داده ام دل را به راه پاک عشق بر دو دیده می کشم از خاک عشق عاشقی را یاد مجنون می دهم درس دلداری به گردون می دهم بیستون را بر کنم از جای خویش پس نگیرم زین طریقت پای خویش جان فدای راه جانان می کنم. آنچه باید صد هزاران می کنم. تا نگینش را دهم ، قدر و بها ناز او را می خرم تا انتها آنکه آهو چشم و رعنا قامت است مرمراو را یک جهانی حاجت است. قدر گوهر را بداند گوهری یشم را باید سرای جوهری