این دل بینوای من شیفته کمال تو
نغمه پرگداز من منتظر وصال تو
ای خس و خاک پای تو سجده گه نیاز من
عقل و دل و دماغ من باخته ی جمال تو
من ز نیاز مهر تو دست دعا گرفته ام
ای همه ی وجود من نقش رخ خیال تو
بگذر از این گناه من ای تو همه شفای من
کام مرا نمیدهد فرغت پرملال تو
سر به وفا نمیدهد غیر تو یار دیگری
تن به جفا نمیدهد جز دل من برای تو
سوزش عشق من نگر ای تو همه ثنای من
روح مرا چنین نگر مست شده ی جلال تو
حامد از این صفای شب قبله عشق او بجو
ورنه نوای رحلتت زود زند زوال تو