تحلیل علمی و ادبی نظریه چندصدایی باختین در غزل کلاسیک فارسی با تمرکز بر حافظ و سعدی؛ بررسی مبانی باختین، ایهام، گفتوگوی صداها و جایگاه جهانی شعر فارسی در ادبیات تطبیقی.
فصل اول: مقدمه
ادبیات فارسی، بهویژه در قالب غزل، یکی از برجستهترین میراثهای فرهنگی جهان است. غزل نه تنها قالبی برای بیان عشق و عرفان بوده، بلکه بستری برای طرح مسائل اجتماعی، فلسفی و حتی سیاسی نیز فراهم کرده است. این قالب شعری، به دلیل ایجاز، موسیقی درونی و ظرفیت بالای ایهام، توانسته است در طول قرون متمادی جایگاه ویژهای در فرهنگ ایرانی و اسلامی پیدا کند. با این حال، در طول تاریخ نقد ادبی، غزل اغلب بهعنوان متنی تکصدا معرفی شده است؛ صدایی که یا عاشقانه است، یا عرفانی، یا اخلاقی. این نگاه تکبعدی، ظرفیتهای عظیم غزل را نادیده میگیرد و آن را به سطحی تقلیلیافته فرو میکاهد.
در قرن بیستم، میخائیل باختین، نظریهپرداز روسی، با طرح مفهوم «چندصدایی» یا پلیفونی در آثار داستایوفسکی، افق تازهای در نقد ادبی گشود. او نشان داد که متن ادبی میتواند عرصهی گفتوگوی صداهای مستقل باشد؛ صداهایی که هر یک جهانبینی خاص خود را دارند و هیچیک بر دیگری غلبه ندارد. این نظریه، که در اصل برای رمان مطرح شد، قابلیت تعمیم به دیگر گونههای ادبی را نیز دارد. غزل فارسی، بهویژه در آثار حافظ و سعدی، نمونهی بارزی از متنی چندصدایی است؛ متنی که در آن صداهای عاشق، عارف، منتقد اجتماعی، طنزپرداز و حتی صدای معشوق خیالی در کنار هم حضور دارند.
ضرورت طرح نظریهی «چندصدایی در غزل کلاسیک فارسی» از همین جا ناشی میشود. اگر غزل را تنها بهعنوان متنی عاشقانه یا عرفانی بخوانیم، بخش عظیمی از ظرفیتهای آن را نادیده گرفتهایم. اما اگر آن را بهعنوان متنی پلیفونیک ببینیم، میتوانیم لایههای پنهان و آشکار آن را کشف کنیم. این نگاه نه تنها به فهم دقیقتر غزل کمک میکند، بلکه جایگاه آن را در ادبیات جهانی نیز ارتقا میدهد.
هدف این مقاله آن است که با بهرهگیری از نظریهی باختین و مطالعات تطبیقی، نشان دهد غزل کلاسیک فارسی چگونه متنی چندصدایی است. در ادامه، مبانی نظری چندصدایی توضیح داده خواهد شد، سپس نمونههایی از غزلهای حافظ و سعدی تحلیل میشوند، ویژگیهای چندصدایی در غزل کلاسیک بررسی میگردد، و در نهایت پیامدهای نظری این رویکرد برای نقد ادبی و مطالعات تطبیقی بیان خواهد شد.
فصل دوم: مبانی نظری چندصدایی
نظریهی چندصدایی یا پلیفونی نخستین بار توسط میخائیل باختین، فیلسوف و نظریهپرداز روسی، در دههی ۱۹۲۰ میلادی مطرح شد. باختین در کتاب مشهور خود مشکلات شعر داستایوفسکی نشان داد که رمانهای داستایوفسکی با سایر آثار ادبی تفاوت بنیادین دارند؛ زیرا در آنها هیچ صدای واحدی بر متن حاکم نیست. شخصیتها در این رمانها نه ابزار مؤلف، بلکه موجوداتی مستقل با جهانبینی خاص خود هستند. هر شخصیت دیدگاه و زبان ویژهای دارد و در گفتوگو با دیگر صداها معنا میسازد. این ویژگی، که باختین آن را «چندصدایی» نامید، نقطهی عطفی در نقد ادبی بود و راه را برای تحلیل متون بهعنوان میدان گفتوگوی صداهای متکثر گشود.
