bg
پل سلان،جستجوی زبان پس از آشویتس ۷
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/08/22
تعداد نمایش :‌ 2

پل سلان،جستجوی زبان پس از آشویتس ۷ |فصل دوم: جنگ و تبعید بخش دوم: مرگ والدین در اردوگاه‌ها »
فصل دوم: جنگ و تبعید،بخش دوم: مرگ والدین در اردوگاه‌ها. تحلیل زندگی پل سلان در دوران جنگ جهانی دوم و مرگ والدینش در اردوگاه‌های ترانس‌نیستریا؛ بررسی تأثیر تبعید، سوگ ناتمام و تجربه‌ی مرگ بی‌نام بر شکل‌گیری شعر شهادت و زبان شکسته‌ی او. محمدرضا گلی احمد گورابی، دکتر زهرا روحی‌فر

فصل دوم: جنگ و تبعید بخش دوم: مرگ والدین در اردوگاه‌ها »
۱. تبعید به ترانس‌نیستریا

در تابستان ۱۹۴۱، پس از بازگشت نیروهای رومانیایی متحد نازی‌ها به بوکووینا، موجی از دستگیری و تبعید یهودیان آغاز شد. والدین پل سلان، همانند هزاران یهودی دیگر، به اردوگاه‌های کار اجباری در منطقه‌ی ترانس‌نیستریا فرستاده شدند؛ منطقه‌ای در شرق رومانی که به «گورستان یهودیان» شهرت یافت. این اردوگاه‌ها نه صرفاً محل کار، بلکه مکان مرگ تدریجی بودند: گرسنگی، بیماری، سرما و خشونت نظام‌مند، زندگی را به شکنجه‌ای روزمره بدل کرده بود.

۲. مرگ پدر و مادر

پدر سلان در اثر بیماری تیفوس جان باخت؛ بیماری‌ای که در اردوگاه‌ها به‌سرعت شیوع می‌یافت و قربانیان بی‌شماری می‌گرفت. مادرش نیز در سرمای اردوگاه کشته شد؛ برخی روایت‌ها می‌گویند با شلیک گلوله، برخی دیگر از مرگ بر اثر شرایط طاقت‌فرسا سخن می‌گویند. آنچه مسلم است، هیچ‌یک از آن دو گوری مشخص نیافتند. مرگ آنان، مرگی بی‌نام و نشان بود؛ مرگی که در حافظه‌ی سلان به زخمی همیشگی بدل شد.

۳. زخم بنیادین و شعر شهادت

برای سلان، مرگ والدین نه صرفاً فقدان شخصی، بلکه تجربه‌ای بنیادین بود که شعر او را به «شعر شهادت» بدل کرد. او بعدها نوشت: «شعر من، سنگ‌قبر بی‌نامی است برای آنان که هیچ سنگ‌قبری ندارند.» این جمله، رسالت شعری او را آشکار می‌کند: شعر به‌مثابه یادمان، شعر به‌مثابه شهادت.

۴. سوگ ناتمام

از منظر روانکاوی، سلان با تجربه‌ی «سوگ ناتمام» زیست. او هرگز نتوانست برای والدینش مراسمی کامل یا سوگواری جمعی داشته باشد. مرگ آنان در اردوگاه، مرگی بی‌صدا و بی‌نشانه بود. این بی‌نشانی، بعدها در شعر او به صورت وسواس نسبت به «نام» و «فراخواندن دیگری» بازتاب یافت. هر شعر او تلاشی بود برای نامیدن غایبان، برای بازگرداندن صدا به کسانی که خاموش شده بودند.

۵. زبان در برابر مرگ

از منظر فلسفی، مرگ والدین در اردوگاه‌ها برای سلان به معنای فروپاشی اعتماد به زبان بود. چگونه می‌توان درباره‌ی چنین مرگی سخن گفت؟ چگونه می‌توان واژه‌ای یافت که بتواند این تجربه را حمل کند؟ از همین‌جاست که زبان شعری او به سمت فشردگی، سکوت و شکستگی حرکت می‌کند. او می‌دانست که زبان روزمره، زبان تبلیغات و سیاست، دیگر توان بیان حقیقت را ندارد. بنابراین، شعرش به جست‌وجوی زبانی دیگر بدل شد: زبانی که از دل سکوت و شکستگی برمی‌خیزد.

۶. از فرزند به شاهد

در این لحظه‌ی تاریخی، سلان از «فرزند بودن» به «شاهد بودن» گذر کرد. او دیگر تنها پسر خانواده نبود، بلکه شاهد مرگ نسلی بود که در اردوگاه‌ها نابود شد. این تبدیل شدن به شاهد، مسئولیتی سنگین بر دوش او گذاشت: مسئولیت شهادت دادن از طریق شعر.

۷. شعر به‌مثابه سنگ‌قبر

شعرهای سلان پس از این واقعه، همواره حامل غیاب والدین بودند. در فوگ مرگ، صدای مادر و پدر غایب در میان تصاویر دود و خاکستر حضور دارد. در شعرهای متأخر، واژه‌ها همچون سنگ‌هایی‌اند که بر گورهای بی‌نام نهاده می‌شوند. شعر او، در معنای عمیق، همان چیزی است که والتر بنیامین «یادمان برای قربانیان تاریخ» می‌نامید.

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران