به خود رسیدم و از شب دورتر شدهام
میان آینهها بیعبورتر شدهام
صدای باد مرا با خودش نخواهد برد
که ریشهدارتر از بی عبورتر شدهام
تو را نگفتم و گفتم، به هر زبان سکوت
درون واژه ولی بیظهورتر شدهام
به شوق دیدن تو، چشم را نبستهام آری
ولی در آینهها کورکورتر شدهام
جهان نمانده به جز لذتی که میارزد
من از تبار همین پرسرورتر شدهام