خزر،
چون زنی با تاجی از موج ونمک ،
بر سینهی خود قوهای زنگزده را
چون کاکاهای شالیزار
بر آب سایه میاندازد.
مرال،
با شاخهایی از مه و مرگ،
در سپیدرود میتازد
و هر گامش،
سُرنای جنگل را
به آتش میکشد.
حواصیل،
پیام آوار اندوه،
در تالاب انزلی
با دهانی از خزه و زنگ،
مرثیهای برای انسان میخواند.
باران،
باران بیپایان،
باران بیقرار،
بر شالیزار میبارد
چنانکه گویی
خود آسمان
در گلوی زمین
خفه میشود.
و ماسوله،
با پلههای فانوسیاش،
در مه فرو میرود،
چون شهری که
به خواب ابدیِ خویش
با شکوهی تاریک
رضایت داده است.
توضیحات:
کاکاهای:مترسکهای شالیزار
مرال: گوزن قرمز شمالی
سرنا: ساز بادی محلی
حواصیل: نوعی پرنده
ماسوله: روستای پلکانی تاریخی در کوهستانهای گیلان