ضریب نفوذ دانش در ادبیات ایران۱؛ از نظریه تا کاربرد دراشعار سنتی و شعر معاصر
«این مقاله به بررسی مفهوم نوین ضریب نفوذ دانش در ادبیات ایران میپردازد؛ از ریشههای فلسفی و نظری تا کاربرد عملی در اشعارسنتی و شعر معاصر. با تحلیل تطبیقی و ارائه چارچوبهای سنجش، جایگاه ادبیات فارسی در سطح جهانی بازتعریف میشود.»
فصل اول: مقدمه
ادبیات، از آغاز پیدایش خود تا امروز، همواره یکی از مهمترین ابزارهای انتقال معنا، فرهنگ و تجربه انسانی بوده است. شاعران و نویسندگان نهتنها زیبایی و تخیل را در قالب زبان و روایت به کار گرفتهاند، بلکه بهگونهای معرفت و شناخت را نیز منتقل کردهاند. پرسش بنیادین این است که آیا ادبیات صرفاً عرصهای برای لذت زیباییشناختی است یا میتواند بهمثابه منبعی برای تولید دانش عمل کند؟ این پرسش در سنت فلسفی و نظری جهان بارها مطرح شده و اکنون میتواند در قالب مفهومی تازه با عنوان «ضریب نفوذ دانش در ادبیات» مورد بررسی قرار گیرد.
ضریب نفوذ دانش، در معنای کلی، شاخصی است برای سنجش میزان ورود و جذب دانش در یک حوزه. در علوم اجتماعی و فناوری، این اصطلاح بهکار رفته تا نشان دهد چه میزان از یافتههای علمی و پژوهشی در عمل به کار گرفته میشوند. اما در ادبیات، این مفهوم هنوز بهطور رسمی مطرح نشده است. با این حال، ظرفیت بالایی برای تعریف و بومیسازی آن وجود دارد. اگر بپذیریم که ادبیات میتواند حامل دانش باشد، آنگاه میتوانیم میزان نفوذ این دانش را در آثار ادبی، در آموزش و پژوهش، و در میان مخاطبان بسنجیم.
در سنت یونان باستان، افلاطون در کتاب جمهوری به این نکته اشاره میکند که شعر و هنر میتوانند بازنمایی حقیقت باشند، اما در عین حال خطر فاصله گرفتن از حقیقت را نیز دارند. ارسطو در فن شعر دیدگاهی متفاوت ارائه میدهد و معتقد است که تراژدی و شعر میتوانند شناختی درباره جهان انسانی و اخلاقی منتقل کنند. این دو دیدگاه، آغازگر بحثی شدند که تا امروز ادامه دارد: نسبت میان ادبیات و دانش.
در دوران معاصر، فیلسوفان زیباییشناسی و نظریهپردازان ادبی بار دیگر این پرسش را مطرح کردند. در یکی از مقالات منتشرشده در «نشریه زیباییشناسی بریتانیا» پژوهشگران نشان دادهاند که رمانهایی چون تس از خانواده دوربرویلها اثر توماس هاردی و تابستان اثر ادیت وارتون، نهتنها تجربهای زیباییشناختی عرضه میکنند، بلکه فهمی تازه از روابط انسانی، سرنوشت و اخلاق اجتماعی به مخاطب منتقل میسازند.
این دیدگاه در پژوهشهای معاصر نیز دنبال شده است. کتابی با عنوان شناخت داستان – دانش و معنا در ادبیات (انتشارات بریل) به بررسی این موضوع میپردازد که چگونه ادبیات میتواند حامل دانش باشد و چه نسبتی میان معنا، حقیقت و شناخت برقرار میکند. همچنین در «دانشنامه فلسفه اینترنتی» بخشی با عنوان هنر و معرفتشناسی وجود دارد که به رابطه هنر و معرفت میپردازد و این پرسش را مطرح میکند که آیا میتوان از هنر دانش آموخت یا خیر.
با توجه به این پیشینه، میتوان گفت که مفهوم «ضریب نفوذ دانش در ادبیات» در جهان بهطور غیرمستقیم مطرح شده است، اما هنوز بهعنوان یک شاخص مستقل و کمی تعریف نشده است. این امر فرصتی فراهم میآورد تا در ایران، با توجه به نیازهای پژوهشی و ادبی، این مفهوم بهعنوان نوآوری علمی و نظری معرفی شود.
در ایران، پژوهشهای ادبی بیشتر بر نقد سنتی، سبکشناسی و آموزش تمرکز داشتهاند. فاصله میان تولید دانش نظری در دانشگاهها و کاربرد آن در آثار ادبی و میان مخاطبان همچنان محسوس است. بسیاری از پایاننامهها و مقالات علمی در کتابخانهها باقی میمانند و کمتر به جریان اصلی ادبیات راه مییابند. همین امر نشان میدهد که ضریب نفوذ دانش در ادبیات ایران پایین است. معرفی این مفهوم میتواند نخستین گام برای پر کردن این فاصله باشد.
طرح مسئله در این یادداشت چنین است: چگونه میتوان ضریب نفوذ دانش در ادبیات ایران را تعریف، سنجش و ارتقاء داد؟ پاسخ به این پرسش نیازمند طراحی چارچوبی نظری و عملی است که بتواند شاخصهای آموزشی، پژوهشی، کاربردی و اجتماعی را در نظر بگیرد. این چارچوب باید هم به وضعیت کنونی ادبیات ایران توجه کند و هم امکان مقایسه با جریانهای جهانی را فراهم آورد.
در نهایت، اهمیت این بحث در آن است که ادبیات، اگر بتواند دانش را بهطور مؤثر منتقل کند، نهتنها جایگاه خود را در فرهنگ ملی ارتقاء میدهد، بلکه در سطح جهانی نیز بهعنوان بخشی از ادبیات تطبیقی شناخته خواهد شد. بنابراین، فصل نخست این یادداشت مقدمهای است برای آشنا کردن مخاطبان با مفهوم «ضریب نفوذ دانش در ادبیات» و ضرورت پرداختن به آن در پژوهشهای ادبی ایران.
محمدرضا گلی احمدگورابی،دکتر زهرا روحی فر
ادامه دارد...