bg
پل سلان،جستجوی زبان پس از آشویتس ۱۰
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/08/22
تعداد نمایش :‌ 2

فصل سوم: فوگ مرگ، شعر به‌مثابه شهادت ،بخش دوم: تحلیل ساختار و زبان فوگ مرگ.حلیل ساختار و زبان شعر فوگ مرگ پل سلان؛ بررسی فرم فوگ، چندصدایی، استعاره‌ی شیر سیاه سحرگاه، دوگانگی مارگارت و شولا، و شهادت از طریق فرم. پژوهشی عمیق در پیوند شعر، موسیقی و تجربه‌ی هولوکاست.» محمدرضا گلی احمدگورابی،دکتر زهرا روحی‌فر
۱. فرم فوگ و چندصدایی

ساختار فوگ مرگ بر اساس فرم موسیقایی فوگ بنا شده است. در موسیقی، فوگ قطعه‌ای است که یک تم اصلی بارها تکرار و در صداهای مختلف تغییر می‌یابد. سلان این فرم را به شعر منتقل کرد:

- تکرار عبارت‌ها («شیر سیاه سحرگاه») همچون موتیف موسیقایی عمل می‌کند.

- تغییرات جزئی در هر تکرار، معنا را جابه‌جا می‌کند و لایه‌های تازه‌ای می‌سازد.

- چندصدایی شعر، بازتابی از چندصدایی مرگ در اردوگاه‌هاست: صدای قربانی، صدای جلاد، و صدای خاموشی.

این فرم موسیقایی، شعر را از روایت خطی دور می‌کند و آن را به تجربه‌ای چرخه‌ای و بی‌پایان بدل می‌سازد؛ همان‌گونه که مرگ در اردوگاه‌ها تکراری و روزمره بود.

۲. ریتم و موسیقی زبان

ریتم شعر، با تکرار و شکستگی، حس اضطراب و بی‌پایانی را منتقل می‌کند. واژه‌ها همچون نت‌های موسیقی‌اند که در چرخه‌ای بی‌وقفه تکرار می‌شوند. این ریتم، نه تنها موسیقایی، بلکه وجودی است: ریتم مرگ، ریتم کار اجباری، ریتم فرمان‌های جلاد.

۳. استعاره‌ی «شیر سیاه سحرگاه»

یکی از تصاویر محوری شعر، «شیر سیاه سحرگاه» است. این تصویر، استعاره‌ای از مرگ روزمره است؛ مرگی که همچون نوشیدنی هر روزه، بخشی از زندگی اردوگاه شده بود. ترکیب «شیر» (نماد تغذیه و زندگی) با «سیاه» (نماد مرگ و تاریکی) پارادوکسی می‌سازد که حقیقت اردوگاه را آشکار می‌کند: زندگی و مرگ درهم‌تنیده‌اند.

۴. دوگانگی مارگارت و شولا

در شعر، دو نام زنانه تکرار می‌شوند: «مارگارت» (نماد فرهنگ آلمانی، با گیسوان طلایی) و «شولا» (نماد فرهنگ یهودی، با گیسوان خاکستری). این دوگانگی، تقابل دو فرهنگ را نشان می‌دهد: فرهنگ غالب و فرهنگ قربانی. اما در عین حال، هر دو در یک متن شعری حضور دارند؛ گویی شعر می‌خواهد میان آن‌ها پلی بزند، هرچند پلی از جنس مرگ.

۵. زبان آلمانی و شکستن نحو

سلان در این شعر، زبان آلمانی را به‌گونه‌ای به کار می‌گیرد که هم موسیقایی و هم شکسته است. نحو جملات ساده و تکراری است، اما همین سادگی، خشونت را آشکار می‌کند. زبان در این شعر، دیگر زبان شفاف ارتباط نیست؛ زبان زخمی است که حقیقت را از دل شکستگی بیان می‌کند.

۶. صدای جلاد و صدای قربانی

در شعر، صدای جلاد («مردی در خانه») و صدای قربانیان درهم‌تنیده‌اند. جلاد فرمان می‌دهد، قربانیان می‌نوشند، می‌خوانند، می‌می‌رند. این هم‌زمانی صداها، همان چندصدایی فوگ است. شعر نشان می‌دهد که مرگ در اردوگاه‌ها نه یک واقعه‌ی منفرد، بلکه کنسرتی هولناک بود که در آن، جلاد و قربانی هر دو نقش داشتند.

۷. شهادت از طریق فرم

از منظر فلسفی، فوگ مرگ نشان می‌دهد که شهادت تنها از طریق فرم ممکن است. سلان می‌دانست که نمی‌توان حقیقت اردوگاه‌ها را به‌طور مستقیم بیان کرد. بنابراین، او به فرم موسیقایی و استعاری پناه برد. شعر او نه بازنمایی، بلکه بازآفرینی حقیقت است؛ حقیقتی که تنها در شکستگی و تکرار می‌تواند آشکار شود.

این تحلیل نشان داد که فوگ مرگ چگونه با فرم، ریتم، استعاره و زبان شکسته، تجربه‌ی هولوکاست را به شعری یگانه بدل کرد. در بخش سوم این فصل، به بازتاب‌های فلسفی و نقدهای ادبی درباره‌ی این شعر خواهیم پرداخت؛ از آدورنو تا دریدا، و از نقدهای آلمانی تا خوانش‌های معاصر

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران