با سلام شعری از مرحوم در مورد پیامبر گرامی اسلام (ص) تقدیم میکنیم:
فروزان اختری در شامگاهی درخشان گوهری در شاهراهی
دلاور افسری فرخنده پیکار سپه سالار سردار سپاهی
بلند آوازه ای در بستر شب اذان گوی اذان صبحگاهی
دلش امواج دریای محبت نگاهش آشنا با هر نگاهی
خرامان سرو بالای بلندی فرو افتاده چون یوسف به چاهی
جوانی خسته از رنج یتیمی نهالی رسته از اشگی و آهی
درون پر درد بیرون پر تحمل نصیبش رنج و جرمش بی گناهی
جهان می دید در قعر جهالت نظر می کرد هر سو گاه گاهی
ندا آمد در آن دم کی محمد (ص) بخوان قرآن به فرمان الهی
چو راه تست راه رستگاری تو را برتر دهیم از پادشاهی
بپا خیز و مکن خوف از (....) بخواه از درگه ما هر چه خواهی
تو را گفتیم فرمان هدایت رها کن خلق ما را از تباهی
چو بشنید این ندا از جای برخاست روان شد بهر عدل و دادخواهی
بجنگش شد روان خلق تبهکار همه آماده در آورد گاهی
نمی کردند باور کان در آن جنگ شود پیروز یک تن بر سپاهی
از آن غافل که چون خواهد خداوند سبکتر کوه می گردد ز کاهی
محمد(ص) در ره حق فاتح آمد سپیدی غالب آمد بر سیاهی
جهان شد غرقه در جشن و سروری که آمد خلق را پشت و پناهی