مطمئن باش که من میدانم
تو چراعاشق باران بهاری هستی.
و چرا با گلسرخ قصه ها می سازی.
همچنین می دانم
که چرا همسفری با ماهی
در دل آبی فیروزه ای حوض حیاط.
خوب می فهمم که
تو چرا با دگران می خندی....
و چگونه به سحر
تازگی می بخشی.
خوانده ام راز تو را
از سراشیبی آن گونه خیست با اشگ.
عشق رسوا تر از آن است که با خاموشی
نشود فهمیدش .....
در نگاه عاشق .