ساعت،
نه عدد است،
نه عقربه—
پرسشی است که هر لحظه
خود را دوباره میسازد.
گذشته،
گاهی سنگی است در دست،
گاهی سایهای در ذهن،
گاهی هیچچیز—
جز ردّی که با هر نگاه
شکل تازهای میگیرد.
آینده،
نه وعده،
نه تهدید،
بلکه آینهای شکسته است
که هر تکهاش
تصویری دیگر از ما نشان میدهد.
من،
ایستاده میانِ حافظه،
که خودش نمیداند
آیا نگهدارندهی حقیقت است،
یا سازندهی خیال.
زمان،
کتابی است بیپایان،
که هر بار با ورق زدنش
واژهها تغییر میکنند،
و هیچ صفحهای
همان معنای پیشین را ندارد.