چندصدایی در نگاه باختین، صرفاً تنوع شخصیتها یا مضامین نیست؛ بلکه استقلال صداها و امکان گفتوگوی آزاد میان آنهاست. در متنی چندصدایی، هیچ صدایی بهطور کامل بر دیگری سلطه ندارد و معنا در تعامل و تضاد میان صداها شکل میگیرد. این نظریه، برخلاف رویکردهای سنتی که متن را بازتاب قصد مؤلف میدانستند، بر استقلال متن و نقش فعال خواننده تأکید میکند.
اگرچه باختین نظریهی خود را دربارهی رمان مطرح کرد، اما قابلیت تعمیم آن به دیگر گونههای ادبی نیز وجود دارد. شعر، بهویژه غزل فارسی، نمونهی بارزی از متنی چندصدایی است. در غزلهای حافظ و سعدی، میتوان صداهای عاشق، عارف، منتقد اجتماعی، طنزپرداز، واعظ و حتی صدای معشوق خیالی را شناسایی کرد. این صداها در تعامل و تضاد با یکدیگر، معنا را سیال و چندلایه میسازند.
ویژگیهای چندصدایی در غزل فارسی را میتوان در چند محور خلاصه کرد:
1. تعدد نقشها: شاعر همزمان عاشق، عارف، منتقد و طنزپرداز است. او در یک غزل میتواند از عشق زمینی سخن بگوید، به معرفت عرفانی اشاره کند، ریاکاری زاهدان را نقد کند و با طنز اجتماعی فضای تازهای بیافریند.
2. ابهام و ایهام: ایهام یکی از ابزارهای اصلی چندصدایی در غزل است. یک واژه میتواند همزمان چند معنا داشته باشد و هر معنا صدایی مستقل را وارد متن کند. برای مثال، واژهی «می» میتواند شراب زمینی، معرفت عرفانی یا نقد اجتماعی باشد.
3. گفتوگوی درونی: بسیاری از غزلها نوعی دیالوگ درونی میان شاعر و معشوق یا شاعر و جامعهاند. این گفتوگوها صداهای مختلف را در متن حاضر میکنند.
4. غیاب و سکوت: معنا در آنچه گفته نمیشود نیز شکل میگیرد. سکوت و حذف خود یک صداست که خواننده را به مشارکت در تولید معنا دعوت میکند.
از منظر فلسفهی زبان، چندصدایی نشان میدهد که زبان شاعرانه توانایی بازنمایی تجربهی سیال معنا را دارد. هر واژه در غزل میتواند حامل چند معنا و چند صدا باشد. استعاره، ایهام و سکوت ابزارهاییاند که شاعر برای ایجاد چندصدایی به کار میگیرد.
بنابراین، نظریهی چندصدایی نه تنها برای تحلیل رمانهای داستایوفسکی، بلکه برای فهم غزل کلاسیک فارسی نیز کاربرد دارد. این نظریه به ما امکان میدهد غزل را نه بهعنوان متنی تکصدا، بلکه بهعنوان میدان گفتوگوی صداهای متکثر بخوانیم. چنین رویکردی، ظرفیتهای پنهان غزل را آشکار میکند و جایگاه آن را در ادبیات جهانی ارتقا میدهد.
فصل سوم: چندصدایی در غزل حافظ
حافظ، شاعر قرن هشتم هجری، بیش از هر شاعر دیگری در ادبیات فارسی توانسته است غزل را به میدان چندصدایی تبدیل کند. در غزلهای او، صداهای متکثر در کنار هم حضور دارند و هیچیک بر دیگری غلبه ندارد. همین ویژگی است که حافظ را به نمونهی برجستهی نظریهی چندصدایی باختین نزدیک میکند. حافظ نه تنها شاعر عشق و عرفان است، بلکه منتقد اجتماعی، طنزپرداز و حتی فیلسوف زبان نیز هست.
۱. غزل «الا یا ایها الساقی...»
این غزل، که با مطلع «الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناولها» آغاز میشود، نمونهی کامل چندصدایی است.
- صدای عاشق: شاعر در طلب شراب و عشق است؛ صدایی فردی و شخصی که تجربهی انسانی را بازتاب میدهد.
- صدای عارف: شراب در اینجا نماد معرفت و حقیقت است؛ صدایی عرفانی که با سنت صوفیانه پیوند دارد.
- صدای منتقد اجتماعی: در ادامهی غزل، حافظ به دشواریهای عشق و ریاکاری زاهدان اشاره میکند؛ صدایی اجتماعی و انتقادی که به نقد ساختارهای قدرت میپردازد.
