«شعری سپید و فلسفی درباره رنج انسان و بازتاب آن در چشمان دیگری؛ ترکیبی از تصویرسازی سوررئال، گسست زبانی و معناهای اگزیستانسیالیستی. مناسب برای پژوهشگران ادبیات مدرن و علاقهمندان شعر اروپایی و ایرانی.»محمدرضا گلی احمدگورابی
آدمی که از رنج آمده
دیگر نه ردپا دارد، نه مقصد
فقط تکهتکههای خویش را
در چشم دیگری میپاشد
مثل شیشهای که هر بار شکستناش
آهنگ تازهای میسازد.
چشمها،
نه آینهاند نه پنجره
آنها حفرههاییاند
که جهان را میبلعند
و دوباره بیرون میریزند
به شکل پرندهای بینام
که در مدار بیپایان سقوط
رقص میکند.
رنج،
تنها دستور زبان است
نه واژه دارد،
نه نحو
فقط سکوتی که میلرزد
مثل ستارهای که از نقشهی آسمان
پاک شده باشد.
آدمی که از رنج آمده
خودش را در دیگری میبیند
نه برای شناخت،
نه برای آرامش
بلکه برای آنکه بداند
جهان هنوز میتواند
از زخم، جهان تازهای اختراع کند.