همه شب چشم دلم محو تماشای تو بود
زین میان هر هوسی خاک تمنای تو بود
نفس عشق تو زد بر دل و جانم شرری
گرچه آن جور و جفا از لب مینای تو بود
دلم از بهر وجودت به جهان خنده نمود
هرچه بود از سر آن قامت رعنای تو بود
خرد از باده مستانه جانانه بسوخت
وه چه سوزی که از آن نرگس شهلای تو بود
طلب از غیر تو کردیم و ندیدیم وفا
هرچه در پرده که رفت از رخ زیبای تو بود
ز قفای حرمت حامد بیچاره سرود
چه خوش آن سر که هوادار و هواخواه تو بود