آبرویم را مریزی، شعری عاشقانه و عارفانه | غزل دلنشین درباره راز دل و دلدادگی
آبرویم را مریزی آبرو دارم دلا
این همه بد میکنی من با تو خو دارم دلا
پای حرف من نشین یک روز گر فرصت کنی
زخمهای لاعلاجی در گلو دارم دلا
اشک را گم کرده ام در حسرتش آوارهام
دفتری پر از غزل در هجر او دارم دلا
سالیانی مینشینم پای صحبتهای تو
لحظه ای رو کن به سویم آرزو دارم دلا
سرّ دل معروف باشد در نگاه آشنا
لیک من رازی نهفته در وضو دارم دلا