- صدای شاعر: حافظ خود را بهعنوان ناظری بر این گفتوگو وارد میکند؛ صدایی متا-شعری که به خودآگاهی متن اشاره دارد.
این غزل نشان میدهد که حافظ نه تنها یک تجربهی عاشقانه را بیان میکند، بلکه میدان گفتوگوی چند صدا را میسازد. پژوهشهای خارجی نیز تأکید کردهاند که حافظ در «تخلّص» خود، همزمان با صدای شاعر و صدای دیگری وارد گفتوگو میشود.
۲. غزل «اگر آن ترک شیرازی...»
در این غزل، صداهای مختلف حضور دارند:
- صدای عاشق: شاعر معشوق را میستاید و حاضر است جهان را در برابر او فدا کند.
- صدای اجتماعی: اشاره به «ترک شیرازی» و «هندوی زلف» نشاندهندهی ارزشهای فرهنگی و قومی است؛ صدایی اجتماعی که به هویت جمعی اشاره دارد.
- صدای طنزپرداز: اغراق شاعرانه («به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا») طنزی ظریف دارد؛ صدایی که با بازی زبانی معنا را چندلایه میکند.
این غزل نشان میدهد که حافظ با ترکیب صداهای عاشقانه، اجتماعی و طنز، غزل را به متنی چندصدایی تبدیل میکند.
۳. غزل «دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند...»
در این غزل، صداهای عرفانی و اجتماعی در کنار هم حضور دارند:
- صدای عرفانی: حضور ملائک در میخانه، نماد شکستن مرزهای سنتی دین و عرفان است.
- صدای اجتماعی: اشاره به میخانه و شراب، نقدی بر ریاکاری زاهدان و ساختارهای اجتماعی زمانه است.
- صدای شاعر: حافظ خود را بهعنوان شاهد این واقعه معرفی میکند؛ صدایی که روایت را شخصی و در عین حال جمعی میسازد.
این غزل نمونهای از تلفیق صداهای متضاد است؛ فرشته و میخانه، قدسی و زمینی، که در کنار هم معنا میسازند.
۴. غزل «عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزهسرشت...»
در این غزل، حافظ بهطور مستقیم با صدای زاهد وارد گفتوگو میشود:
- صدای زاهد: نماد صدای رسمی و قدرت دینی.
- صدای رند: صدای مخالف، صدای آزادی و بیپروایی.
- صدای شاعر: حافظ میان این دو صدا داوری نمیکند، بلکه میدان گفتوگوی آنها را میسازد.
این غزل نشان میدهد که حافظ چگونه صداهای متضاد را در کنار هم قرار میدهد و متن را به عرصهی دیالوگ تبدیل میکند.
۵. تحلیل کلی
حافظ با ترکیب صداهای مختلف، غزل را به متنی چندلایه تبدیل میکند. او نه تنها عاشق و عارف است، بلکه منتقد اجتماعی و طنزپرداز نیز هست. همین ویژگی است که غزلهای او را به نمونهی برجستهی چندصدایی تبدیل کرده است. پژوهشهای خارجی نیز نشان دادهاند که حافظ در غزلهای خود، عناصر روایی را به کار میگیرد و متنی پلیفونیک میسازد (طباطبایی و شاکری)
فصل چهارم: چندصدایی در غزل سعدی
سعدی، شاعر قرن هفتم هجری، یکی از بزرگترین چهرههای ادبیات فارسی است که غزلهای او همواره بهعنوان نمونهی برجستهی عشق و اخلاق معرفی شدهاند. اما اگر با رویکرد چندصدایی به غزلهای سعدی بنگریم، درمییابیم که این آثار نه تنها عاشقانه یا اخلاقیاند، بلکه میدان گفتوگوی صداهای متکثر هستند. سعدی توانسته است در غزلهای خود صداهای عاشق، عارف، اخلاقی، اجتماعی و طنزپرداز را در کنار هم حاضر کند و متنی چندلایه بیافریند.
۱. غزل «به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست...»
این غزل مشهور سعدی، نمونهای از پیوند صداهای فردی و اجتماعی است.
- صدای عاشق: شاعر معشوق را میستاید و شادی خود را از حضور او میداند. این صدای فردی، تجربهی شخصی عشق را بازتاب میدهد.
- صدای اخلاقی: در ادامهی غزل، سعدی زیبایی معشوق را با خیر و نیکی پیوند میدهد. این صدای اخلاقی، عشق را نه تنها تجربهای فردی، بلکه ارزش اجتماعی و اخلاقی معرفی میکند.
- صدای اجتماعی: غزل بازتاب ارزشهای جمعی و فرهنگی زمانه است؛ عشق و زیبایی بهعنوان نیرویی که جامعه را خرم و شاد میکند.
این غزل نشان میدهد که سعدی چگونه صداهای فردی و اجتماعی را در کنار هم قرار میدهد و غزل را به متنی چندصدایی تبدیل میکند.
۲. غزلهای طنزآمیز سعدی
سعدی در برخی غزلها، با طنز و هجو، صدای منتقد اجتماعی را وارد متن میکند. برای مثال، در غزلی میگوید:
«به صورت از نظر خلق خوبرویانند
ولی به سیرت از این خوبتر نباشد کس»
در اینجا:
- صدای عاشق: ظاهر زیبا را میستاید.
- صدای اخلاقی: بر اهمیت سیرت و اخلاق تأکید میکند.
- صدای منتقد اجتماعی: نقدی بر کسانی است که تنها به ظاهر توجه دارند و از اخلاق غافلاند.
این غزل نمونهای از حضور طنز و نقد اجتماعی در کنار عشق و اخلاق است؛ چندصدایی که معنا را چندلایه میسازد.
۳. غزل «هر که دلارام دید از دلش آرام رفت...»
در این غزل، صداهای عاشقانه و عرفانی در کنار هم حضور دارند:
- صدای عاشق: شاعر از تأثیر دیدن معشوق بر دل سخن میگوید؛ صدایی فردی و عاشقانه.
- صدای عرفانی: معشوق میتواند نماد حقیقت یا خداوند باشد؛ صدایی عرفانی که عشق را به تجربهای معنوی تبدیل میکند.
- صدای شاعر: سعدی خود را بهعنوان شاهد این تجربه معرفی میکند؛ صدایی متا-شعری که روایت را شخصی و در عین حال جمعی میسازد.
این غزل نشان میدهد که سعدی چگونه عشق زمینی و عشق عرفانی را در کنار هم قرار میدهد و متنی چندصدایی میآفریند.
۴. تحلیل کلی
سعدی با ترکیب صداهای مختلف، غزل را به متنی چندلایه تبدیل میکند. او نه تنها عاشق و اخلاقگراست، بلکه منتقد اجتماعی و طنزپرداز نیز هست. همین ویژگی است که غزلهای او را به نمونهی برجستهی چندصدایی تبدیل کرده است.
از منظر نظری، غزلهای سعدی نشان میدهند که چندصدایی تنها ویژگی حافظ نیست، بلکه بخشی از سنت غزل فارسی است. سعدی توانسته است صداهای فردی و اجتماعی، عاشقانه و اخلاقی، طنز و عرفان را در کنار هم حاضر کند و متنی پلیفونیک بیافریند.
پژوهشهای تطبیقی نیز تأکید کردهاند که غزلهای سعدی، مانند غزلهای حافظ، نمونهی بارز چندصداییاند. برای مثال، در مطالعهای (رستمی و محمودی ) نشان داده شده است که عناصر روایی در غزلهای سعدی و حافظ، متنی چندصدایی میسازند که با نظریهی باختین قابل تحلیل است.
فصل پنجم: ویژگیهای چندصدایی در غزل کلاسیک
غزل کلاسیک فارسی، بهویژه در آثار حافظ و سعدی، مجموعهای از ویژگیها را در خود دارد که آن را به متنی چندصدایی تبدیل میکند. این ویژگیها نه تنها در سطح زبان و مضمون، بلکه در ساختار و فرم نیز قابل مشاهدهاند. در این فصل، مهمترین ویژگیهای چندصدایی در غزل کلاسیک بررسی میشود.
۱. تعدد نقشها
شاعر در غزل کلاسیک همزمان چند نقش را ایفا میکند: عاشق، عارف، منتقد اجتماعی، طنزپرداز و واعظ. این نقشها در یک متن واحد حضور دارند و هیچیک بر دیگری سلطه کامل ندارد. برای مثال، حافظ در یک غزل میتواند از عشق زمینی سخن بگوید، به معرفت عرفانی اشاره کند، ریاکاری زاهدان را نقد کند و با طنز اجتماعی فضای تازهای بیافریند. این تعدد نقشها، غزل را به متنی پلیفونیک تبدیل میکند.
۲. ایهام و ابهام
ایهام یکی از ابزارهای اصلی چندصدایی در غزل است. یک واژه میتواند همزمان چند معنا داشته باشد و هر معنا صدایی مستقل را وارد متن کند. برای مثال، واژهی «می» میتواند شراب زمینی، معرفت عرفانی یا نقد اجتماعی باشد. این چندمعنایی، امکان حضور صداهای مختلف را در یک متن فراهم میکند و معنا را سیال و چندلایه میسازد.
۳. گفتوگوی درونی
بسیاری از غزلها نوعی دیالوگ درونی میان شاعر و معشوق یا شاعر و جامعهاند. این گفتوگوها صداهای مختلف را در متن حاضر میکنند و غزل را به عرصهی تعامل و تضاد صداها تبدیل میسازند. برای مثال، حافظ در غزل «عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزهسرشت» بهطور مستقیم با صدای زاهد وارد گفتوگو میشود و میدان چندصدایی میآفریند.
۴. سکوت و غیاب
معنا در غزل کلاسیک تنها در آنچه گفته میشود شکل نمیگیرد، بلکه در آنچه گفته نمیشود نیز حضور دارد. سکوت و حذف خود یک صداست که خواننده را به مشارکت در تولید معنا دعوت میکند. این ویژگی، غزل را به متنی باز و چندلایه تبدیل میکند که هر خواننده میتواند خلأهای آن را با تجربهی شخصی خود پر کند.
فصل ششم: مطالعات تطبیقی
غزل کلاسیک فارسی، بهویژه در آثار حافظ و سعدی، هنگامی که در چارچوب نظریهی چندصدایی باختین بررسی میشود، قابلیت مقایسه با متون ادبی جهان را پیدا میکند. این مقایسه نه تنها جایگاه غزل را در ادبیات تطبیقی ارتقا میدهد، بلکه نشان میدهد که شعر فارسی از دیرباز توانسته است همان ویژگیهایی را در خود داشته باشد که در قرن بیستم بهعنوان نوآوری در نقد ادبی مطرح شد.
۱. مقایسه با رمانهای داستایوفسکی
باختین نظریهی چندصدایی را در تحلیل رمانهای داستایوفسکی مطرح کرد. در این رمانها، شخصیتها صداهای مستقلاند و هیچ صدایی بر دیگری سلطه ندارد. غزل حافظ و سعدی نیز چنین ویژگیای دارد: صداهای عاشق، عارف، منتقد اجتماعی و طنزپرداز در کنار هم حضور دارند و معنا در تعامل آنها شکل میگیرد. بنابراین، غزل فارسی را میتوان همسنگ رمانهای چندصدایی جهان دانست.
۲. مقایسه با شعر باروک اروپا
شعر باروک اروپا، بهویژه در قرن هفدهم، با ویژگیهایی چون تناقض، ایهام و چندلایگی شناخته میشود. این ویژگیها شباهت زیادی به غزل فارسی دارند. حافظ و سعدی نیز با استفاده از ایهام و تناقض، صداهای مختلف را در متن حاضر میکنند. بنابراین، غزل فارسی را میتوان در کنار شعر باروک اروپا بهعنوان نمونهای از چندصدایی در شعر کلاسیک جهان معرفی کرد.
۳. مطالعات معاصر
پژوهشهای معاصر نیز بر چندصدایی در غزل فارسی تأکید کردهاند. برای مثال، در مقالهای (Tabatabaee & Shokri, 2025) غزلهای حافظ بر اساس نظریهی باختین تحلیل شدهاند و نشان داده شده است که این غزلها نمونهی بارز چندصداییاند. همچنین، مطالعهای دیگر (Rostami & Mahmoudi, 2024) عناصر روایی در غزلهای حافظ و سعدی را بررسی کرده و نتیجه گرفته است که این غزلها متنی پلیفونیک میسازند.
۴. جایگاه جهانی
مطالعات تطبیقی نشان میدهند که غزل فارسی نه تنها میراثی ملی، بلکه بخشی از ادبیات جهانی است. با قرار دادن غزل در چارچوب نظریهی چندصدایی، میتوان جایگاه آن را در ادبیات تطبیقی ارتقا داد و توجه پژوهشگران خارجی را به شعر فارسی جلب کرد. این امر میتواند به گسترش مطالعات بینالمللی دربارهی غزل و افزایش اعتبار علمی آن منجر شود.
فصل هفتم: پیامدهای نظری و نتیجهگیری
نظریهی «چندصدایی در غزل کلاسیک فارسی» پیامدهای گستردهای برای نقد ادبی، مطالعات تطبیقی و فلسفهی زبان دارد. نخستین پیامد آن، بازتعریف جایگاه غزل در سنت ادبی فارسی است. غزل دیگر صرفاً قالبی برای بیان عشق یا عرفان نیست، بلکه متنی پلیفونیک است که در آن صداهای متکثر در تعامل و تضاد با یکدیگر معنا میسازند. این نگاه، غزل را از سطح تجربهی فردی فراتر میبرد و آن را به متنی اجتماعی و فلسفی تبدیل میکند.
از منظر نقد ادبی، پذیرش چندصدایی در غزل به معنای عبور از خوانشهای تکبعدی است. در گذشته، بسیاری از شارحان حافظ و سعدی کوشیدهاند غزل را در چارچوبی واحد تفسیر کنند: یا عاشقانه، یا عرفانی، یا اخلاقی. اما نظریهی چندصدایی نشان میدهد که این رویکردها ناکافیاند؛ زیرا غزل همزمان چند معنا و چند صدا را در خود جای داده است. بنابراین، نقد ادبی باید بهجای جستوجوی «معنای نهایی»، به تحلیل تعامل صداها و سیالیت معنا بپردازد. این تغییر رویکرد، نقد ادبی فارسی را به سطحی تازه ارتقا میدهد و آن را با جریانهای جهانی همسو میسازد.
از منظر مطالعات تطبیقی، نظریهی چندصدایی غزل فارسی را در کنار متون چندصدایی جهان قرار میدهد. رمانهای داستایوفسکی، شعر باروک اروپا، و حتی برخی متون مدرن غربی، نمونههایی از چندصداییاند. با قرار دادن غزل فارسی در این چارچوب، میتوان جایگاه جهانی آن را ارتقا داد و نشان داد که شعر فارسی نه تنها میراثی ملی، بلکه بخشی از ادبیات جهانی است. این امر میتواند به افزایش توجه پژوهشگران خارجی به غزل فارسی و گسترش مطالعات بینالمللی منجر شود.
از منظر فلسفهی زبان، چندصدایی در غزل نشان میدهد که زبان شاعرانه توانایی بازنمایی تجربهی سیال معنا را دارد. هر واژه در غزل میتواند حامل چند معنا و چند صدا باشد. ایهام، استعاره و سکوت ابزارهاییاند که شاعر برای ایجاد چندصدایی به کار میگیرد. این ویژگی، زبان شاعرانه را به عرصهای فلسفی تبدیل میکند؛ عرصهای که در آن معنا نه ثابت، بلکه همواره در حرکت است. چنین نگاهی، زبان شعر را به میدان هرمنوتیک سیال بدل میسازد؛ جایی که معنا نه تنها در سطح واژه، بلکه در سطح فرم و ساختار نیز جریان دارد.
پیامد دیگر این نظریه، امکان توسعهی آن در حوزههای دیگر ادبیات است. اگر غزل کلاسیک فارسی چندصدایی است، میتوان این رویکرد را به شعر نو، رمان فارسی و حتی ادبیات دیجیتال نیز تعمیم داد. در هر متن، صداهای متکثر حضور دارند و معنا در تعامل آنها شکل میگیرد. بنابراین، نظریهی چندصدایی میتواند چارچوبی جامع برای نقد ادبی معاصر باشد.
در نهایت، نتیجهگیری این یادداشت آن است که غزل کلاسیک فارسی، بهویژه در آثار حافظ و سعدی، نمونهی برجستهای از چندصدایی است. این ویژگی نه تنها غزل را از سطح تجربهی فردی فراتر میبرد، بلکه آن را به متنی جهانی و چندلایه تبدیل میکند. نظریهی «چندصدایی در غزل کلاسیک فارسی» میتواند بهعنوان چارچوبی مستقل در نقد ادبی معرفی شود و جایگاه شعر فارسی را در ادبیات تطبیقی ارتقا دهد.
محمدرضا گلی احمدگورابی ،دکتر زهرا روحی فر
ادامه دارد...