«پل سلان،جستجوی زبان پس از آشویتس ۵ |بخش سوم: زبان مادری و نخستین مواجهه با شعر »
فصل اول: تولد و زمینههای فرهنگی ،بخش سوم: زبان مادری و نخستین مواجهه با شعر. «پل سلان، شاعر بزرگ قرن بیستم، با زبانی زخمی و شهادتمحور، ادبیات مدرن را دگرگون کرد. در این یادداشت ، زندگی، آثار، میراث ادبی و جایگاه او در فلسفه و نقد معاصر بررسی میشود. یادداشتی برای علاقهمندان به شعر مدرن .»
فصل اول: تولد و زمینههای فرهنگی ،
بخش سوم: زبان مادری و نخستین مواجهه با شعر
پل سلان در خانهای به دنیا آمد که زبان، نه یک ابزار سادهی ارتباط، بلکه میدان کشاکش هویت و حافظه بود. خانوادهی او در چرنوویتس، همانند بسیاری از خانوادههای یهودی آن منطقه، در میان چند زبان زندگی میکردند: ییدیش بهعنوان زبان سنتی و خانوادگی، رومانیایی بهعنوان زبان رسمی و اجتماعی، و آلمانی بهعنوان زبان فرهنگ، آموزش و ادبیات. این سهگانگی زبانی، از همان کودکی، ذهن او را با تجربهی «چندصدایی» و «چندمعنایی» آشنا کرد.
۱. زبان مادری و دوگانگی هویت
برای سلان، زبان مادری هرگز یک زبان واحد نبود. او در خانه با مادرش به آلمانی سخن میگفت، زبانی که مادرش با عشق و وسواس به او آموخت. اما در کوچه و مدرسه، رومانیایی زبان غالب بود. ییدیش نیز همچون سایهای از سنت، در پسزمینهی زندگی خانوادگی حضور داشت. این وضعیت، او را از همان آغاز در موقعیتی قرار داد که زبان را نه بهعنوان «خانه»، بلکه بهعنوان «مرز» تجربه کند.
این تجربهی چندزبانی، بعدها در شعر او به صورت وسواس نسبت به واژهها و معناها بازتاب یافت. او میدانست که هر زبان، هم حامل حقیقت است و هم حامل بیگانگی. هیچ زبانی بهتنهایی کافی نیست؛ هر زبان، همزمان آشنا و بیگانه است.
۲. نخستین مواجهه با شعر
مادر سلان نقشی اساسی در آشنایی او با شعر داشت. او که خود شیفتهی ادبیات آلمانی بود، پسرش را با اشعار گوته، شیلر و هاینه آشنا کرد. این نخستین مواجهه با شعر، نه در کلاس درس، بلکه در فضای صمیمی خانه رخ داد. شعر برای سلان، از همان آغاز، چیزی بیش از متن مکتوب بود: آوایی زنده، زمزمهای مادرانه، و تجربهای عاطفی.
این پیوند عاطفی با شعر، بعدها در آثار او بهوضوح دیده میشود. حتی در تاریکترین و فشردهترین شعرهایش، ردّی از موسیقی و زمزمهی مادرانه باقی است. شاید به همین دلیل است که مرگ مادر در اردوگاه، برای او نه فقط فقدان یک عزیز، بلکه فقدان سرچشمهی زبان و شعر بود.
۳. مدرسه و سنت ادبی آلمانی
چرنوویتس در آن زمان شهری بود که فرهنگ آلمانی در آن حضوری پررنگ داشت. مدارس آلمانیزبان، انجمنهای ادبی و کتابخانهها، فضایی فراهم میکردند که نوجوانی چون سلان بتواند با سنت شعری آلمانی آشنا شود. او در این دوران با اشعار هولدرلین، ریلکه و گئورگ تراکل آشنا شد؛ شاعرانی که بعدها تأثیر عمیقی بر زبان و جهان شعری او گذاشتند.
از همان نوجوانی، سلان به نوشتن شعر روی آورد. نخستین اشعارش بیشتر تحت تأثیر رمانتیسم آلمانی بودند، اما بهتدریج، با تجربهی جنگ و تبعید، زبان او تغییر کرد و به سمت فشردگی و تاریکی رفت.
۴. زبان بهمثابه سرنوشت
اگر بخواهیم جایگاه زبان در زندگی سلان را بفهمیم، باید به این نکته توجه کنیم که او در جهانی زیست که زبان، هم ابزار فرهنگ بود و هم ابزار خشونت. زبان آلمانی، زبانی بود که مادرش با عشق به او آموخت، اما همان زبان، بعدها زبان فرمانهای نازیها و اردوگاهها شد. این دوگانگی، برای سلان به یک پارادوکس وجودی بدل شد: چگونه میتوان در زبانی شعر گفت که هم زبان مادر است و هم زبان جلاد؟
این پرسش، هستهی مرکزی شعر او شد. او نه توانست از زبان آلمانی بگریزد و نه توانست آن را بیپرسش به کار گیرد. بنابراین، شعرش به میدان کشاکش با زبان بدل شد: شکستن، فشردن، و بازآفرینی زبان برای یافتن حقیقتی تازه.
۵. نخستین جرقههای آوانگارد
در همین دوران نوجوانی، سلان با جریانهای مدرن ادبی نیز آشنا شد. ترجمههایی از سوررئالیستهای فرانسوی و اکسپرسیونیستهای آلمانی به دستش رسید. این آشنایی، در کنار تجربهی چندزبانی، او را به سمت زبانی سوق داد که دیگر به قواعد سنتی وفادار نبود. او از همان آغاز، زبان را نه بهعنوان وسیلهای شفاف، بلکه بهعنوان مادهای خام برای آفرینش میدید.
بخش سوم از فصل اول نشان میدهد که چگونه زبان و شعر از همان کودکی در زندگی سلان تنیده شدند. او در خانهای چندزبانه بزرگ شد، با شعر آلمانی از طریق مادرش آشنا شد، و از همان آغاز، زبان را بهعنوان تجربهای چندلایه و متناقض درک کرد. این تجربهی بنیادین، بعدها در شعر او به صورت جستوجوی بیپایان برای «کلمهی راستین» و «زبان پس از تاریکی» ادامه یافت
.محمدرضا گلی احمد گورابی/دکترزهرا روحیفر