bg
سپیدی یلدا
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/09/30
تعداد نمایش :‌ 11

دیوارها نفس می‌کشند،

پنجره‌ها به خواب

ماهی‌ها بدل شده‌اند،

و من در میان خیابان،

با کفش‌هایی از صدا راه می‌روم.

یلدا در جیب کت من است،

شب را تا می‌کنم

مثل روزنامه‌ای که خبر ندارد،

و سپیدی از لابه‌لای انگشتانم

چون دانه های برف

فرو می‌ریزد.

در این جهان واژگون،

هر کلمه یک انفجار خاموش است،

و هر سکوت،

آواز آینده‌ای که هنوز اختراع نشده.

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران