bg
غزل دگرگونی روح
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/08/22
تعداد نمایش :‌ 2


غزلی عاشقانه و پرشور درباره‌ی دگرگونی، رهایی و استقلال زن؛ شعری که از خاکستر دیروز برمی‌خیزد و با صدای تازه، پرچم فردا را برافراشته می‌کند. مناسب برای دوستداران شعر معاصر، ادبیات زنانه و غزل‌های پرانرژی.محمدرضا گلی احمدگورابی


شبی در من شکوفا شد صدای بی‌قراری‌ها

که از خاکستر دیروزم آمد شرمساری‌ها

دلم با رعد می‌کوبد به دیوار سکوتِ شب

که دیگر خسته‌ام از این سوار بی فساری ها

به آیینه نمی‌مانم به تصویرم نمی‌خندم

که در من شعله‌ای افکند اشک و سوگواری ها

زبانم نرم و شیرین و ولی در شعرِ امروزم

طنین واژه‌ها تند و پر از شور فراری ها

مرا دیگر نمی‌ بینی شبیه آنچه می‌دیدی

که در من خواب دیگر آمده زان یادگاری‌ها

به هر سو می‌دوم با شور و هر سو می‌کشم فریاد

که این آواز بی‌ آوا گذر کرد از خماری‌ها

نهان در سینه‌ام جاری‌ هزاران رودِ بی‌پایان

که از آن موج می‌سازم، دریغ از بردباری‌ها

اگر دیروز خاموشم، اگر آرام و بی‌پروا

کنون از چله تیری خاست از شور شکاری‌ها

به هر دیوار می‌کوبم صدای تازه‌ی خود را

که این فریاد می‌پیچد، بدون میگساری ها

و در پایان غریوی نو به جانِ شهر می‌افتد

که رویا پرچمِ فردا رها از خاکساری‌ها

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران