bg
اشعار کوتاه و کمتر ترجمه‌شده پل سلان
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/08/05
تعداد نمایش :‌ 5


«مجموعه‌ای از اشعار کوتاه پل سلان، شاعر بزرگ قرن بیستم. شعرهایی سرشار از سکوت، شهادت و حافظه . مناسب برای علاقه‌مندان به شعر مدرن، ادبیات مقاومت و فلسفه‌ی زبان.»

(اجبار نور، ۱۹۷۰)
برگی بی‌درخت

در شب‌ها شناور است،

چهره‌ی تو را حمل می‌کند،

که هیچ‌کس نمی‌شناسد.

………................…................................................

(خشخاش و حافظه، ۱۹۵۲)

شیر سیاهِ بامداد،

تو را عصرها می‌نوشیم،

تو را نیمروزها می‌نوشیم،

تو را شب‌ها می‌نوشیم.

………................…................................................

(رز هیچ‌کس، ۱۹۶۳)

یک واژه –

تو می‌دانی:

یک جسد.

………................…................................................

(چرخش نفس، ۱۹۶۷)

هیچ‌کس

شهادت نمی‌دهد

برای شاهد.

.

………................…................................................( توری زبان، ۱۹۵۹)

بیا،

بیا به سوی گشودگی،

ای دوست.

………................…................................................

زیر ریشه‌ها

واژه‌ای خفته است،

که تو را صدا می‌زند

آنگاه که شب

به پایان می‌رسد.

………................…................................................

سنگی،

که سکوتت را حمل می‌کند،

من قلبم را

در سرمای تو می‌نهم.

………................…................................................

نفسی،

که باد پراکند،

با این همه می‌ماند

در کف دستت

چون خاکستر.

………................…................................................

دوری

چهره‌ی تو را دارد،

آن را می‌شناسم

در آینه‌ی

باران.

………................…................................................

ستاره‌ای

در سکوتت فرو می‌افتد،

و شب

سخن گفتن می‌آموزد.

………................…................................................

(رز هیچ‌کس، ۱۹۶۳)

زمانش رسیده است

که سنگ به شکفتن تن دهد،

که بی‌قراری، قلبی بتپش آورد.

………................…................................................

(چرخش نفس، ۱۹۶۷)

چشمی، گشوده،

تو را محکم نگاه می‌دارد

در خواب جهان.

………................…................................................

(اجبار نور، ۱۹۷۰)

برف،

که سکوتت را می‌پوشاند،

من تو را آزاد می‌نویسم.

………................…................................................

(بخش برف، ۱۹۷۱)

آوایی،

گم‌شده در یخ،

گوش تو را می‌یابد.

………................…................................................

(توری زبان، ۱۹۵۹)

واژه‌ات،

توری از نفس،

مرا به دام می‌اندازد.

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران