با تو هستم ، نقابدار ملنگ ای که بی مایعی و بی فرهنگ من چه گویم ، نباشدت فهمی کی رود میخ آهنین بر سنگ گر نباشد به کوچه قانونی یک گروهبان ، می شود سرهنگ عقده ها می شود بسی روشن حاصلش جمله های زشت ، جنفگ برو این جلگه شیر نر دارد چون بود ، جای مکث و درنگ گر دو روزی دلی بی آزردی تو مخوان خویش مرد زرنگ گربه شیر است در گرفتن موش لیک موش است درمصاف پلنگ