یادداشتی جامع و خواندنی درباره زندگی و شعر شارل بودلر؛ بررسی اندیشهها، تحلیل آثار و ترجمه چند شعر کمتر شناختهشده. مناسب برای علاقهمندان به شعر مدرن و پژوهشگران ادبیات.
مقدمه
شارل بودلر (۱۸۲۱–۱۸۶۷) یکی از چهرههای بنیادین ادبیات مدرن است. او با مجموعهی «گلهای بدی» (Les Fleurs du Mal) نهتنها شعر فرانسه را دگرگون کرد، بلکه بنیانهای زیباییشناسی مدرن را در سراسر اروپا و سپس جهان تغییر داد. بودلر شاعری است که زیبایی را در تضاد با زوال، عشق را در پیوند با مرگ، و زبان را در تبعید خویش میجوید. در این یادداشت، با تکیه بر منابع خارجی کمتر شناختهشده و اشعاری که تاکنون به فارسی ترجمه نشدهاند، تلاش میکنیم تصویری تازه از او ارائه دهیم؛ تصویری که هم برای خوانندهی عام جذاب باشد و هم برای پژوهشگر ادبی سودمند.
زندگی و زمینهی تاریخی
بودلر در پاریس به دنیا آمد؛ شهری که در میانهی قرن نوزدهم در حال دگرگونیهای عظیم بود: انقلابهای سیاسی، صنعتیشدن، و تغییر چهرهی شهری. او در خانوادهای بورژوا رشد کرد، اما روحی سرکش داشت. سفر کوتاهش به هند، تجربهی زندگی در محلههای فقیرنشین پاریس، و ارتباطش با هنرمندان و نقاشان معاصر، همه در شکلگیری جهانبینی او نقش داشتند.
پاریس برای بودلر نه فقط یک شهر، بلکه استعارهای از مدرنیته بود: خیابانهای تازهساز، انبوه جمعیت، و همزمان تنهایی فردی. او نخستین شاعری بود که توانست این تجربهی مدرن را به زبان شعر منتقل کند.
زیبایی در تبعید
یکی از مفاهیم کلیدی در شعر بودلر، زیبایی در دل تباهی است. او در شعرهایش بارها به گلهایی اشاره میکند که در مرداب میرویند، یا به زنانی که در عطرشان بوی مرگ هست. در مقالهای از A. S. Kline با عنوان Baudelaire’s Voyage to Modernit، نویسنده نشان میدهد که بودلر زیبایی را نه در کمال کلاسیک، بلکه در شکست و زوال میجوید.
این نگاه، انقلابی بود. در حالی که شاعران پیشین زیبایی را در هماهنگی و نظم میدیدند، بودلر آن را در تضاد، در لکهها و در سایهها جستوجو میکرد. همین امر باعث شد که شعر او برای بسیاری «نامناسب» و «غیراخلاقی» به نظر برسد و حتی در دادگاه محکوم شود.
زمان و شورش علیه آن
یکی از بزرگترین دغدغههای بودلر، زمان است. او زمان را دشمنی میبیند که انسان را فرسوده و به سوی مرگ میبرد. در شعر معروف «مست باش» (Be Drunk) میگوید:
«همیشه باید مست بود، تا بار هولناک زمان پشتت را نشکند.»
این مستی میتواند از شراب باشد، یا از شعر، یا از فضیلت. مهم آن است که انسان لحظهای از سلطهی زمان رها شود.
این نگاه، بعدها الهامبخش بسیاری از شاعران مدرن شد، از رمبو تا تی. اس. الیوت.
زبان بهمثابه تبعید
بودلر زبان را نه ابزار بیان، بلکه صحنهی تبعید میدید. در شعر «Correspondences» او از پیوندهای پنهان میان اشیاء و واژهها سخن میگوید؛ گویی جهان متنی است که باید رمزگشایی شود. این نگاه، راه را برای سوررئالیسم و شعر مدرن هموار کرد.
ترجمهی چند شعر کمتر شناختهشده
۱. مست باش (Be Drunk)
همیشه باید مست بود.
همهچیز در همین است:
تا بار هولناک زمان،
پشتت را نشکند و تو را به خاک نکوبد،
باید بیوقفه مست باشی.
اما از چه؟
از شراب، از شعر، یا از فضیلت،
هر طور که خواستی.
اما مست باش،
و اگر گاهی، بر پلههای کاخ،
یا در سبزهزار غم،
چشمانت باز شد و مستیات رفت،
بپرس از باد، از موج، از ستاره،
که ساعت چند است،
و آنها خواهند گفت:
«وقت مستیست، وقت مستیست،
تا بردهی زمان نباشی.»
۲. هر جا جز اینجا (Anywhere Out of the World)
این زندگی، بیمارستانیست
که هر بیمار،
آرزوی تغییر تخت دارد.
یکی میخواهد کنار بخاری بسوزد،
دیگری کنار پنجره شفا یابد.
من همیشه حس میکنم
جایی که نیستم،
آرامترم.
و این سؤالِ رفتن،
همیشه در گفتوگوی من با روحم جاریست.
۳. موی او (Her Hair)
ای موی لطیف،
که بر گردن میلغزی تا پشت،
ای حلقههای پیچان،
که بوی بادهای دور را در خود داری،
در تو،
سفر، دریا، و رؤیا
آرام گرفتهاند.
بودلر و تأثیر جهانی
بودلر نهتنها بر شعر فرانسه، بلکه بر کل ادبیات مدرن جهان تأثیر گذاشت. تی. اس. الیوت، ازرا پاوند، و حتی شاعران فارسیزبان معاصر مانند نیما یوشیج و شاملو، بهطور مستقیم یا غیرمستقیم از او الهام گرفتند.
در مقالهای پژوهشی با عنوان The Modern Poetic World of Baudelaire and Nima (نشریه ادبیات تطبیقی، ۲۰۱۷) نشان داده شده که نیما یوشیج در بازتعریف شعر فارسی، ناخودآگاه به همان دغدغههایی نزدیک شد که بودلر در فرانسه دنبال میکرد: تجربهی شهر، زمان، و زبان.
بودلر شاعری است که زیبایی را در تبعید یافت، زمان را دشمن اصلی دانست، و زبان را به صحنهی شورش بدل کرد. او پلی است میان شعر کلاسیک و مدرن، میان زیبایی و زوال، میان فرد و شهر. بازخوانی او برای ما، نه فقط یک تمرین ادبی، بلکه راهی برای فهمیدن خودِ مدرنیته است.
محمدرضاگلی احمد گورابی/دکترزهرا روحی فر