درباره شب یلدا، انتظار دیدار و پیوند عشق با نمادهای انار، فانوس و گلزار. شعری فلسفی و تصویری از محمدرضا گلی احمد گورابی که با استعارههای تازه، یلدا را به جشن عشق و بیداری بدل میکند.
شب یلدا و دل بیتابِ دیدارِ تو میگردد
خودم بیدار و چشمم باز بیمار تو میگردد
به هر دانه اناری، راز لبخندت هویدا شد
چو روح من فدای روح بیدار تو میگردد
ز زلفت شام یلدا را بلند و بیکران دیدم
ولی صبحش پر از مهر و خریدارتو میگردد
به چشمانت قسم ای جان، که بیتو شام بیمعناست
همان شامی که صبحش باغ و گلزار تو میگردد
به هر فانوس شب، یاد تو روشنتر ز مهتاب است
که این شب تا سحر با عشق تو، تکرار میگردد
دل من در هوای پاک یلدا عاشق رویت
چو خَماری که با باده پرستی واله و هشیار می گردد