زمستان آمد و رخسار تو برف درخشان
به چشمم خندهایت میدمد خورشید پنهان
تو ای مه، بوسهی لبهای تو شیرینتر از قند
به جانم میرسد عطر تو چون باد خراسان
زمستان روی تو آیینهی پاکیست در دل
به هر سو میدود یادت چنان رود خروشان
زمستان موی تو مشکین تر و یلدا بلند است
به صبح عشق روشن می شود ماه فروزان
زمستان سینهی من آتش عشق است یارا
شود این شعله ی عشقم چنان شمع فروزان