bg
غزل عاشقانه دل و راز نهفته
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/08/27
تعداد نمایش :‌ 5

آبرویم را مریزی آبرو دارم دلا

این همه بد می‌کنی من با تو خو دارم دلا

پای حرف من نشین یک روز گر فرصت کنی

زخم‌های لاعلاجی در گلو دارم دلا

اشک را گم کرده ام در حسرتش آواره‌ام

دفتری پر از غزل از داغ او دارم دلا

سالیانی می‌نشینم پای صحبت‌های تو

لحظه ای رو کن به سویم آرزو دارم دلا

سرّ دل معروف باشد در نگاه آشنا

لیک من رازی نهفته در وضو دارم دلا

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران