bg
شعر سپیدپژواک آتش: شعری در مرز زبان و سکوت
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/08/22
تعداد نمایش :‌ 1

در تاریکی،

واژه‌ای را در هوا می‌کارم

باد آن را به سمت نامعلوم می‌برد

دیوارها از انعکاسش ترک می‌خورند

و سکوت،

چون آینه‌ای شکسته،

می‌درخشد

هر هجا،

پله‌ای‌ست به سوی نامرئی

و هر پله،

به جای صعود،

درونم را می‌بلعد

شعر،

نه بر کاغذ،

که بر لرزش صدا حک می‌شود

و شنونده،

ناخواسته،

بدل به شاعر می‌گردد

در میدان خالی،

کلمات چون پرندگان بی‌جهت پرواز می‌کنند

و آسمان،

دفترچه‌ای بی‌پایان می‌شود

هیچ آغاز و پایانی نیست،

تنها تکرار تغییر

و هر تغییر،

آتشی‌ست که بی‌دود می‌سوزد

من آغازگر نیستم،

بلکه پژواکی‌ام

که در دهان تو ادامه می‌یابد

و تو،

بی‌آنکه بدانی،

شعری را بازمی‌خوانی که از تو آغاز نشده بود.

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران