bg
شعر عاشقانه خواب زلفت در شب تاریک
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/08/08
تعداد نمایش :‌ 13

خواب زلفت در شب تاریک، جانم را گرفت

چشم مستت شعله زد هم دین و ایمانم گرفت

ماه پنهان شد ز شرم خنده‌ی شیرین تو

نور مه در چهره ی مهتاب تابانم گرفت

باد می‌رقصید با عطرِ نفس‌های خوشت

باغ روشن ازحضورت آتشی جانم گرفت

من به نامت هر نفس، چون رود جاری می‌شوم

دست تو در دستِ من هم مهر و آبانم گرفت

چشم تو دریای بی‌پایان، مرا در خود کشید

موج‌هایش هر نفس، در سینه‌ طوفانم گرفت

باغ بی تو هست ویران و پر از پژمردگی

شاخه‌ خندان از نگاهت دست و دامانم گرفت

هر نفس با روی تو، خورشید در جان می دمد

آسمان از شوق تو، در رزم میدانم گرفت

باد شب از عطر موهایت هراسان می شود

هر ستاره با فروغت عهد و پیمانم گرفت

خنده‌ات چون صبح روشن، پرده‌ی شب را درید

روح من در پرتو آن آب و هم نانم گرفت

ای حضور بی‌کرانه در سکوت خسته‌ام

با تو بودن در دل من، گوی چوگانم گرفت

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران