هركه دارد به سرش شوق رياست برود
زين سفر بر ما نباشد جز شهادت ، برود
ما زجام عشق ، اين شهد وفا نوشيده ايم
در تمام عمر ، روياي شهادت ديده ايم
از ازل در شوق اين دم در خفا ناليده ايم
هر كه مي خواهد تنش باشد سلامت ،برود
تا سپيده وقت باشد بر شما ياران هنوز
با خبر باشد همه ظلمي كند فردا بروز
مي شود حاكم ميان خيمه ها گرما و سوز
شمر ، بي پروا كند بر پا قيامت ، برود
با چنان فرياد هاي يكه تازش حرمله
مي نمايد با ستم اينگونه سازش حرمله:
مي كند فردا گلويي را نوازش حرمله
وه ! كه خولي ميكند با ما چه حرمت، برود...